آخوند علیه السلام!
«عمامه، یکی از زیباترین پوشاک های سر در جهان است»*
عمامه، بوی رسول الله را اگر بدهد، نگاهش هم که کنی، عبادت است.
و اگر به من باشد، می گویم می شود به این عمامه دخیل بست و از آن تبرّک جست!
که «عمامه» به نام رسول الله، عمامه است… وگرنه، چه بسیار “معاویه” ها و “مأمون” هایی که عمامه بر سر می گذاشتند، آن هم در نهایت زیبایی و شیکّی!!… والّا!
عمامه، بوی رسول الله را اگر ندهد، با پشیزی هم برابر نیست!
آنجا که امام عارفان و زینت عابدان، به منبری که در مجلس یزید، بر آن «علی» را لعن و «حسین» را طعن می کنند، خطاب می کند: «تخته پاره ها…»، پس عمامه ای که حقش ادا نشود، چیزی جز چند متر پارچه ی بی ارزش نخواهد بود… والّا!!
روحانی اگر نشود به او گفت «علیه السلام»، لااقل باید بشود به او گفت «رضی الله عنه»! و آنهایی که «علیه السلام» و «رضی الله عنه» نیستند، حسابشان باشد با کرام الکاتبین.
البته اول، حساب شان باشد با آدم هایی که حجّت بی چون و چرایشان در گفتوگو با تو اینست: « قسم به عمامه ی رسول الله که رو سر شماس…» و «قسم به منبر رسول الله که روش روضه می خونین…» که از عهده ی جواب این آدم ها اگر برآمدند، تازه برسند خدمت کرام الکاتبین!
سلام بر روحانی هایی که نگاهشان به عبا و عمامه، مثل لباس سفید احرام است و وقتی عمامه بر سر می گذارند و عبا بر دوش می کشند، اگر احساس مُحرم شدن نکنند، از خودشان می پرسند: “هی! پس واسه چی داری اینو می پوشی وقتی با کت و شلوار فرقی برایت نمی کند!”
سلام بر روحانی هایی که هر روز وقتی می خواهند عمامه بر سر بگذارند و عبا بر دوش بشکند و از خانه بزنند بیرون، انگار می کنند که عمامه ی خونین و خاک آلود سیدالشهداء را از طف تفتیده ی نینوا برداشته اند و بر سر گذاشته اند نه عمامه ی خودشان را!
سلام بر روحانی هایی که عمامه ی خاک و خون آلود سیدالشهداء را قدر و حرمت می شناسند!
سلام بر روحانی هایی که از فرط “روحانی بودن"، از کنارشان که رد می شوی، زلالی شان به تو هم سرایت می کند! و وقتی نگاه شان می کنی یک عالمه اتفاق های خوب توی دلت می افتد…
سلام بر روحانی هایی که حتی بعدِ هزار و سیصد سال، می شود بهشان گفت: «شاگردان امام صادق»!
__________________
* پروفسور سیدحسین نصر در کتاب جوان مسلمان و دنیای متجدد
میم . فیاضی