"اين كه زندگى نشد"!
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
“در اينجا مناسب است كه مختصراً يك بحث عرفانى و معنوى مطرح كنم. ما كمتر به حقايق اين بحثها توجه مىكنيم؛ هر چند بيشتر حقايق هم همانجاست. بحث اين است كه اصلاً ما اين حيات و زندگى را براى چه مىخواهيم؟ وقتى شما اتومبيلتان را بنزين مىزنيد و در آن روغن مىريزيد و مرتب مىكنيد، براى اين است كه سوار آن بشويد و به جايى برسيد. اگر چنانچه كسى اين باك را از بنزين پُركند و سوار شود و روشن كند و به سمت پمپ بنزين بعدى برود و در آن جا مجدداً باك را پُركند و باز ماشين را روشن كند و به طرف پمپ بنزين سومى برود و همين كار را تكرار كند و ادامه دهد، چه هدفى را دنبال كرده و چه فايدهيى را تأمين نموده است؟! اين كه زندگى نشد. اگر هدف از پُر كردن باك و مرتب كردن ماشين اين باشد كه حركت كنيم تا به جايى برسيم كه مجدداً همين كار را بكنيم، هيچ هدف مشخصى را دنبال نكردهايم.
شما اين موتورى كه اسمش جسم و وجود شماست، براى چه مرتب مىكنيد؟ آيا ما غذا مىخوريم تا جان بگيريم و راه بيفتيم و حركت و تلاش كنيم و نانى گيربياوريم و دوباره بخوريم؟! اگر دوباره اين نان را هم گيرآورديم و در جسممان ريختيم، با خوردن نان دوم، باز جان و حرارت و حركت و توانى پيدا مىكنيم. واقعاً با اين توان، بايد چه كار كنيم؟ آيا باز دوباره به سمت نان حركت كنيم؟! اين كه زندگى نشد. اين، چيز پوچى است. آيا انسان در همهى سالهاى متمادى بخورد تا بتواند كار كند و بعد با كار خود، وسيلهى خوردن پيدا كند؟! اين كه يك دورِ دايمىِ خيلى بىربطى شد. اينگونه زندگى كه فايدهيى ندارد.
من در ماشينم بنزين مىريزم كه با آن بتوانم خودم را به نقطهى محبوب و معشوق و آن جايى كه كار دارم، برسانم. البته، وقتى مىخواهم به آن جا برسم، طورى راه را انتخاب مىكنم كه پمپ بنزينى هم وسط راه باشد. اما هدف، آن پمپ بنزين نيست، هدف آن جاست. ما بايد غذا بخوريم تا براى رسيدن به مقصودى، توان و حيات پيدا كنيم. آن مقصود چيست؟ آن را بايد پيدا كرد. آن معشوق چيست؟ دنبال او بايد رفت. او، آرمانها و آرزوهاى فراتر از چارچوب جسم من و شماست. تلاش ما براى آن آرزوست.”
بیانات حضرت آقا در دیدار با فرماندهان یگان های عمده ی عملیاتی نیروی زمینی و هوانیروز.68/12/5
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و اهلک اعدائهم
بقلم اسکالپلی ها