ششم
به نام خدا
ما را دلي است چون تن لرزان بيدها / اي سرو قد بيا و بياور نويد ها
بازا وبا نسيم نگاه بهاريت / جاني دوباره بخش به ما نا اميد ها
ما جمعه را به شوق تو تعطيل كرده ايم / اي روز بازگشت تو آغاز عيد ها
بازآ كه خلق را نكشاند به سوي خويش/بازار پرفريب مراد و مريد ها
برگرد تا زمين و زمان را رها كنند/ چپ ها و راست ها و سياه و سفيدها
بسيار دسته گل كه براي تو چيده ايم/اين خاك ،غرقه است به خون شهيد ها
خون حسين (ع) مي چكد از نيزه ها هنوز/برگرد و انتقام بگير از يزيد ها
(افشين اعلا )
مادربزرگي را ديدم ،چون همه ي مادر بزرگ ها، از من پرسيد “چند تا بچه داري ؟” جواب دادم : يكي ،دوباره پرسيد بعدي را كي مي آوري؟” گفتم “ديگه نمي خواهيم” طوري نگاهم كرد كه گويي آدم ديوانه اي را نگاه مي كند ،"مگر غير از بچه دار شدن و بزرگ كردنشان كاري داري؟چه سوال ساده اي از من پرسيد پيرزن ،چه سوال عجيبي !زن هاي امروز از زندگي چه مي خواهند؟ كارهاي مدامي كه براي خود تعريف مي كنند براي درآمدو حقوق جدا و حق زندگي براي خودم و … به چه زباني است كه هميشه براي اثبات آنها دليل بياورند باز بي جوابند؟چگونه است كه تمايل به بچه داري، اين فطري ترين اتفاق در درون زن،كه اكنون ثابت شده است نه تنها به تحريك عوامل بيروني كه به دليل ترشح هزاران هورمون دروني احساسات مادري برانگيخته مي شود،از سوي او انكار مي شود و ميلي به بچه دار شدن ندارد؟چگونه است كه حتي براي بزرگ كردن يك كودك تنها در خانه هاي مرفه امروزي ،بايد به كلاس هاي مديتيشن ويوگا و … رفت تا ظرف شكننده ي اعصابشان كشش سرو كله زدن با آن كودك را داشته باشد؟ ما از زندگي چه مي خواهيم كه مدام چرتكه به دست گرفته ايم و سود وزيان حرف ها و گفتن ها و نگفتن ها و شنيدن ها وآوردن ها وبردن ها و خريدن ها و فروختن ها را حساب مي كنيم؟از اين همه محاسبه تا كنون چه عايدمان شده؟ اگر همين لحظه كه د ر آنيم ،زلزله اي بيايد و همه ي زندگي ما را زير و رو كند،مي شود براي آنچه در در ون داشته ايم و از آسيب زلزله محفوظ مانده خرسند شويم؟چه فكر محالي ست نه؟
فردا روزي كه دعايش را زياد مي كنيم اماممان بيايد و يار بطلبد تا در ركابش به جنگ بروند ،آيا اين خانه و مبل ها وميز ها ولباس ها و طلا ها و سند ها و… را رها مي كنيم كه برويم؟آيا نمي پرسيم اكنون اولويت با همسر داري ست يا دفاع ؟اكنون الويت با پرورش فرزند صالح است يا فرمان امام؟
در خانه ي همان مادر بزرگ بوديم ،همسر او پيرمردي نحيف ومظلوم ،همان سر شب د ر تنها اتاق خانه جا اندخت و خوابيد،حتي وقتي هشت فرزندش با زن ها وشوهرها و بچه هايشان همان جا نشسته بودند و،ديدم زير بالشش شمشيري گذاشت وبر آن سر نهاد ،شمشيري در غلاف ،عتيقه وقديمي… نگاه پر سوالم جواب برانگيخت كه” شمشير آقاجونه ،شب ها مي گذاره زير سرش تا اگه صبح نداي ظهور آقا امام زمان (ع) رو شنيد براي در ركاب آقا بودن آماده باشه"!
ياد جمله اي از استاد علي معلم دامغاني _ دانشمند بزرگ اما مظلوم دورانمان – افتادم كه گفتند :” از وقتي كه واقعه ي عاشورا رخ داد ،زمان و زمين بر مدار عاشورا ميگردد ،هر صبح هر كس بر مي خيزد بايد تا ظهر راهش را انتخاب كند كه يزيدي است يا حسيني؟!
بهاره بهنام نيا