صبر کن بر من، صبر کن.
23 شهریور 1391 توسط الزهرا (س) نصر
خواستم بگویم همین جورِ خوبِ مهربانی که هستی، باش. خواستم بگویم به این بچهبازیهای من نگاه نکنی یکوقت، قهرت بگیرد، تصمیم بگیری به عقوبتت ادبم کنی. من همان بیظرفِ ناتوانی هستم که بودم. تو همان صبورِ یکتایِ بینظیرِ من باش.
صبر کن بر من، صبر کن.
فلم اَرَ مولیَ کریماً اَصبَرَ عَلی عبدٍ لئیم مِنکَ علیّ*
* از فرازهای دلچسبِ «افتتاح»؛ من ندیدم مولای بزرگواری به قدر تو بر بندهی بیمقداری مثل من صبر کند.
بقلم بهار بانو