تنها شاهراه اصلی به سوی خدا
به او گفتم: می دانستی، تنها راه نجات ما یکی است و هر راهی غیر آن، هلاکت را در پی دارد؟ (1)
گفت: چگونه ممکن است؟! مگر نه اینکه راه برای رسیدن به حق، به عدد خلایق است؟! (2) پس چگونه ممکن است راه رسیدن به خداوند، برای تمام انسان ها یکی باشد؟ ما با هم متفاوتیم و هر کداممان منحصر به فردیم؛ نه تنها اثر انگشتمان که خصوصیات ظاهری و باطنیمان نیز، با یکدیگر فرق دارد؛ آیا همین مسأله ثابت نمی کند که راه های متفاوتی برای نجات، وجود دارد؟
- راست می گویی تو شبیه کسی نیستی، حتی دوقلوها هم شبیه یکدیگر نیستند؛ پس مطمئناً این تفاوت، عمل متفاوت را می طلبد؛ ولی آیا هیچ گاه به این فکر کرده ای که چه قدر شبیه دیگرانی! نه تنها تو، بلکه تمام مردم دنیا، شبیه هم هستند و نه تنها همه ی مردم دنیا، که همه ی مردم، در همه ی اعصار شبیه هم بوده اند.
- از چه حرف می زنی؟
- از خصوصیات مشترک انسانی؛ از ضعف ها و استعدادهای مشترکمان؛ آیا به این مسأله معتقدی که اکثر انسان ها برای رسیدن به هدف، عجول هستند (3) و پس از آن که از خداوند چیزی را خواستند و به حاجت نرسیدند، بی تابی می کنند و ناامید می شوند؟! آیا این را در همه ی مردم دنیا ندیده ای که از بخشیدن نعمت هایی که به آن بخشیده شده، بخل می ورزند (4) و معمولاً خودشان را ترجیح می دهند؟! نه تنها مهربانی همدیگر را، بلکه نعمت های خدایشان را نیز فراموش می کنند! (5) آیا حس نمی کنی میل به زیبایی دوستی، جاودانگی، کمال و تلاش برای به دست آوردن آن ها، در تمام انسان ها مشترک است؟!
نگو نه؛ که به خاطر دارم، وقتی را که برای حفظ موهای سرت، به تمام پزشکان مطرح تهران، سر زدی؛ نگو نه؛ که به یادت می آورم زمانی را که به در و دیوار می زدی خانه ای را که چشمت را گرفته بود به دست آوری و وقتی عصبانی و پکر با من تماس گرفتی، گفتی از بچگی دوست داشتم ترقّی کنم و به درجات بالاتر برسم. خب؛ میل به کمال را برخی در دنیا جستجو می کنند؛ بچه، کمال را در چیزی می بیند و عارف در چیزی.
- خب بله؛ حرف های تو درست است؛ این خصوصیات در همه ی ما هست؛ بدون این که با تمام مردم جهان حرف زده باشم، از گزارشات اخبار و فیلم ها و … حس می کنم که آن ها هم این گونه اند؛ ولی چرا می گویی راه نجات یکی است؟ چه عیبی دارد که هر کس از راه خود برود و خوشبخت شود؟!
- ببین عزیزم! اشکالی ندارد که هر کس یکی از راه های فرعی را انتخاب کند و با توجه به ظرفیت و توانایی ها و علایق خود از مسیری عبور کند؛ اما مسأله این جاست که همه ی این راه های فرعی باید به شاهراه و اتوبان اصلی برسد و آن شاهراه اصلی یکی است اگر من از مسیر خود بروم و تو نیز از مسیر خود و هیچ کدام در جاده ی اصلی نیفتیم چه می شود؟!
- هیچ کدام به هدف اصلی نمی رسیم.
- آفرین! به نظر تو می شود که هزاران هدف و همه نیز حق، وجود داشته باشد؟!
- نه بعید است! چون حق یکی است و باطل کثیر!
- یاد شبی افتادم که مصداق بارز این مسأله بود؛ شبی که به یاد تاریخ مانده و از آن شب به بعد خیلی از خوبان، عاشق مرور آن، حداقل در هر سال یک بار، هستند. شبی که ملائکه فرصت پلک زدن را از خود گرفته بودند و نمی خواستند حتی آنی از آن را از دست بدهند.
- از چه شبی حرف می زنی؟
- شب عاشورا! لحظه ای چشمان خود را ببند و به خیمه ی یاران اباعبدالله علیه السلام، این وفاداران عزیز، نگاهی کن! اشراف مشهوری، چون زهیر بن قین (٦)، بریر بن حضیر همدانی مشرقی، عالم حدیث شناسی چون شوذب بن عبدالله همدانی، عابس بن ابی شبیب شاکری، سخنور و شب زنده داری پارسا تا غلامی هم چون جون بن حری .(7)
اشکالی ندارد که هر کس یکی از راه های فرعی را انتخاب کند و با توجه به ظرفیت و توانایی ها و علایق خود از مسیری عبور کند؛ اما مسأله این جاست که همه ی این راه های فرعی باید به شاهراه و اتوبان اصلی برسد و آن شاهراه اصلی یکی است اگر من از مسیر خود بروم و تو نیز از مسیر خود و هیچ کدام در جاده ی اصلی نیفتیم چه می شود؟!
آن پیرمرد را ببین چگونه از فرصت امشب بهره می برد و به مزاح مشغول است! (8) برو به خیمه ای که یاران عاشورایی مولا صف ایستاده اند تا مولا بیرون آمده و آنان داخل شده، خود را تمیز نموده و با مشک معطر سازند؛ (9) راستی فردا چه خبر است که باید در آن تمیز و معطر بود! به خیمه ی مناجات و نیایش عاشقانه ی لحظات آخر، نظری بینداز! قبل از آن که صدای هق هق گریه هایشان، جگرت را آب کند، بیرون بیا و با خدای خویش تنهایشان بگذار!
- چه صحنه ی زیبایی بود! کاش آن جا مانده بودیم و به این دنیا باز نمی گشتیم!
- به نظر تو، چرا یاد آن شب افتادم؟
- برای این که هر کدام از یاران حق، اهل شغل و موقعیت خاصی بودند؛ ولی همگی همراه مولا، در شاهراه حسین علیه السلام قدم می زدند.
- احسنت! خوشحالم که متوجه مسأله شدی.
- تمام تلاش ما این است که بر گرد وجود حجت این زمان مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، بگردیم و دیگر فرق نمی کند که پزشک باشیم یا طلبه؛ کارگر باشیم یا کارفرما؛ خانه دار باشیم یا کارمند؛ مهم این است که در شاهراه حجت الله (10) حرکت کنیم و هر روز با به یاد آوردن این مسأله، نیرو و نشاطی تازه بگیریم.
تنها برای شادی دل مولا برخیزیم و یادمان نرود سبیل الله، عین الله، رحمت واسعه ی او و مصداق بارز اسم شکور خداوند در بین ما هست.
پی نوشت:
1- السّلام علیکَ یا سَبیلَ اللهِ الّذی مَن سَلَکَ غَیرَه هَلَک: شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر (علیه السّلام)، ص 857؛ مرتضی مجتهدی، صحیفه مهدیه، قم: نشر الماس، 1388، زیارت چهارم در سرداب مقدس، ص 624.
2- «الطرق الی الله بعدد نفوس الخلایق»، جمله ای است که از آموزه های دینی اقباس شده و حدیث نیست.
3- و کان الانسان عجولا (الاسراء، 11)؛ خلق الانسان من عجل (الانبیاء، 37)
4- و اذا مسّه الخیر منوعاً: و چون خیری به او (انسان) رسد بخل می ورزد. (المعارج، 21)
5- انسان فراموشکارِ آفریدگار خود: «نسوا الله» (التوبه، 67)، آفرینش خود: «نسى خلقه» (یس، 78)، هویت خود: «تنسون انفسكم»(البقره، 44)، روز حساب: «نسوا یوم الحساب»(ص، 26)، پند و موعظه دلسوزان. «نسوا حظّاً مما ذكروا به»(المائده، 13) است.
6- برای آگاهی بیشتر از این سردار آسمانی ر.ک: مجلسی، بحار، ج 44، ص 371.
7- جون، غلام ابوذر غفاری بود که پس از رحلت ابوذر به مدینه برگشت و به امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) خدمت کرد: در زیارت ناحیه مقدسه و رجبیه از او سخن به میان آمده است.
8- در شب عاشورا، حبیب بسیار شادمان و خرسند بود و با اصحاب و یاران امام (علیه السلام)، شوخی می کرد.: محمد بن عمر؛ رجال الکشی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348ش، ص 79.
9- امام علیه السلام در نزدیک سحر شب عاشورا، در سرا پرده مخصوص، بدن خود را نوره کشید که آن را با بوی مشک معطر کرده بودند، در آن وقت بریر بن خضیر و عبدالرحمان کنار آن خیمه به نوبت ایستاده بودند که بعد ایشان، خود بدنشان را پاک و خوشبو سازند: مثیر الاحزان ابن نما، ص 54؛ لهوف ص 84؛ بحار ج 5 ص 1.
10- ان شاء الله در مقالات بعدی بررسی خواهیم کرد که چرا تنها شاهراه اصلی خدا، امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است.