مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نه دی

رهبر انقلاب: روزهای سال، به طور طبیعی و به خودی خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزی را از میان روزهای دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمی نگه میدارد تا راهنمای دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فی نفسه با روزهای دیگر فرقی ندارد؛ این حسین بن علی (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد. روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. این مردمند که ناگهان با یک حرکت روز نهم دی را هم متمایز میکنند. ١٣٨٨/١٠/١٩

‌‌

من الغریب الی الحبیب

07 آذر 1390 توسط الزهرا (س) نصر

پرده اول:سر سفره نشسته بود.نامه رسید.در نامه را که باز کرد:بسم الله الرحمن الرحیم…من الغریب الی الحبیب…لقمه از دستش افتاد وبسوی بازار کوفه شتافت…مسلم بن عوسجه را پیدا کرد… مسلم:حبیب چه شده؟…نامه را نشان داد…حسین برایم نوشته غریب شده…راهی شدند سه تایی(باغلامشان)…

پرده دوم:صدای دمام از لشکر دشمن به گوش می رسد…کودکان قافله:عمه در لشکر دشمن چه خبراست؟عمه:چیزی نیست،برای دشمن دارد لشکر کمکی میاید…کودکان:عمه پس چرا برای ما لشکر کمکی نمیاید؟عمه:میاید عمه جان…سه نفر در راهند….!


 

+ شب دوم : پیش کشی به حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه …

ز-هدایتی

 نظر دهید »

عاشوراهای کوچکِ ما

07 آذر 1390 توسط الزهرا (س) نصر

همه‌ی زندگیِ من و تو پر است از لحظه‌های انتخاب؛ انتخاب‌های ریز و درشت. پر از دوراهی‌هایی که به تردید می‌کشانندمان. گفتن‌ها و نگفتن‌ها. نوشتن‌ها و ننوشتن‌ها. رفتن‌ها و نرفتن‌ها. ماندن‌ها و نماندن‌ها. شاکله‌ی زندگیِ ما را همین انتخاب‌ها هستند که رقم می‌زنند. داشتم فکر می‌کردم همه‌ی آن لحظه‌ها ما توی عاشوراهای کوچکی افتاده‌ایم که مخیّرمان کرده‌اند بینِ حسینی بودن یا نبودن. که توی آن لحظه‌های تردید، زهیربن‌قین بشویم یا عبیدالله‌‌بن‌حرّ؟! آزاده و بی‌پروا باشیم یا عافیت‌طلب و محافظه‌کار؟! می‌گفت: “محرّم‌ها آدم از ترس خفه می‌شد اگر حرّ نبود". راست می‌گفت.


مریم . ر

 نظر دهید »

هذا مصارع العشاق

07 آذر 1390 توسط الزهرا (س) نصر

کربلایی شدن یعنی ثبات قدم در راه عشق و پایمردی در مهلکه ها و معرکه هایی که هیچ گوشی نشنیده و هیچ چشمی ندیده. همان طور که خدا بهشتی و نعمت هایی دارد که نه چشمی ندیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است مصیبت شما هم همین گونه است. لا عین رات و لا اذن سمعت و لایخطر علی قلب بشر… درست فهمیدم؟ .. حقیقت کربلا یعنی همان نعمت و بهشت خاص خدا که فرمود تلک لخاصه اولیاءه

 نظر دهید »

حرم تو آرزومه / بی تو کار دل تمومه

07 آذر 1390 توسط الزهرا (س) نصر
روز آخر بود و هنوز باورم نمی‌شد باید امروز برگردیم. برگشت برای‌م بی معنی بود. این‌جا برای‌م شده بود بهشت‌م و فکر می‌کردم هبوط از این‌جا بی معنی‌ست و هیچ‌گاه بازگشتی وجود ندارد. آن‌قدر هم در آسمان اسم حسین(ع) و اسم عباس و اسم زینب و اسم علی اکبر و اسم علی اصغر اوج گرفته بودیم که اصلاً نمی‌شد به بازگشت حتی فکر کرد…
و نماز صبح را خواندیم و از حرم حسین(ع) آمدیم بیرون و سلام آخر را دادیم و راه افتادیم در بین الحرمین. هر از گاهی به عقب برمی‌گشتم و گنبدش را نگاه می‌کردم و هنوز هم نمی‌فهمیدم دور شدن از این‌جا چه معنی دارد و چه قدر حسرت‌بار است…
تکیه داده بودم به دیوار و نگاه‌م به ضریح ابوالفضل بود. این‌جا احساس راحتی بیش‌تری می‌کردم. شاید به خاطر این‌که ابوالفضل حق نوکری را درباره‌ی ارباب به جا آورده بود و منی که حداقل‌ش دوست داشتم نوکری کنم احساس نزدیکی بیش‌تری می‌کردم با ابوالفضل…
سرم روی زانوان‌م بود و رو به پایین. به گوش‌م صدای روضه خورد. سرم را بلند کردم و هر چه چشم گرداندم به اطراف که شاید پیدا کنم‌ش، نشد. دل‌م لک زده بود. آن‌قدر چشم دواندم تا آخرش دیدم یکی خودش را چسبانده به ضریح دارد برای خودش روضه می‌خواندم. البته بیش‌تر شبیه نجوای عاشق بود با معشوق تا روضه ولی هر چه بود هوای بارانی عجیبی داشت…
و من خودم را رساندم به ضریح و غرفه‌ها را چسبیدم و کنار آن عاشق جا گرفتم و چشم‌هایم را بستم و گوش سپردم به آن نجواها…و نام ابوالفضل بارها وزیدن گرفت و ابرها به سمت آسمان دل‌م وزیدن گرفتند و طوفان شد. و باران و باران و باران…
باید می‌رفتم. حسابی دیر شده بود. بلند شدم…
هنوز هم که هنوز است و این‌جا پای این کی‌بُرد نشسته‌ام بازگشت از آن بهشت باورم نمی‌شوم و شاید حتی آن‌جا بودن‌م در روزهایی چند…

بیدی که دوست داشت مجنون باشد !
 نظر دهید »

داستان یک ذره

07 آذر 1390 توسط الزهرا (س) نصر

او از همه چیز آن دشت کوچکتر بود، کوچکتر از آدم ها، از اسب ها، از درخت ها حتی از خارها

 

او هیچ کدام نبود، او در محاسبات زیست شناسی اصلاً جاندار نبود! او مرده بود، اما چشم داشت، قلب داشت، حس داشت و ایمان

او ارزشش هیچ بود، اندازه اش هیچ تر، او پایین ترین مرتبه بود در آن دشت، کف کف زمین

او یک ریگ بود، اما نه یک ریگ مثل همه ریگ ها، و آن دشت، زمینی نبود مثل همه زمین ها

وقتی صدای قافله را شنیده بود، یقین کرده بود که وعده رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نزدیک است

یادش آمده بود از آنچه سرنوشت این دشت است و سرنوشت او به عنوان هیچ ترین

چشمانش نگران بودند، دعا می کرد مردم راه دیگری بروند، هر چه بشود، فقط جنگ نشود

اما آن ها صدای مولایش را نمی شنیدند. فایده ای نداشت، انگار دل آن ها قفل بود و ریگ مثل مولایش نگران عاقبت مردم.

ریگ داغ داغ بود، آنقدر که هر جنبده ای را می سوزاند، اما آرزو می کرد تا سم اسبان سپاه مولا از رویش رد شوند، دوست داشت در آن لحظه نرم شود، گرد شود به آسمان برود. اما هیچ کس از روی او رد نشد.

دوست داشت ذره ای از آب های مشک عباس روی او بریزد تا یخ شود و با تمام توانش آب را نگاه دارد، شاید گلویی از او سیراب شود، اما عباس به ریگ نزدیک نبود.

ریگ سپر نداشت، نیزه نداشت، کلاه نداشت، اصلاً جانی نداشت که بخواهد پاسخی بدهد، حتی با تمام توان می خواست از زمین کنده شود وقتی مولا می گفت ” هل من ناصر ینصرنی؟“

او هیچ بود و سهم هیچ معلوم! ریگ اما قلبی داشت به وسعت همان دشت. دشت کربلا

وقتی هیچ کسی پاسخ مولا را نداد، قلبش شکست، طاقت نداشت. این دشت، این زمین، برایش جای ماندن نبود، ریگ از هیچ بودن خود هم خسته شده بود.

مگر می توانست ببیند تنهایی مولا را؟ چه می کرد؟ چه می توانست بکند؟ از هیچ مگر بالاتر هست؟

فقط یک لحظه شک کرد، گفت مولا چرا به دادم نمی رسد؟ مگر او مرا فراموش کرده؟ مگر امام، مأمومش را رها می کند؟

آفتاب می تابید، ریگ داغ داغ بود، سرخ بود اما نه به داغی و سرخی قطره ای که رویش افتاد، اما نه به آن حرارت.

فقط یک قطره بود، اما نه ریگ که زمین هم در آن قطره غرق می شدند. دیگر هیچ نبود، دیگر سرخ بود، دیگر غرق شده بود در آن قطره، قطره ی سرخ

مولا هرگز او را فراموش نکرده بود، آن قطره، قطره ای از خون قلب مولا بود.


ح . نادری

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 684
  • 685
  • 686
  • ...
  • 687
  • ...
  • 688
  • 689
  • 690
  • ...
  • 691
  • ...
  • 692
  • 693
  • 694
  • ...
  • 734

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس