جوونیم به فدات
جوونیم به فدات حسین ابی عبدالله … جوونیم به فدات … جوونیم….
سه شنبه بعد از روضه ی امام جواد(ع) تو مسیر برگشت همش به این مصرع از شعری که بچه ها همخونی کردن فکر می کردم…. جوونیم به فدات حسین ابی عبدالله….
خیلی قشنگه، اینکه یه نفر بتونه جوونیشو فدای ارباب کنه!
وقتی رسیدم خونه هنوز تو این فکرا بودم که یه پیام دریافت کردم درمورد سالگرد شهادت ، شهید محمد عاشوری…
شهید عاشوری… اولین بار اسمشو تو راهیان سال ۸۶ شنیدم .
یادمه همون سال بعد از برگشت از جنوب به قدری جذب بچه های “بسیجی” شده بودم که تصمیم گرفتم به طور جدی تو بسیج همکاری کنم، تا شاید یه کم شبیهشون بشم!
خواهر شهید هم یکی از اون افرادی بود که که از اوایل سفر به شدت شیفته اش شدم، نه من …بلکه فاطمه و زهرا ، ۲تا رفیق همکلاسیم که مثل من صفر کیلومتر بودن هم همین نظر رو داشتن.
تا اونجایی که توی گردان تخریب ، راوی از خواهر “شهید” عاشوری که تا اون لحظه من فقط به عنوان مسئول اردو می شناختمش دعوت کرد که برامون صحبت کنه… البته اونموقع درست سر در نیاوردم که قضیه از چه قراره و اینکه چند ماه بیشتر از شهادت ایشون نمیگذره….
اما به برکت بسیج،بیشتر و بیشتر با شهید عاشوری و خانوادشون آشنا شدم…
.
.
شهید عاشوری ، هم دانشگاهیه من ، برادر دوستم…کسی که مثل خیلی از شهدای دیگه فقط خاطراتش رو شنیدم و عکسی از او دیدم ، وصیت نامه اش رو خوندم و نهایتا هر از گاهی مزارش رو زیارت کرده ام!
کسی که مصداق آیه «من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله» است و صادقانه جوونیش رو فدا کرده…
در مورد ایشان حرف زیادی برای گفتن ندارم ،چون شناختم خیلی خیلی کم است و هنوز باید بگردم تا راز سعادتمندیش رو پیدا کنم که چطور موفق شد از آن معبر تنگ عبور کند.
ولی در وصف ایشان همین بس که ش ه ی د است و برای من که هنوز تلفظ عشق را نمی دانم ، شهادت آیا معنا خواهد داشت ؟!
شهید نوشت:
حیفم اومد اینو نذارم…
شهید عاشوری سال 80 توی دست نوشته معروفش به شهیدان نوشت:
“هنوز مشهدتان سنگ را آب می کند و چه خوش روزهایی داشتید شما،چه لحظاتی داشتید شماشب حمله و هنگامی که گلوله ی مستقیم تانک یا دو لول ضد هوایی بدنهایتان همان بدنهای نحیف ولی پر استقامت را تکه تکه می کرد و هنگامی بدن غرق به خون رفقایتان را جا می گذاشتید؟
…
بعضی جا مانده ها نیز دارند می آیند؛شهید علمدار،شهید علی محمود وند،راستی بعدی کیست؟شاید…
حال که مرا زنده کردید،دوست دارم این خواهش مرا نیز برآورده کنید:
مرا هم ببرید.”
آن روزها نمیدانست که خودش یکی از “بعدی” هاست…
پ.ن:
الحق که همسر ایشان هم لیاقت همسر شهید بودن را دارند … چه بسا اجر خانواده شهدا کمتر از خودشان نیست!
مهندس پاسدار شهید محمد عاشوری متولد 17 اسفند 58 و فارغ التحصیل رشته مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات و از فعالان بسيج دانشجويي بود. او پس از فراغت از تحصيل به دليل علاقه وافرش به خدمت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، جذب اين نهاد شد و در بخش تحقيقات علمي ـ نظامي آغاز به كار كرد. شهيد محمد عاشوري همچنين در ايام اعزام كاروانهاي راهيان نور به مناطق عملياتي دفاع مقدس به عنوان راوي، نسل جوان را با رشادتهاي رزمندگان اسلام آشنا مي كرد. وی در تاریخ 19 اردیبهشت سال 86 در حال ماموریت به شهادت می رسد…
برای اطلاعات بیشتر اززندگی و خاطرات شهید به وبلاگ شهید محمد عاشوری حتما مراجعه کنید!
آصف