بگذار گیسویم به حال خویش باشد...
13 اسفند 1393 توسط الزهرا (س) نصر
وقتی سرت را روی بالش میگذاری
آنقدر میترسم که دیگر بر نداری
تو آفتاب روشنی در خانهی ما
تو آفتاب روشنی هر چند تاری
فردا کنار سفره با هم می نشینیم
امروز را مادر اگر طاقت بیاری
تو آنچنان فرقی نکردی غیر از این که
آیینه بودی و شدی آیینهکاری
آلاله میکاری و باران میرسانی
چه بستر پُرلالهای؟ چه کشت و کاری
آنقدر تمرین میکنی با دستهایت
تا شانه را یک مرتبه بالا بیاری
بگذار گیسویم به حال خویش باشد
اصلا بیا و فرض کن دختر نداری …
*علی اکبر لطیفیان