آرمان گرایی ...اخلاق گرایی ..
آرمان گرایی و اخلاق گرایی یعنی این :
استاد ما که از اعاظم اصلاح طلبان شهر است ، امروز جلو ما را گرفته و از انتخابات حرف می زند و این که برویم مردم را ترغیب کنیم حضور پرشوری در انتخابات داشته باشند و این یک وظیفه است و این ها . بعد حتی یک برگه را گرفته دستش که آماده کرده از فتاوا و جملات کلیدی با موضوع انتخابات که می خواهد تکثیر کند برای همه .
همه ی این ها در حالی است که عملا بایکوت شده از همه جهت و همه جا دارند تخریب ش می کنند به خاطر مسائل سیاسی و این ها . و حتی تر این که در این دوره تقریبا هیچ اصلاح طلبی را تایید صلاحیت نکرده اند و از لحاظ حزبی هم قرار نیست نفعی ببرد . ولی الآن به این چیزها فکر نمی کند . الآن او یک ایرانی مسلمان است که می خواهد به وظیفه ی شرعی ش عمل کند و حفظ نظام برایش مهم تر از منافع حزبی است .
من به این می گویم آرمان گرایی و اخلاق مداری .
چند فتوا و بیان از همین برگه :
1-چه بسا که در برخی مقاطع حضور نیافتن در انتخابات یا مسامحه در آن ، گناهی باشد که در راس گناهان کبیره است .
امام خمینی (ره)
2-با توجه به شرایط موجود که دشمنان اصرار بر عدم شرکت ما در انتخابات دارند ، به نظر می رسد که شرکت کردن تمام افراد واجدالشرایط واجب است .
آیت الله مکارم شیرازی
3-شرکت در انتخابات واجب شرعی و عدم شرکت در آن امری نابخشودنی است. اگر کسی نتواند نماز بخواند یا روزه بگیرد می تواند قضای آن را ادا کند ، اما شرکت نکردن در انتخابات امری است که قضای آن ادا نمی شود .
آیت الله سیستانی
4-انتخابات هم حق شماست ، هم وظیفه ی عمومی و هم تکلیف شرعی است .
آیت الله خامنه ای
پ ن : گویا ضرب المثلی در زبان انگلیسی هست که :
NO VOTE NO VOICE
تو که رأی نمی دهی حق حرف زدن هم نداری!
به این می گویند منطق :))
پ ن : روز اولی که دانشگاه قبول شده بودم و قرار بود بروم، پدرم نشست به توصیه های لازم ، از همان هایی که باید تا آخر راه آویزه ی گوشت بکنی ، از همان هایی که از تجربه بلند شده . بعد من هم گوش دادم تمام قد ..
پدر می گفت دانشگاه می روی برای درس خواندن ، در کنارش کار فرهنگی هم داشته باش اگر دوست داری ، کار هم خواستی بکن ، ولی هر کار می کنی ، دور سیاست را خط بکش ، در جریان امور باش همیشه ، اخبار را پی بگیر ، ولی خودت را توی این باتلاق ننداز. سیاست کثیف است ، جذاب است و اگر بیافتی توش بیرون آمدنت سخت است .
و من قول دادم هر کاری بکنم جز سیاست !
آن روز فکر کردم حرف پدر را فهمیدم . خب پدر آدم سیاست بود ، مویی سفید کرده بود در این عالم سیاست . ما هم به تبع خیلی چیزها را شنیده بودیم از کثیفی این عالم. ولی شنیدن کی بود مانند دیدن ؟
وقتی دامنه ی کار فرهنگی هم به سیاست می کشد ، تو هم ناخودآگاه به سیاست کشیده می شوی !
پدر کجایی که ببینی روح سیاسی درونم دارد نافرمانی میکند با نصیحتت !؟
و من همچنان از سیاست بیزارم و درگیرش ..
به قلم یکی از طلاب