برای همین شما
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم | یاد گرفته ام که وقتی به موقع به داد هجوم واژه هایت نرسی، ننویسی شان، از هزار توی احساسات بیرون نکشی شان، قلم و کاغذ خرجشان نکنی، برایشان وقت نگذاری، حتما یک جایی ، یک وقتی ، یک لحظه ای حالت را می گیرند اساسی! حتی خونت را هم حلال خودشان می کنند… قاطی ات می کنند! همین واژه ها را می گویم که کم مانده رم کنند بس که ناخوانده تا پشت خانه ی دل آمدند و همان پشت در خط شان زدم! اصلا بگو یک دوئل یک بر هزار. بلکه بیشتر !
اما تا کی به روی مهمان نوازی خودم نیاورم ؟! که این کلاستر های وجودی من بی نوشتن می میرند… حالا شما هی فقط همین اعترافات ساده را نگاه کن ! ریکاوری ش می افتد پای خودتان ها !
بدتر اینکه درایورهای همین من ، نایاب اند ! نه که نباشند! تا حالا که فقط دست صاحب همین واژه ها و مالک همین خانه بوده ! خدا بخواهد بعدترش هم می ماند . یعنی فقط تا به حال خودش بوده که سرگشتگی این واژه های گیج ِ پراحساس را به رقص در می آورده! که خدا بخواهد بعدترش هم می آورد …
اصلا من از قاطعانه خرج کردن و علنی شدن این واژه های وحشی ِ عاشق می ترسم ! می شود خواهش کنم یک راه دیگری پیشنهاد کنید جز اینکه : یک جایی بنویس ، می خواهم بخوانم …؟! |
پ.ن : دچار یک نوع دیوانگی ِ شیرین م ! دستان و مستان هم قافیه اند … می دانستید ؟!
ز.ه.ی.ر