امام رضا (علیه السلام) نوکر می خواهد
بسم الله الرحمن الرحیم
برخی از علمای ربانی در کنار تهذیب نفس و خودسازی با بندگی خدا، نوکری اهل بیت علیهم السلام را با تبلیغ معارف مکتب ایشان را همّ و غم خود قرار دادند.
آیت الله العظمی بهجت می فرماید:
«زیاد بوده اند از میان علما كسانى كه زیر بار مرجعیت و ریاست نرفتند، و شاید بعضى از آن ها خود را از دیگران اعلم مى دانستند!» (1)
یکی از این عالمان الهی، آیت اللّه «حاج شیخ غلامرضا یزدی فقیه خراسانی» است که با عمل به وظیفه، در تحصیل رضا و قرب الهی گوی سبقت را از دیگران ربوده بود.
عارف کبیر آیةالله سید جمال گلپایگانی(ره) درباره ایشان فرموده بودند: «ما بیست نفر بودیم که برخی به درجه اجتهاد و مرجعیت نایل شدیم، ولی هیچکدام مثل حاج شیخ غلامرضا نشدیم» (2)
باید از شادى كلاهش را به عرش بیاندازد
«آیت الله بهجت» در وصف آیت اللّه حاج «شیخ غلامرضا یزدی»، و در عظمت کار تبلیغی همراه علم و عمل، می گوید:
«شنیدم زمانى كه مرحوم آقا شیخ غلامرضا یزدى در یزد اقامت داشت، خیلى خوشگذران بود؛ ولى هرگاه به روستاهاى اطراف مى رفت با خود نان و ماست و… بر مى داشت و به هر ده كه مى رسید، قرائت نماز و مسایل مورد نیاز را به مردم یاد مى داد و آن گاه به آبادى دیگرى مى رفت و همه حال خوراكش از خودش بود و از غذاى مردم پرهیز مى كرد.
آنان كه مثل انبیا (علیهم السلام) مأمور تبلیغ هستند و بدون چشم داشت و منت، كار آنها را انجام دهند، خدا مى داند چه مقامى دارند! البته در صورتى كه عالم بما یفعل و یترك، و عمال بما یأمر و ینهى [آگاه به آن چه باید عمل و ترك شود، و عامل به آن چه امر یا نهى مى كند] باشند. اگر كسى تشخیص بدهد كه به این كار اقدام كند و عالم و عامل باشد و با نشر علم شكرانه اش را ادا كند، باید از شادى كلاهش را به عرش بیاندازد.» (3)
آن حضرت زائر زیاد دارد، نوکر ندارد!
حجت الاسلام سید احمد دعایی یزدی می گوید: «یک سال نزدیک عاشورا (محرم) مرحوم آیت اللّه حاج شیخ غلامرضا به مشهد آمده بودند و مرحوم پدر من هم آن سال مشهد بودند. وی به پدرم فرمودند: «بلیط می گیرم برایت با هم به یزد برگردیم.»
پدرم فرمود: «حاج آقا من امسال مدتی بیمار بودم، بیمارستان بودم و نتوانستم خوب زیارت کنم. می خواهم ایام عاشورا را مشهد بمانم.» حاج شیخ یک مقدار متغیر شدند و عصایشان را زمین زدند.
و فرمودند: «جانم! امام رضا(علیه السلام) پانشین نمی خواهد، امام رضا(علیه السلام) زوار نمی خواهد، امام رضا(علیه السلام) نوکر می خواهد. حالا محرم است بیا برو دنبال مسجد و منبرت، دنبال کارهای عزاداری و تبلیغات.» پدرم به توصیه ایشان عمل کرد و به یزد برگشت.» (4)
حتی یک بار که به مشهد مقدس رفته و متوجه شده بود یکی از روستاهای دور مشهد، واعظ و مبلّغ ندارد، برای رفتن به آنجا داوطلب شد. یکی از علمای مشهد به او گفته بود: «حاج شیخ! شما تازه از راه رسیده اید. بهتر است زیارت بروید.»
حاج شیخ در پاسخ گفت: «امام رضا(علیه السلام) همه جا هست. آن حضرت زائر زیاد دارد. نوکر ندارد. من می روم نوکری امام رضا(علیه السلام) کنم.» (5)
مبلّغ سیار
بارزترین و مهم ترین جنبه زندگی این عبد صالح خدا در سراسر عمر، اهتمام به تبلیغ و ترویج دین بود. وی به رغم ابتلا به بیماری چشم درد، در سال 1327 ق و بازماندن از برخی فعالیتهای علمی؛ اقامه جماعت و سخنوری را ادامه داد.
این فقیه وارسته برای اشاعه و نشر فرهنگ اسلامی، تبلیغ دین و ارشاد مردم، با مرکبی ساده و گاه با پای پیاده و تحمل سختیهای فراوان به شهرهای مختلف از جمله: شیراز، اقلید، بم، مشهد، رفسنجان، کرمان، تربت حیدریه و روستاهای دورافتاده سفر می کرد و با بیانی ساده و روان، و مبتنی بر عمل، تأثیر بسیاری بر مردم داشت.
یکی از یاران صمیمی و همراه ایشان می گوید که حاج شیخ می گفت: «می خواهم به همه آبادیها بروم.» هر شب به یک آبادی می رفت و نماز می خواند و منبر می رفت.
یک وقت به من گفت: «آیا جایی در این اطراف مانده است که نرفته باشیم؟» گفتم: «نه، فقط، قلعه کوچکی نزدیک ابرقوست، با دو سه خانوار.» گفت: «یا اللّه همین امشب می خواهیم به آنجا برویم.» حرکت کردیم و رفتیم و آن بزرگوار، آنجا نماز خواند و منبر رفت.
گاه دیر وقت به روستایی می رسید و چون مردم با خبر می شدند، مشتاقانه برای شنیدن سخنانش حاضر می شدند و تا پاسی از شب، از محضرش استفاده می کردند. آن مرحوم به دلیل اهمّیتی که برای اقامه نماز جماعت قائل بود، بیشتر کوشش خود را در این سفرها بر آن معطوف می کرد.
آیت اللّه خراسانی یزدی، پنجاه سفر به مشهد مقدس مشرف شد و در بین راه، همواره در میان مردم شهرها و روستاهای واقع در راه یزد تا مشهد به ترویج و تبلیغ اسلام پرداخت. (6)
حجت الاسلام سید احمد دعایی می گوید: «حاج شیخ زیاد به مسافرتهای تبلیغی به روستاها و جاهای دور و نزدیک می رفتند و هر جا که برای تبلیغ می رفتند در روستاهای مسیر توقف می کردند و برای مردم، منبر می رفتند و نماز جماعت می خواندند.
کل زندگی ایشان، وقف برای تبلیغ و ترویج دین بود. نقل شده است که وقتی به قُراء و قصبات اطراف یزد می رفتند، خودشان اذان می گفتند و چنین اعلام می کردند: «مردم! شیخ غلامرضا یزدی آمده؛ بیایید نماز.» (7)
حجت الاسلام وافی یزدی می گوید: «مرحوم حاج شیخ در فصل تابستان، مبلغ سیّار بود و صدها روستای محروم و دور افتاده را از وجود خود بهره مند می کردند. مردم هر محل و روستایی که ایشان به آنجا می رفتند خوشحال و شادمان می گردیدند و علاقه به دین و روحانیت در آن زیاد می شد.» (8)
معلوم نیست از این کارخانه ، دیگر چنین قماش هایی در می آید یا نه
آیةالله العظمی بهجت می فرماید:
«از آقای حاج آقا حسین قمی شنیده بودم که از منبر دو نفر به خوبی می شود استفاده نمود: یکی منبر آقا سید یحیی و دیگر حاج شیخ غلامرضای یزدی. ما رفتیم پای منبر ایشان استفاده کنیم که دیدم نظر آقای قمی درست است. از آقای حاج سیّد محمّد داماد پرسیدم: آیا کسی الآن در یزد مثل حاجی شیخ غلام رضا هست؟ گفت: نه.
ایشان مفتاح علوم قرآن دارند که کتاب جالبی است. معلوم نیست از این کارخانه ، دیگر چنین قماش هایی در می آید یا نه؟ نمی دانم، خدا بهتر می داند! خوشا به سعادت آقای حاج شیخ غلام رضا، ما کجا و این ها کجا!» (9)
تبلیغ با محبت
یکی از ویژگیهای بسیار برجسته و مهمی که می تواند رمز موفقیّت مبلّغ باشد، محبت و علاقه به مردم است. اگر مبلّغ به همه انسانها از عمق جان علاقمند باشد، رفتار او بر این اساس شکل گرفته، می تواند زمینه جذب و اصلاح انسانها را فراهم سازد.
آیت اللّه قافی در این باره می گوید: «حاج شیخ برای هدایت مردم، بی نهایت فعالیت و تلاش می کردند و من، کسی را مثل ایشان، حریص بر هدایت مردم ندیدم.
با اینکه در سالهای آخر عمرشان ضعف و پیری و کسالت به قدری بود که وقتی کسی سؤال می کرد، ایشان می گفتند: بگذارید بنشینم و بعد مسئله تان را بپرسید؛ اما وقتی لازم می شد یک ساعت روی پا می ایستادند و صحبت می کردند. [ایشان ] به نجات مردم عشق داشتند و می خواستند همه وارد بهشت شوند.
این از خصوصیات ایشان بود. هنگام موعظه، الهاماتی داشتند و کلام ایشان بسیار مؤثر بود. معظم له علیرغم کسالت سینه و ضعف بنیه، منبر می رفتند. ضعف بنیان وی گاهی چنان بود که وقتی از منبر پایین می آمدند، دیگر حالی نداشتند و به سلامتی خود کم تر از هدایت مردم اهمیت می دادند.» (10)
کلیدهای تبلیغی حاج شیخ غلامرضا
در یزد، در ایام سال، مجالس عزاداری بسیاری تشکیل می گردید و هنوز هم چنین است. بیشتر بانیان مجالس از ایشان دعوت به عمل می آوردند و آن بزرگوار برنامه های خود را به گونه ای تنظیم می فرمودند که لااقل یکی دو روز در هر مجلسی شرکت نمایند.
برای ایشان ویژگی های ظاهری مجالس مطرح نبود، نزدیکی و دوری راه هم نقشی نداشت و در مجالس بانوان در نقاط دورافتاده نیز منبر می رفتند.
مرحوم حاج شیخ در فصل تابستان مبلّغ سیّار بودند و صدها روستای محروم و دورافتاده را از وجود خود بهره مند می کردند. مردم هر محل و روستایی که ایشان به آن جا می رفتند، خوشحال و شادمان می گردیدند و علاقه به دین و روحانیت در آنان زیاد می شد.
در سخنرانی های خود از معارف قرآن کریم و روایات اهل بیت علیهم السلام بسیار بهره می گرفتند و نسبت به آیات اعتقادی و اخلاقی عنایت ویژه داشتند. برای ذکر مصایب اهل بیت به خصوص حضرت سیدالشهداء علیه السلام اهمیت خاصی قائل بودند. تضرع و گریه ایشان گاهی مستمعین را تحت تأثیر قرار می داد.
دو نکته مهم در منبرهای ایشان مشهود بود: یکی مراتب دشمنی نفس امّاره و شیطان با انسان که روی آن همیشه تأکید داشتند و خطر آن را برای مردم بیان می کردند؛ و دیگری سفارش صلوات بر پیامبر و آل آن حضرت.
احساس می شد ایشان می خواهند جامعه را با مبادی فیض و برکت و مشعل های خیر و هدایت آشنا سازند. نوع مطالب مطرح شده توسط آن بزرگوار به گونه ای بود که هم مجتهدین و علما از آن بهره می بردند و هم مردم کوچه و بازار. (11)
الحمد لله رب العالمین
پی نوشت ها:
(1) در محضر بهجت، ج1، ص258
(2) نامه جامعه، شماره 47، ذخیره خدا / نگاهی به زندگانی آیةالله حاج شیخ غلامرضا یزدی(ره) به قلم آیةالله حاج شیخ ابوالقاسم وافی
(3) در محضر بهجت، ج1، ص233
(4) نامه جامعه، ش47، ص23
(5) تندیس پارسایی (نانوشته هایی از زندگانی و مکارم اخلاقی آیت اللّه حاج شیخ غلامرضا یزدی، به کوشش میرزا محمّد کاظمینی)، قم، انتشارات تشیع، سوم، 1379 ش، ص105
(6) نجوم السّرد بذکر علماء یزد، سید جواد مدرسی، ص 522 و 523، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان یزد، 1384 ش.
(7) تندیس پارسایی، ص23
(8) تندیس پارسایی، ص32
(9) تندیس پارسایی، ص 15 – 22؛ نامه جامعه ، شماره 47، ویژه نامه آیت الله شیخ غلامرضا فقیه خراسانی یزدی
(10) تندیس پارسایی، ص34
نامه جامعه، شماره 47، ذخیره خدا / نگاهی به زندگانی آیةالله حاج شیخ غلامرضا یزدی(ره) به قلم آیةالله حاج شیخ ابوالقاسم وافی