خانه تکانی
خواستم خانه تکانی را شروع کنم که دیدم همه جا را تازه تکانده ایم!
اجاره نشینی فقط یک حسن داشته باشد، همین خانه تکانی است!
البته خوب همراهش خانه شکانی و خانه چپانی و … هم هست!
ماند این ریزه کاریها که دست مبارکمان اعتصاب کرد و دست تنها شدیم به معنای واقعی کلمه!
به هر جای خانه دست می زنم یاد یکی می افتم و تا انتهای آن کار دعای خیرو گاهی فاتحه…
کتابخانه که مرا یاد باباجون می اندازد. معلمی با 53 سال سابقه تدریس! کتاب از دستش نمی افتاد. تا مرا میدید می گفت: بابا بیا جلو! این کتاب را خوانده ای؟ بخوانش!
صدای قرآن صبحش هنوز در گوشم می پیچد. حافظ قرآن بود اما رو نمی کرد. خدا بیامرزدش.
شستن گلهای مصنوعی را مامان بزرگ خدا بیامرز یادم داد.
مامان چقدر روی در و دیوار ها و چارچوب ها حساس بود. کلید و پریز ها را با دقت تمیز کن! جای دست رویش نماند!
کلا مامان آدم خیلی تمیزی بود! من اصلا به او نرفتم. بیشتر از این نمی گویم چون همه چیزم را مرهون مامانم. هر کاری که می کنم یاد او می افتم.
گرفتن موهای روی موکت و قالی را از خانم هاشمی، همسایه طبقه بالایی یاد گرفتم.
با خاله کوچیکه شیشه ها را پاک می کردیم.
و …
خانه تکانی پر از خاطره شیرین و نوستالژی های زیباست. به اسفند ماهش معتقد نیستم ولی همین که اینقدر حال مرا جا می آرود، دلیل خوبی است برای اسفند انجام دادنش.
————————
پ ن1: خداوندا رحمت خود را شامل حال تمام کسانی کن که چیزی به من آموختند. چه کوچک چه بزرگ! چه از سر دوستی یا دشمنی! چه در دنیا حاضر چه به دیار باقی شتافته.
ر.مشق عشق