ساکن التربة الزاکیة
02 دی 1392 توسط الزهرا (س) نصر
دلم با جابر علیه السلام پر می کشد …
کاش کسی دست مرا می گرفت و به دست های ِ روشن تو می سپرد
دل پاره های دلم خون است… آه از چشمان نازنینی که چشمانش در غم تو خون می بارد
…
چه خوش است حال ِ دل ِ اسیری که با تو پریده باشد …
زانو می زنم امشبی در خاطره ِ صحن و سرایت …
رو به چشم های ِ عاشقت …
اشهد انک تشهد مکانی …
تسمع کلامی …
و ترد جوابی …
.
.
.
صلی الله علیکــ ….
از من مپرس که آتش ِدل در چه غایت است
از آب ِ دیده پرس که او ترجمان ِ ماست …
توسط: گمنام