دل شوره های یتیمی
24 اسفند 1392 توسط الزهرا (س) نصر
همین روزهاست؛ می دانم! اشتباه نمی کنم. دلم بی دلیل شور نمی زند، همین روزهاست که مادرم طلب انار کند… همین روزهاست که هوش و حواسش برود سراغ تابوتی که بدنش را نمایان نکند… همین روزهاست هجوم نامردان و نامردمان … من اشتباه نمی کنم! می دانم… از همان روز که بوی دود پیچید توی خانه بند دلم پاره شد، فهمیدم خبرهایی هست. از همان شبی که خواب دیدم مادرم توی دشت گل هاست، داداش محسنم را روی سینه اش خوابانده و دارد لبخند می زند، فهمیدم این لبخند، لبخند روی زمین نیست… می دانم، همین روزهاست شروع حزن روزهای بی مادری…
اناردانه