آه
شب تاریكه،دستور اینه كه عزیزان من،صداتون به گریه بلند نشه،عزیزان من هیچ همهمه و زمزمه نداشته باشید*…
.
.
همیشه هیئت رو دوست داشتم ،چون میتونی توش بلند بلند گریه کنی… انقد صدات تو صدای بلندِ مداح و ناله و گریه ی عزادارا گم میشه که دیگه خجالت نکشی از کسی…
اما امشب…
امشب تصمیم گرفتم بلند بلند گریه نکنم… سخته…خیلی…
بی صدا بودم… آروم!
اما یه جایی دیگه نتونستم…
اونجایی که روضه خون از مظلومیتِ فاتح خیبر،امیرالمومنین علی علیه السلام گفت!
پ.ن:
* این یه قسمتی از روضه ی حاج آقا نجفیه ( از اینجا میتونید گوش بدید) …. هربار داغونم میکنه… خصوصا شام غریبان بی بی … تو مدینه… بین کوچه های بنی هاشم… روبروی بقیع… تصور میکردم حرفاشونو…
امشب ،شب سختیه واسه آل الله!… آجرک الله یا بقیه الله…
- دلم زبانحال مولا رو میخواد… دلم برای کمیل جهادی تنگ شده!
بعد تو به عالم…من دلخوشی ندارم /بی تو با که گویم غم های بی شمارم /ای فدای چشمت… نگاهت به درد من بود طبیب/بادل شکسته بخوانم شب تا سحر امن یجیب/ای صفای خانه… شبانه… بار سفر را بسته ای /ای امید حیدر… دلاور…مگو که از من خسته ای/ز آه سینه من گرفته ماه کوفه /شب غم دلم را گویم به چاه کوفه/چاه کوفه ترسم که آتش بگیری از آه علی/من چسان بگویم به تو از گرفتن ماه علی…./چاه کوفه جزتو نباشد دگر کسی هم صحبتم/کوچه های تنگ مدینه …بود خبر از غربتم/میکند زمزمه…فاطمه فاطمه…/ آه از این غم جدایی…وای/چاه کوفه خون شو…که خون شده دل من…/قتلگاه زهرا …گردیده منزل من../چاه کوفه بامن دعا کن…شب همه شب تا به سحر…/کس دگر نبیند به عالم افتاده یارش پشت در…/چاه کوفه دیدم که دست زینب شده عصای او…/مردم از خجالت … چو دیدم… کشیده میشد پای او/ میکنم زمزمه..فاطمه فاطمه../وای ازین غم جدایی…آه…/چاه کوفه هر شب زدیده خون جگر فشانده ام/به خدا ندانم …چرا او نمانده و من مانده ام/چاه کوفه دیدم که گریان به حال او سجاده بود /چاه کوفه دیدم که تسبیح از دست او افتاده بود
میکنم زمزمه…فاطمه فاطمه
آه از ین غم جدایی…وای…
با اندکی تاخیر به قلم سادات حسینی