سفرنامه عاشقی.سکانس اول.پرواز
پیش نوشت:
جذبه مهر تو آورد مرا بار دگر/غیر عشق تو نبوده است مرا کار دگر
زائر کوی رسولیم خدایا مپسند/در ره عشق گزینیم جز او یار دگر
روزها چشم انتظار سفری هستی،تا اینکه قرعه به نامت در می آید وآماده سفر میشوی
آماده ی آماده که نه…
ماه ها تا آماده شدن واقعی فاصله داری،فقط می روی که رسم عاشقی اش را از خودش بیاموزی
با توکل بر خودش راهی میشوی.در بحبوحه اضطراب های ناشناخته،احساسی که تا به حال تجربه اش نکردی
این بار در جستجوی گمشده ای راهی می شوی
در طول مسیر تاریخ را دوره می کنی.از ابتدای بعثت رسول ا… وشاید قبل تر از آن…میلادش..
مردمان این سرزمین،وارثان همان مردمانی هستند که سالیان سال باعث خانه نشینی علی(ع)شدند،
وارثان همان نامردانی که فاطمه(س) را بین در و دیوار گذاشتندو…
وحال قرار است در میان چنین مردمانی به زیارت رسول ا… بایستی..!
پرواز می کنی وساعتی بعد…
از روی پله های هواپیما قدم به سرزمین نور می گذاری…بوی خوشی سرخوشی را برایت به ارمغان می آورد
می گویند :رسول ا… خود به استقبالت آمده…به همراه کوثرش، زهرا(س)…سراسر وجودت را غرور تسخیر می کند
تا کنون مهمان چنین میزبانی نبوده ای…
پس نوشت:
اللهم عجل لولیک الفرج
ز.هدایتی