رنگ رژ یا پند روحانی؟!
«رسوایی» آخرین ساخته مسعود دهنمکی حرف و حدیثهای بسیاری به دنبال داشته و حاشیهها و سروصداهای فراوانی ایجاد کرده است. برخی این فیلم را یک فیلمفارسی عرفانزدهی غیراجتماعی میخوانند که مایههایی از آثار نخستین مخملباف همچون «توبه نصوح» و «عروسی خوبان» در خود دارد و دیگرانی با توجه به ترسیم تصویر زاهدانه روحانی فیلم (با بازی اکبر عبدی) که توان رویارویی با روحانینمای فیلم مارمولک دارد، و همچنین با تأکید بر پرداخت کارگردان به موضوعات اخلاقی و معضلات اجتماعی، این فیلم را یک اثر خوب و مثبت توصیف میکنند. به رغم همه اختلافات و تعارضاتی که در میان تماشاگران و منتقدان وجود دارد، همه در این نکته اشتراک دارند که فیلم اساساً نمیتواند یک اثر هنری دینی باشد، حتی اگر به یک موضوع دینی پرداخته باشد، حتی اگر یک کاراکتر دینی را به تصویر کشیده باشد یا در تیتراژ آغازین و پایانی فیلم صدای اذان پخش شده باشد.
از شلمچه تا رسوایی
دهنمکیِ روزنامهنگارِ سردبیرِ «جبهه» و «شلمچه» کار با دوربین را با مستند «فقر و فحشا» آغاز کرد و پس از مستند «کدام استقلال؟ کدام پیروزی؟» به سهگانه سینمایی اخراجیها رساند. سریال «دارا و ندار» نیز در همان فضای جنوب شهری تهران و با همان تم مقابله فقر و غنا و ترسیم انتقادی شکاف طبقاتی بالا و پایین و آثار و نتایج آن در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ساخته شد.
به جرأت میتوان گفت این تم، دغدغه جدی ذهنی دهنمکی است. او به معلولها میپردازد و سراغی از علتها نمیگیرد، همچنان که در «رسوایی» نیز اشارهای نمیکند که چرا پدر افسانه (با بازی الناز شاکردوست) به تاجر ریاکار و زاهدمآبی به نام آقاشریف (با بازی محمدرضا شریفینیا) بدهکار است؟ پرداختن به معلولها و توجه دادن مخاطب خاص و عام به نتایج و لوازمی که مسائل فکری دهنمکی به بار میآورد، کار نادرست و بیهودهای نیست، اما باید پرسید تا کی سینما میخواهد تنها توصیف کند و نشان دهد، به ویژه برای کسی مانند کارگردان «دهنمکی» که سر پرسودایی دارد و با اعتماد به نفس بالا، یک تنه و مهاجمانه، در برابر یکایک منتقدان از روشنفکر و شبهروشنفکر و انقلابی و خودی و غیرخودی میایستد و اثر متوسط یا ضعیف خود را با تکیه بر پاره روایتهایی از این و آن، یک شگفتی و پدیده منحصر به فرد مینامد.
داستان خطی سرراست جذاب
«رسوایی» داستان یک دختر عشوهگر و فریبای جنوب شهری به نام افسانه است که برای امرار معاش خود و خانوادهاش دست به سرقت و دزدی میزند و با تکیه بر ظاهر و زیبایی و اندام و کلام خود در خیابانهای بالا شهر پرسه میزند و جوانان منحرف را تلکه میکند. گویا بدکاره نیست، اما تمامی مؤلفههای یک زن بدکاره را در کلام و رفتار داراست. تاجر ثروتمندی به نام آقاشریف از پدرش طلبکار است و خانواده سه نفره افسانه توان پرداخت بدهی پدر را ندارند. آقاشریف پیشنهاد میکند افسانه با او راه بیاید و به جای چک و سفتهای که از پدرش دارد، تن به رابطه با او بدهد یا متعه او شود. افسانه سفتهها را از دفتر آقاشریف میدزدد و در یک تعقیب و گریز پلیسی به خانه یک روحانی محبوب راه مییابد.
پلیس بر اثر فشار آقاشریف دست از سر افسانه بر نمیدارد و در همان کوچهای که او را گم کرده، کمین میکند. افسانه شب را در خانه روحانی به صبح میرساند و سپیده سحر شاهد کار شبانه روحانی در لباس یک پیرمرد عادی است. از خانه او یک ساک سرقت میکند و با ساک که حاوی لباس روحانیت است، در دام پلیس میافتد. شک پلیس به لباس، همراهی روحانی با دختران بیحیای محله، و اهدای پول منبر و نماز به دختر برای تسویه بدهیها به آقا شریف سبب میشود حرف رابطه روحانی و افسانه دهان به دهان بچرخد و فیلم ضبط شده جعفر، عاشق دلباخته افسانه و نوچه آقاشریف (با بازی کامران تفتی) از لحظات همراهی افسانه و روحانی در محله پرفروش شود. آن محبوبیت و اعتبار و شهرت روحانی در محله و بازار رنگ میبازد، مردم از دور او پراکنده میشوند و درب مسجد به روی او بسته میشود.
روحانی تزلزلی پیدا نمیکند و به آن کار اعتقادی خود یعنی گذشتن از آبروی خود برای کمک به یک دختر بیآبرو ادامه میدهد. مردم محله با تحریک آقاشریف و جعفر به خانه افسانه هجوم میبرند و به سوی خانه او سنگ پرتاب میکنند. افسانه با پیشانی شکسته روی بالکن خانه میآید و سر از رابطه خود و روحانی باز میکند. در سکانس پایانی، مردم در صحن بازار و پشت درهای بسته به روحانی اقتدا میکنند. فیلم با نوای اذان پایان مییابد و افسانه که در نمای ابتدایی به دلیل الحاد فکری و مخالفت رفتاری با اعتقادات دینی پنجره خانه را به روی اذان بسته بود، پنجره را باز میکند و به اذان لبخند میزند.
دعوای منتقدان مذهبی بر سر چیست؟
«رسوایی» از آثار قبلی دهنمکی سینماییتر است، فیلمنامه منسجمتری دارد، دیالوگها از متلک و جوک فاصله گرفتهاند، شخصیتپردازی بهتر و باورپذیرتری دارد اما همچنان در تیپهای کلیشهای و صفر و صدی مرسوم گرفتارند؛ برخی سکانسها مانند سکانس سلام روحانی و افسانه به امامزاده محل یا نماهایی که نوای «آمدهام…» روی تصویر میآید، فیلم به مستند داستانی تبلیغاتی نزدیک میشود، اما به طور کلی ساخته آخر او از رشد فنی و پیشرفت کیفی و برتری قابل ملاحظهای بهرهمند شده است.
دهنمکی زبان سینما را هنوز کاملاً نیاموخته و فیلمهایش همچنان توصیف کلامی صریح و مستقیمی دارند. از این روست که در ترسیم شخصیت افسانه مجبور است ملوندیها، طنازیها و قرتیبازیهای یک دختر فاسد و نه بدکاره را با کلام وقیحانه، آدامسجویدنها و آدامس باد کردنهای وحشتناک، پوشش جیغ ناهنجار و آرایش غلیظ و شدید او نشان دهد.
کارگردان نمیخواهد قبحشکنی کند، اصراری بر ساختارشکنی و الگوسازی از یک مدل ندارد، تنها و تنها به دلیل کم بودن سواد هنری است که فریاد برخی از ارزشیها را درآورده است. همانها که ادعا میکنند فیلم، بار غیراخلاقی بیشتری دارد و برای اکران عمومی مناسب نیست و باید در صحنههایی تیغ ممیزی را تحمل کند. در هر حال، باید پرسید برای ترسیم چنین شخصیتی آیا به چنین حجمی از آرایش، ادا و اطوار نیاز هست؟ تنها در چنین صورتی تقابل روحانی و افسانه باورپذیر در میآید؟ آیا شخصیتی با لوازم و التزاماتی که همه نشان از یک زن خیابانی فاسد دارد، میتواند بدکاره نباشد؟
تجلیل از روحانیت، یا تحریف او؟
شخصیت روحانی فیلم به نام یوسف که اشارتی پنهانی به داستان یوسف و زلیخا دارد، در مقابل توهینهای افسانه سکوت میکند. شبی که او در خانهاش میماند، به گناه تن نمیدهد و از صحنه گناه فرار میکند، تا صبح در حیاط خانه راه میرود و مطالعه میکند، اهل انفاق شبانه است و از دسترنج خود میخورد، حاضر است از آبرو و حیثیت خود برای دیگران هزینه کند، اهل ذکر و معنا و معرفت است و تمامی این ویژگیها در بازی هنرمندانه و تحسینبرانگیز اکبر عبدی بروز یافته است. اما این تصویرسازی بدین معناست که هر کس چنین نیست، روحانی پاک و سادهدل و محترمی نیست؟ اگر یک روحانی کار دولتی بپذیرد، دیگر نمیتواند تأثیرگذار باشد و به وظایف اصلی خود عمل کند؟
«رسوایی» تصویر مطلوبی از روحانیت ارائه داده یا یک تصویر مجعول و انحرافی؟ در این زمینه باید از روحانیون اهلنظر پرسش کرد. اما شاید بتوان ادعا کرد پاسخ شهید مطهری (ره) با تصویر فیلم همخوانی دارد. شهید مطهری در کتاب «پیرامون انقلاب اسلامی» تصریح میکند راز حرکت پیروزمندانه انقلاب اسلامی این است که همچنان روى دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد. از نظر استاد شهید، «اگر این پرچمدارى از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفکران بیفتد، یک قرن که هیچ، یک نسل کهبگذرد، اسلام به کلى مسخ میشود.» اما کدام روحانیت؟ هرکسی که ملبس به لباس مقدس و مطهر روحانی است؟ ایشان در انتهای کتاب میفرمایند: سر دیگر اینکه روحانیت توانسته انقلابها را رهبرى کند، استقلال است و این حقیقت که آنها هیچگاه عضو دستگاههاى دولتى و غیر دولتى نبودهاند. از آنها ابلاغ نمیگرفتهاند، عکس آنها را بهخانهشان راه نمیدادهاند. در آینده هم باید این ارزشها براى روحانیت محفوظ بماند. امام صریحاً فرمودهاند که من موافق نیستم حتى در جمهورى اسلامى روحانیون پستهاى دولتى بپذیرند، البته بعضى ازکارها در صلاحیت روحانیت است، از قبیل استادى،معلمى، قضاوت… اما روحانیون نباید کار دولتى بپذیرند،آنها باید در کنار دولت بایستند و آن را ارشاد کنند…. روحانیت باید در حفظ مساجد کوشا باشد. امامت جماعت باید محفوظ بماند. روضهها و ذکر مصیبتها باید محفوظ بمانند…»
تصویری که هیچکس ندید
معضل دختران فراری یکی از معضلات جدی، حساس، فرهنگی و اجتماعی جامعه است که متأسفانه در سالهای اخیر به دلیل فروکش کردن تب تند اولیه آن و اتجاه جامعه به موضوعات اجتماعی دیگر مورد غفلت و انکار مسئولان و دغدغهمندان و رسانههای جامعه قرار گرفته است.
در «رسوایی» افسانه به خانه روحانی پناه میبرد و ابتدا و در اثر القائات جامعه و دولت از نقش و جایگاه روحانیت گمان میکند از چاله به چاه افتاده است. اما حسن رفتار و سلوک معصومانه روحانی سبب میشود او به روحانی اندک اندک اعتماد پیدا کند و حتی به حرف او گوش فرا دهد.
پرداختن به این کارکرد روحانیت، یعنی رفع معضلات اجتماعی، تلاش برای حمایت از بیماران روحی جامعه و حل مشکلات گناهکاران، معتادان، بدهکاران، فقرا و مستمندان، و حتی زنان بدکاره از مجاری غیررسمی و با اتکاء بر سواد، دانش و اعتبار و حیثیتی که نزد مردم (و نه دولت و حکومت) پبدا کردهاند، درخشانترین سکانس فیلم و به تعبیری نقطه عطف فیلم به شمار میآید. تصویری که کمتر کسی بدان توجه نمود و زیر درخشش رنگ سرخ رژلب افسانه و کفش پاشنه بلند او بیرنگ شد. تماشاگر ندید یا کارگردان نشان نداد؟
یک فیلم کثیف یا یک فیلم خوب؟
چرا آقاشریف اصرار دارد روحانی فیلم را خراب کند؟ چرا مأموران پلیس تا پاسی از شب سر کوچه روحانی و در تعقیب افسانه کشیک میدادند؟ چرا روحانی با همه خداترسی و پرهیزگاریاش و با اعتقاد به حدیث حضرت رسول (ص) یعنی «اتقوا من مواضع التهم؛ از مواضع تهمت دوری کنید» با سه دختر بیحیا و مسئلهدار همراه شد و با آنان به یک پارتی مختلط رفت؟ آیا از تهدید افسانه مبنی بر آبروریزی او ترسید یا نیت اصلاح آنها را داشت؟ آیا هدف مقدسی مانند اصلاح آنها میتواند وسیلهای چون آبروریزی و زمینهسازی برای تهمتزنی مردم را توجیه کند؟
تمامی این سؤالات پاسخهای متفاوتی دارند، چرا که فیلم هنوز در ابتدای حاشیه است. طرفداران فیلم به کارکرد و اثر آن بر کسانی که اساساً مسجد و روحانی را قبول ندارند، اشاره میکنند و مخالفان فیلم بر اثر غیراخلاقی تصاویر زشت سکانسهای بازی افسانه، شوخی با احکام شرعی مانند حجاب و صیغه و … تأکید دارند.
به راستی، حرفهای اخلاقی روحانی فیلم ماندگار خواهد شد یا رنگ جیغ مانتو و کفش و رژلب افسانه؟
بقلم میم .رستم پور