تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی
·خانواده فهیما اصرار داشتند برای ادامه تحصیل به کانادا برود و او هربار با خنده این مسئله را دور می زد. یکبار که پاپیچش شدم که چرا نمی روی و خب برو و تجربه جدیدی است و… با همان خنده همیشگی گفت: «چطور از مسجد دل بکنم؟»
·یکی از بچه ها برای ادامه تحصیل در یکی از دانشگاه های معتبر کشور با یکی از اساتیدش مشورت کرده بود، استاد به فائزه گفته بود: «ببینید خانوم این دانشگاه، دانشگاه خوبیه ولی…. ولی مسجدش باصفا نیست!»
·محبوب ترین استاد الهه ما که یکی از برجسته ترین اساتید کشور در حوزه کاری خودش است، از طرف یکی از دانشگاه های معتبر جهان در یکی از کشورهای به قول معروف توسعه یافته و صنعتی به کار دعوت شده بود. استاد در جواب درخواستشان گفته بود: «مشکلی ندارم، فقط یه شرط دارم و اون اینکه هماهنگ کنید من روزی سه مرتبه برم ایران؛ چون من باید هر صبح و ظهر و مغرب نمازمو تو مسجد محله مون بخونم!»
*درون آینه روبرو چه می بینی/تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی…. با همان ملودی شگفتی که همایون شجریان می خواند تا آنجا که می رسد به شگفت ترین قسمتش که: در آن گلوله آتش گرفته ای که دل است/ و باد می بردش! و باد می بردش…………. سو به سو چه می بینی؟
نکته هایی با بیان شیرین سحر همیشه دانشور