انت المولی و انا العبد
خیلی هامان در رابطه بین خود و خدا اینطوری هستیم
که به جای اینکه ما مملوک باشیم و او مالک، دوست و یا
حتی انتظار داریم که او مملوک باشد و ما مالک…
یعنی عمل و طرز رفتار و بندگی کردنمان این را فریاد می زند
که خدایی می خواهیم در اختیار خود که بله قربان گو باشد به
خواسته های کوچک و بزرگ و به جا و نا به جایمان و ما خیلی مغرورانه
و طلبکارانه دستور دهیم و اگر روزی بر وفق مرادمان نبود، عالم و آدم
را از شکایت از او و بد و بیراه و آخ و ناله پر کنیم..
از رابطه خود و خدا همین را فهمیدیم فقط ..
خیلی بد دنیا را و خدا را و خودمان را و مقصد و مسیرمان را شناختیم..
اصلا نفهمیدیم اینکه ما بنده و مملوکیم یعنی چه؟
انگار اصلا به هیچ اسم و صفتی از خدا ایمان نیاورده ایم.
توی تجربه زندگی ام تا حالا، توی تمام فراز و فرودهایی که تا الان داشتم
به این جمله تکراری که به گوشهایمان آشناست، رسیده ام که
فقط و فقط باید آدم باید رابطه خودش با خدا اصلاح کند، بعد همه چیز
دنیا و آخرتش حول همین رابطه اصلاح خواهد شد. اصلاح نه به معنی
اینکه همه چیز بر وفق مرادش خواهد شد، نه به معنای خیلی قشنگی
اصلاح خواهد شد که پر خواهد بود از امن و امان و آرامش حتی در عین
سختی و رنج.
بزرگی می گفت این فقط کار خداست که می تواند بلاء و حُسن را با هم جمع
کند. بلاهای خدا همه حَسن اند، ولی ما کجا این چیزها حالیمان می شود..
بقلم بانو حبیب