روز شنبه بود و طبق معمول باید میرفتم تبریز. با این که هر روز 9 تا اتوبوس از شهر ما میره تبریز، اما ساعت حرکت من مقارن هست با حرکت یه عدد مینی بوس! چاره ای نیست.سوار میشم و وسطا میشینم.یه خانم جوان که پوشش و قیافه اش نافرم هست رو اولین تک صندلی ماشین میشینه. آقای جوانی هم رو تک صندلی کنار راننده میشینه. این آقا کل یک ساعت و 45 دقیقه ی مسیر رو برگشته بودن عقب و با آقایون دیگه صحبت میکردن و گاها نگاه های محترمانه ای! نثار این خانوم میکردن. خانومه هم خوب جواب احترامشون رو میداد!! با این که رفتاراشون خیلی تابلو و زننده بود. اما خواستم فکر بد نکنم! و پیش خودم گفتم اون آقا لابد برادر این خانومه! شایدم همسرشه! بالاخره حتما یه محرمشه! اما یادم افتاد که موقع سوار شدن هر کدوم کرایه خودشون رو حساب کرده بودن!نزدیک های ترمینال تبریز با اشاره ی چشم و ابروی آقاهه که داشت پیاده میشد،خانومه هم پیاده شد و دوتایی با همدیگه رفتند.کجا؟ الله اعلم.
شنبه ی همین هفته! دوباره همون خانوم رو تو ترمینال شهرمون دیدم.همون آقا سر جای هفته قبلشون نشسته بودن.حوصله نداشتم شاهد سبک بازیشون باشم اینه که رفتم آخرهای مینی بوس نشستم. اما از بد شانسی من،خانومه هم ته نشین شدن! و دقیقا پشت سر من نشستن. یعنی دقیقا در نقطه ی کور نگاه اون آقا قرار گرفتن.از حضور اون خانوم در کنار خودم،حس بدی بهم دست داد ولی باید کنار میومدم! مینی بوس حرکت کرد.بعد چند دقیقه همراه خانوم مذکور زنگ زد. گویا خانومه ابایی نداشتن که دیگران هم حرفاشون رو بشنون! صدای خانوم: سلام.خوبم/ نه اومدم و الان تو ماشینم/دروغم چیه؟ پشت نشستم که نمیبینی(از مضمون حرفاشون مطمئن شدم که همون آقایی که هفته قبل دیده بودم پشت خط هستن)نه! نمیخوام. اذیت شدم! هزینه……خودت هم خوب میدونی منظورم چیه! و تماس فرت شد! گیج شده بودم که این حرفا چه معنایی میتونه داشته باشه؟ همین موقع متوجه شدم یکی از آقایون جوان ردیف های وسط مدام به عقب سرک میکشه و گویی دنبال کسی میگرده. سعی کردم اهمیت ندم اما تابلو بازیاش اعصابم رو خرد میکرد. مدام سرش رو برمیگردوند سمتی که فقط خانوما بودن! رسیدیم ترمینال تبریز. وقتی سوار خط واحد شدم دیدم همین خانومه با اون آقایی که مدام سرک میکشید هردو سوار خط شدن (دیگه از اون آقایی که هفته قبل این خانوم رو همراهی کرده بود خبری نبود!) تو خط واحد هم باز اون آقا برمیگشت طرف خانوما و دنبال گمشده اش بود! وقتی رسیدیم به آخر خط همه پیاده شدن. این خانومه هم بعد پیاده شدن رفتن با اون آقا دست دادن! و بعد دست در دست هم راهی شدن! کجا؟ بازم نمیدونم!
وقتی این صحنه ها رو دیدم یاد “امیر حسین” همسایه مون افتادم."امیر حسین” بچه ای هست که قبل از ازدواج رسمی پدر و مادرش متولد شده!! بچه ی 5 ساله ی فوق العاده عاصی و بد دهن و غیر قابل پیش بینی.از تصور آینده ی “امیر حسین"و این که چه کار ها ممکنه ازش سربزنه وحشت دارم. وضع “پریا” هم بهتر از “امیر حسین” نیست! پریا هم 5 سال بیشتر نداره. خواهر زادم اون روزی اومد پیشم و با قیافه ای که ترس،ناراحتی،مرموزیت و تعجب درش موج میزد تو گوشم گفت: خاله جون! پریا میگه مامانش براش رژ لب گرفته تا موقع بیرون رفتن خودشو خوشگل کنه! خیلی کار بدیه.نه؟!
تو صورت زهرامون نگاه کردم ولی نمیدونستم باید چی بهش بگم! پرسیدم:به نظرت کارشون خوبه یا بد؟ زهرا ی 7 ساله ی ما اخماشو کرد تو هم و گفت:نه خاله جون! اینجور کارا مال خانوماست نه بچه ها! تازه آدم که تو بیرون آرایش نمیکنه! و …
جوابای زهرا ی ما منطقی و خوب بودن. اما از آینده ی زهرا مون هم میترسم. جامعه مون انقدر فاسد شده که معصومیت بچه ها رو ازشون گرفته. بچه هایی که به جای بچگی کردن دارن ادای بزرگترها رو درمیارن. صرف حضور تو جمع دوستان و مدرسه و … دنیایی رو جلوی چشم بچه باز میکنه که ظرفیتش رو نداره.
شنبه بازم باید برم تبریز. نمیدونم این هفته اون خانومه با کدوم آقا کجا خواهد رفت! لابد خونواده ی خانومه دلشون خوشه که دخترشون میره درس میخونه! کار میکنه! چقدرم هزینه میکنن براش! تازه تو آمار کشور اعلام میشه که بعد انقلاب تو زمینه ی علمی فلان درصد بانوان رشد داشتن و اصلا در عرصه های علمی گوی سبقت رو از آقایون ربوده اند! و … اما چه فایده؟! تا وقتی یه خانوم جایگاه انسانی خودش رو نشناسه هیچ کدوم این درسا و آمار و … ارزشی نداره که هیچ،آفت جامعه هم هست.
پ.ن ۱: دیروز داشتم با دوستم از خرید برمیگشتم. بهش گفتم از این جا تا خوابگاهمون هرچند تا خانوم تو پیاده رو میبنی بشمار(خانوم های داخل مغازه و پاساژها و ماشین ها و پیاده رو سمت دیگه، داخل جامعه ی آماریمون نبود!)منم همزمان خانوم هایی که حجابشون کامل بود(اعم از چادری و غیر چادری) رو میشمردم.نتیجه:جالبه ! تو مسافت 100 متر ،100 تا خانوم دیدیم که از این بین تنها پوشش 20 نفرشون کامل بود.اما متاسفانه فقط 6 نفرشون دختر جوان بودن و بقیه پیر زن بودن! به نظرتون این یک فاجعه نیست؟(قبول دارم که این آمار علمی نیست.ولی به هر حال مشتیست نمونه ی خروار) و ممنون میشیم اگه کسی از آقایون هم آمار بگیره و اینجا اعلام بکنه!
پ.ن۲:هیچ وقت نتونستم مسئله ی :"بی غیرتی” آقاها رو هضم کنم. شاید دلایل زیادی برای بی غیرت شدن مردان باشه. اما مردی که دیگه نسبت به همسر و خواهر خودش هم غیرت نداشته باشه چه موجودیه؟
فرازی از نامه ی 31 نهج البلاغه در خصوص زنان: …در پرده ی حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند.زیرا که سخت گیری در پوشش عامل سلامت و استواری آنان است…
پروانه رامیان