مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

تسلیت

01 بهمن 1390 توسط الزهرا (س) نصر

 

سالروز رحلت جانگذاز پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) و شهادت جانسوز کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) بر عموم مسلمانان جهان تسلیت باد.

سلام بر تو اي فرستاده خوبي ها، اي مهربانترين فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان به زمين فرا خوانده شدي تا انسان را با معناي واقعي اش آشنا کني. تو، آفتاب روشن حقيقت بودي در شام تيره زندگي. از مشرق دلها برآمدي و اکنون، آسمان تب دار غروب جانگداز توست.


ای محمد (ص)…
باردگر ، یاد تو زد آتش به جانم. جا دارد از اندوه ، در سوگ وفاتت، گر جای اشک ، از دیدگانم ، خون چکانم. ای سوره عشق، ای آیه مهر، ای چشمه نور، ای اختر تابنده ، ای یاد معطر، ای برترین و آخرین پیغام آور، ای پانهاده بر بلندای افلاک، ای همنشین بینوا بر بستر خاک، رفتی ولی ما را به دست غم سپردی.
ای چشمه مهر و وفا، ای خوب ،… ای پاک! در روزهای تیره و شبرنگ ” بطحا"، در ظلمت کور کویر جاهلیت، مشعل به کف ، درد آشنا، ره می سپردی. در اوج خشم و کینه دیرین” یثرب"، در سنیه ها بذر محبت می فشاندی. پاک و مبرا بودی از هر لغزش و عیب ، ای شاهد غیب! سیمای تو آئینه ایزد نما بود. چشم خدا بین تو هم ، چشم خدا بود. ای وارث خط شفقگون رسالت، دردا…دریغا! از آن روزی که رفتی، ما همچنان در انتظاری تلخ ماندیم، زآندم که ما غمنامه سوگ تو خواندیم. از دیدگان ، بر مزرع دل ، خون می فشاندیم.
رفتی… ولی از یاد ما هرگز نرفتی. بعد از تو ، امت در غمت صاحب عزا بود.
ای بنده خوب خداوند!… رفتی تو، ای تندیس اخلاق و فضائل، رفتی ولی ما را به دست غم سپردی، یادت گرامی باد، ای یاد معطر …
ای نامت احمد، نامت بلند و جاودان باد، ای « محمد»

سياه‏پوش بيست ‏و هشتمين روز صفر، شانه به شانه آسمان فشرده در ابر مدينه مى‏گريم.

دست‏هايم فصل كوچت را چگونه تحرير كند، اى پيام‏آور زيباترين روزهاى جهان!

ديوارهاى حرا، هنوز طنين نيايش‏هايت را جار مى‏زند. خشت خشت كعبه از تو مى‏گويد؛ از تو كه دسيسه‏هاى كفار را به هيچ گرفتى و مصمم و پرشور، ايمانت را فرياد كردى. آفتاب تا ابد چشمان پيامبرى‏ات را وام‏دار است.

يا محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ! پنجره در پنجره، باران سوگوارى توست كه هواى اين حوالى را مى‏آشوبد.

اى خاتم مهربانى و عشق! اعجاز نگاهت را بر افق‏هاى پرستاره بسيار ديده‏ايم و ستاره به دامن، بازگشته‏ايم.

نامت، بت‏هاى زمين را به خاك مى‏افكند. از تو كه مى‏گويم، بادهاى كافر، كلمات روشنت را مسلمان مى‏شوند.

سلام بر تو كه گام‏هاى مهتابى‏ات شب‏هاى جهل بشر را به جاده‏هاى راستى كشاند!

نام تو فراتر از همه زمان‏ها ايستاده است.

محفل‏هاى درخشان، صلوات مى‏فرستند و فضا را با رحمت خرم از نامت، عطرآگين مى‏كنند.

درود بر تو، شعله‏هاى عشقى است كه از قلب ما برمى‏آيد. يا محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ! براى انسان اين اندازه عمر، كم است كه از تو بگويد.

… چگونه اين همه سال رنج پيامبرى را بر دوش كشيدى و «لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْرا»، ورد زبانت بود!

چگونه اين همه دويدى با گام‏هايى كه لحظه‏اى نياسودند و جز مشقت، سرنوشتى نداشتند؟ از مكه به مدينه، از نيمه‏شب‏هاى تهجّد به معراج، از خندق به خيبر و اُحد و بدر… از حرا به شعب ابى‏طالب… چه فرسنگ‏هاى جان‏فرسايى را پشت سر گذاشتى!

«تو»، نور بودى؛ شعله شمعى در كوران تاريكى بى‏انتهاى تاريخ.

«تو»، آب بودى؛ چشمه‏اى در ميان كهنگى و تحجر افكار.

اين، «ما» بوديم كه شوريدگى نمى‏دانستيم. نياموخته بوديم كه با «تو»، مى‏شود تا يك قدمى خدا رفت. نياموخته بوديم كه «تو»، رسول مهربانى و عطوفتى و تو را و ما را، شكافى عميق از همديگر جدا مى‏كرد.

مردى از دنيا مى‏رود كه دنيا، چشم انتظارش بود تا بيايد و دايره نبوت را در افق باز چشم‏هايش، به پايان برساند؛ مردى كه دنيا چشم انتظارش نشست تا نقطه بگذارد بر انتهاى سطر پيامبرى و نامه رسالت را مُهر بنگارد با نقش نگين خاتميت.

مردى از دنيا مى‏رود كه آخرت را همچون پنجره‏اى ديگر بر نگاه‏هاى بشر گشود، تا بنگرند، تا بدانند كه ساحل‏نشينان دنيا را روزنه‏اى هست كه مى‏تواند به درياى آخرت برساندشان؛ مردى كه دنيا و آخرت را همچون دو چشم در كنار هم، همچون دو بال براى يك پرنده به تصوير كشيد؛ مردى كه دست‏هاى دنيا و آخرت را در دست هم گذاشت.

مردى از دنيا مى‏رود كه انسان‏ها را گره زد به وظيفه خويش؛ مردى كه زير بازوى عقل را گرفت تا برخيزد، مرهم بر زخم‏هاى معنويت نهاد تا جان بگيرد و ايمان را همچون شعله‏اى همواره سوزان، در چراغدان جان و روان آدمى برافروخت تا از تيرگى‏ها نهراسد و در تاريكى‏ها نميرد.

راهى كه به بشر نشان داد، بن‏بست ندارد …

کم گریه کن که گریه امانت بریده است

گویا که وقت رفتن بابا رسیده است

 حق داری از غمش به سرو سینه می زنی

چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است

 در روز آخرش چه شده این چنین نبی

جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است

 بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند

اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است

 برگو که مرتضی چه شنیده کنار او

رنگش چنین زطرح مسائل پریده است

 اینجا همه برای شما گریه می کنند

چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است

 این روزها به پشت در خانه ات مرو

گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است

 جان حسین و جان حسن جان مرتضی

کم گریه کن که گریه امانت بریده است

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 1 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

موضوعات: محرم نوشت ها, دلنوشت های طلاب لینک ثابت

نظر از: صداقتی [عضو] 
  • سرو
صداقتی
5 stars

شهادت پیامبر اسلام تسلیت باد

1390/11/01 @ 20:49


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس