رخ عیان نکن
این بار یواشکی آمده اند تا برایت هجی کنند برده بودن را .برده بودن برای چشم های ناپاک و دل های هوس ران را .امده اند برایت سر مشق کنند عریانی را تا سفره عیش و عشرتشان پررنگ و لعاب تر شود. امده اند تا معمای پیچیده هستی را زیر کلاه گشاد ازادی بدون هیچ تکلفی حل کنند .امده اند تا نگذارند تو بنا بر خواسته حق راز الود ترین موجود هستی باقی بمانی تا مردان برای کشف تو به مشقت نیفتند و تو همیشه مثل غول چراغ جادو در خدمتگذاری اماده باشی دست به سینه و فرمان بردار .
یواشکی امده اند تا یواشکی توی گوشت مرد سالاری را نجوا کنند تا این نجوای مکرر نگذارد تو از خود بپرسی ایا مردی که بهای زیبایی مرا نپرداخته حق استفاده از آن را دارد؟آمده اند تا یواشکی سخاوتمندت کنند تا بی هیچ توقعی چوب حراج بزنی به تمام دارایی های زنانه ات.تا یواشکی این حماقت را برای خودت ازادی تعریف کنی .امده اند یواشکی به تو بقبولانند که تا جوانی و زیبا کانون توجهی و زمان پیری باید سفره تنهاییت را در پستوی غم پهن کنی و حسرت طروات از دست رفته را بخوری.
کلاویخو جهانگرد اسپانیایی زن ایرانی را با روبنده سفید و چادر مشکی ،ماه درخشان میان ابرهای سیاه توصیف کرد.درپی هر نوایی رخ عیان نکن .راه وصال اسان نکن.
رخ عیان کنی دیگر هیچ بیژنی برای وصال تو به درون چاه نمی رود .
رخ عیان نکن دختر نجیب اریایی!
رخ عیان نکن آفتاب مشرق زمین!
میس طلبه بلاگ