خوشا وضع بی مثالش!
قبلن هم پیش اومده بود خواب ببینم رفتهم زیارت، اما این یکی فرق داشت. حس عجیبی داشتم. توی فضای خاصی بودم. یک صحن بزرگ و باصفا و فوقالعاده زیبا!
چیزی که خیلی توجهم رو جلب کرده بود، این بود که تمام سرتاسر حیاط و داخل حرم و دورتادور ضریح و خلاصه همه جای حرم، پر از گل بود. چه گلهایی! راستش هیچ جور نمیشه با کلمات، زیبایی اون فضا رو ترسیم کرد.
خیلی برام جالب بود که توی خواب متوجه شدم توی حرم حضرت شاهچراغ هستم. تا پیش ازون، هرچی خواب زیارت دیده بودم، یا توی فضاهایی مثل مکانهای زیارتی مکه و مدینه و حرم امام رضا(ع) بود یا اینکه توی خواب دقیقن متوجه نمیشدم کجام و کدوم زیارتگاه رو دارم میبینم.
بودنم توی حرم شاهچراغ، هم شگفت زدهم کرده بود و هم یه انرژی غریب و هیجان خاصی رو ریخته بود تو وجودم.
جالبتر اینکه همینطور که توی حرم میگشتم و محو تماشای اون گلهای فوقالعاده خوشگل شده بودم، متوجه شدم که این گلها رو به خاطر روز تولد حضرت قاسم(ع)، توی حرم گذاشتن. نمیدونید چه حال و هوای خوبی داشتم، انگار دارم پرواز میکنم …
وقتی از خواب بیدار شدم، هنوز سرمست بودم. کلی طول کشید تا از فضا بیام پایین!
وقتی به خودم اومدم و اجزای خواب رو کنار هم گذاشتم، خیلی همه چیزش برام عجیب بود. راستش من اصلن نمیدونم تولد حضرت قاسم(ع)، چه تاریخیه؟ یعنی اصلن یاد ندارم چنین تاریخی رو جشن گرفته باشند یا ازش حرف زده باشند مثل کاری که مثلا برای تولد حضرت علی اکبر(ع) یا حضرت علی اصغر(ع) میکنند!
بعدش هم هرچی فکر کردم، متوجه نشدم چرا خب باید این اتفاق توی حرم حضرت شاهچراغ بیفته؟
اما اینو میدونم که برعکس خیلی از خوابها که بعضی صحنههاشون محو هستند یا بعضی از جزئیاتشون رو آدم فراموش میکنه، این خواب کاملن واضح و روشن بود و تمام جزئیاتش رو به خاطر دارم. حتی هنوز هم وقتی به حال و هواش فکر میکنم، ته دلم یه جوری میشه، یه جور خوب!
هنوز گیجم اما …
فقط میدونم دلم زیارت میخواد. زیارت شاهچراغ. زیارت یه حرم پر نور، توی روزهای جشن. با یه عالمه گل، یه عالمه شادی. دلم شیراز میخواد و عطر گلهاشو. دلم سفر میخواد. دلم پرواز میخواد …
بقلم مهدیه یکتا