امام غریبم، یا ضامن آهو
لباس سیاهت را پوشیده ای
وارد خیابان اصلی می شوی
دسته های عزاداری را می بینی که در مسیر خیابان تا حرم امام رضا(ع) موج می زنند.
از فواره های حوض های خیابان ها گویی خون می جوشد.
همراه یکی از دسته ها می شوی و پس از مدتی به حرم می رسی، دست بر سینه می گذاری و سلام می دهی
پرچم سیاه گنبد طلایی بارگاهش، در بین سیاهی شب پیچ و تاب می خورد.
وارد حیاط می شوی
خدام دور تا دور حیاط، هر کدام شمعی بر دست گرفته اند و ایستاده اند
بوی گلاب فضا را عطر آگین کرده است
کبوترها همگی بر کنگره های صحن ها نشسته اند و از پروازشان انگار خبری نیست
گویی این سوگ بزرگ بال و پرشان را بسته
گوشه ایی می نشینی و به آن روز می اندیشی
به روزی که مأمون که لعنت خدا بر او باد، امام رضا(ع) را نزد خود فراخواند.
او که از هر کاری برای خراب کردن شخصیت ایشان دریغ نکرده بود حال آنکه در تمامی مراحل شکست عظیمی هم خورده بود، امام رضا (ع) را فرا خواند برای عملی کردن آخرین نقشه شومش.
او انگار فراموش کرده بود اینجا کوفه نیست
او انگار فراموش کرده بود که مردم این جا مولا و امام خود را هیچ گاه تنها نخواهند گذاشت
او انگار فراموش کرده بود اینجا ایران است
جاییست که عاشقان اهل بیت رسول خدا در آن زندگی می کنند
او انگار فراموش کرده بود مردم این جا دین خود را به هیچ چیز نخواهند فروخت
او انگار فراموش کرده بود رسول خدا فرموده بودند این جا مکانیست که مردمش بیشترین بهره را از اهل بیت خواهند برد
آری …
همین چیزها ترس او را دو چندان کرده بود، چراکه هر روز بر مریدان و عاشقان امام رضا(ع) افزوده می شدند و او مانند اجداد خود چاره ایی جز از میان برداشتن امام رضا(ع) نداشت
او نیز مانند اجداد خود فکر می کرد امام رضا(ع) به تاج و تخت او چشم دارد
او نیز مانند اجدادش نمی دانست و هیچ گاه درک این موضوع را پیدا نکرد که اهل بیت به مادیات دنیا کوچکترین اهمیتی نمی دادند
و او آن قدر پست بود که کمر به شهادت امامی بست که خود او را به این سرزمین فراخوانده بود.
او امام رضا(ع) را تهدید کرد سمی را که او برای شهادت ایشان تهیه کرده بود، خود بنوشند.
اشک هایت سر می خورند بر گونه هایت
به بارگاهش خیره می شوی و از ته دل دعا می کنی :
امام غریبم، یا ضامن آهو
مرا از شر شیطان که برای گمراه کردن من سوگند خورده است حفظ فرما
نور هدایت را بر قلبم بتابان
روشنی چراغ ایمان را بر من نورانی تر فرما
امام غریبم
شفاعت شما را در روز تنهایی و بی کسی خواستارم
م. فروزان کیا