به مناسبت سالروز شهادت شهید نواب صفوی
سید مجتبی میرلوحی تهرانی معروف به نواب صفوی، در سال 1303 شمسی در خانواده ای روحانی و اصیل در خانه محقری در خانی آباد تهران قدم به عرصه ی وجود گذاشت.با رحلت پدر،دايی سيد مجتبي سر پرستي خانه ايشان را بر عهده مي گيرد. سيد مجتبي عشق و علاقه زيادي به دروس اسلامي دارد ولي دايي وي با او مخالفت مي کند.سيد مجتبي دست از عقيده خويش بر نمي دارد و در مسجدي که در خاني آباد است شروع به فراگيري درسهاي حوزه مي کند و همزمان در مدرسه آلمانيها به دروس جديد مي پردازد. او در فرصت هاي مناسب آنچه فهميده به همکلاسي هاي خويش مي گويد و اوضاع سياسي و فرهنگي و اقتصادي را براي آنان شرح مي دهد. سيد در سال 1321 تحصيلات خود را به پايان برده و در خرداد 1322 در شرکت نفت استخدام مي شود. وي شبها جلساتي براي کارگرها دائر مي کند و وظايف ديني و اجتماعي شان را گوشزد مي کند.سيد سيماي زشت استعمار را در کارها و فعاليت هاي آنان نشان مي دهد و مي گويد: «اين چيست که در چند جاي شهر مي نويسند"ورود ايراني و سگ ممنوع” آنان ايرانيان را در رديف سگ قرار داده اند در حالي که خودشان زير دست ما هستند.»
شش ماه از ورود سيد مجتبي به شرکت نفت نگذشته بود که يک انگليسي به کارگري ايراني حمله مي کند و وي را زخمي ميکند. همان شب جلسه اي تشکيل مي شود و قرار مي گذارند که صبح قبل از کار در پالايشگاه جمع شوند. سيد مجتبي شروع به سخنراني مي کند و چنين مي گويد: «چون ما مسلمان هستيم و قصاص يکي از احکام ضروري ماست ، يا بايد آن انگليسي اينجا بيايد و در جلوي همه از اين برادر عذر خواهي کند و يا اگر اين کار را نکرد ، عين کتکي را که به اين برادر زده را به او ميزنيم». هنوز سخنان سيد به پايان نرسيده بود که کارگران به خشم آمده ، به سالن آن انگليسي رفته، و آنجا را خراب کردند. پليس دخالت مي کند و با دخالت پليس، انگليسي متواري مي شود. چند نفر از کارگران دستگير مي شوند ولي سيد موفق به فرار از معرکه مي شود و شبانه راهي نجف مي شود.
شهيد نواب صفوي در دي ماه 1326 با نيره السادات ازدواج کرد و سه دختر حاصل سه سال زندگي مشترک آنها بود که دختر سوم پس ازشهادت نواب به دنيا آمد.