مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نه دی

رهبر انقلاب: روزهای سال، به طور طبیعی و به خودی خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزی را از میان روزهای دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمی نگه میدارد تا راهنمای دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فی نفسه با روزهای دیگر فرقی ندارد؛ این حسین بن علی (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد. روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. این مردمند که ناگهان با یک حرکت روز نهم دی را هم متمایز میکنند. ١٣٨٨/١٠/١٩

‌‌

ای عشق

10 اسفند 1390 توسط الزهرا (س) نصر

پیش نوشت:

در این شلوغ پلوغی ها و تبلیغات و تخریبات انتخاباتی فراموش کرده ایم ذکر اللهم عجل لولیک الفرج را …

ای چـشـمه نـور ! انشعاباتت کو؟!

ای خانه ات آبـاد ! خـراباتـت کو؟!

در شهر نشانه ای زتبلیغ تو نیست

ای عشق ! ستاد انتخاباتت کو..؟!

پس نوشت:

بقیة الله خیرا لکم …

 


 

+ من باب تخریب های انتخاباتی : من یاد گرفته ام که حزب دیگری را زیر دست و پا له نکنم تا حزب نزدیکتر به تفکر خودم را بالا بکشم …

+ من باب جبهه بازی ها : یاد گرفته ام هر لیستی خوب و بد دارد ، لیستی به انتخابات نگاه نکنم

+ لینک های پیشنهادی: اخلاق انتخاباتی در کلام شیرین حاج آقا قرائتی (توصیه میکنم نگاهی بیندازید) (+) / رای سفید در قیامت (+) / لیستی رای بدهیم یا ندهیم؟ (+) / شما هم شرکت کنید در : مسابقه بزرگ انگشت جوهری (+)

ز.هدایتی

 4 نظر

که یادت غالبا با من است...

10 اسفند 1390 توسط الزهرا (س) نصر

اين بوت هاي جديدم را خیلی دوست دارم. اینکه می گویم جدید نه اینکه تازه گرفته باشم. چند ماه پيش گرفتمش. از همين پاساژ دم سازمان. كلا حوزه خريد كردنم از حوالي خانه و  محل كار فراتر نمي رود. رفتم پاساژ روبرويی، از اين بوت ها خوشم آمد. شماره پای مرا نداشت. آنقدر رفتم و آمدم و سریش شدم تا بالاخره فروشنده شماره ام را گرفت و گفت وقتی رسید خبرتان می کنم. چند روز طول كشيد تا نهایتا بوت های تازه به دستم رسید. یک جفت بوت عسلی ساده. اولين روزی که پوشیدمش و  آمدم توي راهروي اداره، متوجه شدم که از اصطکاک کف کفش با کف پوشهای اداره، صدای قرچ قرچی ایجاد می شود که آدم حس می کند موقع راه رفتن همه را متوجه خودش می کند. اوایل خجالت می کشیدم. بعدترها فهمیدم اینطوری هم که من فکر می کنم نیست و خیلی وقتها احد الناسی به جز خودم متوجه این صدای قرچ قرچ نمی شود. شاید هم من به صدایش عادت کرده بودم. اما از همان لحظه دلم رفت پی خاطره ای که از تو خوانده بودم وقتی با کفش تازه ات توی” سوره” راه رفته بودی و از صدای قرچ قرچ کفشهایت خجالت کشیده بودی. نمی دانم من چرا همیشه فکر می کردم تو وقتی توی راهروهای ساختمان سیما هم راه می رفتی کفشهایت صدا می کرده. حالا اصلا چه فرقی میکند؟ سوره یا ساختمان سیما. یا اصلا بوت های تازه من و کفشهای تازه تو چه ربطی به هم دارند؟ بخدا هیچ کدامش مهم نیست. اصلش این است من مدتهاست راه را گم کرده ام و این هیچ ربطی به نو بودن یا نبودن کفشم ندارد. خیلی وقتها پشت همین سیستم دیزلی خانه می نشینم، ساعتها تایپ می کنم و می نویسم. دست آخر هم سرم را  بلند می کنم، چشمم به عکس‌ت که  بالای مانیتور است می افتد و همه را پاک می کنم و تمام…

این روزها با خیلی چیزها به یادت می افتم. از صدای قرچ قرچ کفشم گرفته تا جایزه اسکار فرهادی که خیلی ها با جملات تو تفسیرش می کنند. قرار نیست الان در مورد اسکار فرهادی و جمله تو حرف بزنم. این روزها همانقدر که به حرفهای تو فکر می کنم از اسکار فرهادی هم خوشحالم.

چقدر دارم به حاشیه میروم. اینها را نوشتم که بگویم مدتهاست دارم راه را اشتباه می روم و از صدای قرچ قرچ کفشم هم خجالت نمی کشم. حتی به روی خودم هم نمی آورم که کسانی غیر از من  صدای غیر معمول قدمهای مرا می شوند. قدیم ترها خودم را که گم می کردم، منتظر می شدم تا روزهای هفته  به پنج شنبه  برسد و صبح علی الطلوع مهمانت می شدم. می آمدم، حرف می زدم و باز از اول شروع می کردم. حالا مدتهاست نه صبح پنج شنبه ای دارم نه شروع تازه ای. از بس که قرارهایم به بیقراری رسیده از خودم می ترسم. انگار دیگر دلم به صبح پنج شنبه و قطعه 29 بهشت زهرا رضایت نمی دهد. مرتضی شدن این روزها چقدر سخت است.
هوای فکه کرده ام. خدا را چه دیدی؟ شاید امسال با همین کفش هایی که قرچ قرچ صدا می کنند با همین گامهای لرزان، در معراج فکه مهمانت شدم…


پ.ن:
امروز صبح مادرت هم آسمانی شد
+
چقدر دیر فهمیدم
روحش شاد.


افتخار نیا

 4 نظر

آرمان گرایی ...اخلاق گرایی ..

10 اسفند 1390 توسط الزهرا (س) نصر

 

آرمان گرایی و اخلاق گرایی یعنی این :

استاد ما که از اعاظم اصلاح طلبان شهر است ، امروز جلو ما را گرفته و از انتخابات حرف می زند و این که برویم مردم را ترغیب کنیم حضور پرشوری در انتخابات داشته باشند و این یک وظیفه است و این ها . بعد حتی یک برگه را گرفته دستش که آماده کرده از فتاوا و جملات کلیدی با موضوع انتخابات که می خواهد تکثیر کند برای همه .
همه ی این ها در حالی است که عملا بایکوت شده از همه جهت و همه جا دارند تخریب ش می کنند به خاطر مسائل سیاسی و این ها . و حتی تر این که در این دوره تقریبا هیچ اصلاح طلبی را تایید صلاحیت نکرده اند و از لحاظ حزبی هم قرار نیست نفعی ببرد . ولی الآن به این چیزها فکر نمی کند . الآن او یک ایرانی مسلمان است که می خواهد به وظیفه ی شرعی ش عمل کند و حفظ نظام برایش مهم تر از منافع حزبی است .
من به این می گویم آرمان گرایی و اخلاق مداری .

 

چند فتوا و بیان از همین برگه :

1-چه بسا که در برخی مقاطع حضور نیافتن در انتخابات یا مسامحه در آن ، گناهی باشد که در راس گناهان کبیره است .
امام خمینی (ره)

2-با توجه به شرایط موجود که دشمنان اصرار بر عدم شرکت ما در انتخابات دارند ، به نظر می رسد که شرکت کردن تمام افراد واجدالشرایط واجب است .
آیت الله مکارم شیرازی

3-شرکت در انتخابات واجب شرعی و عدم شرکت در آن امری نابخشودنی است. اگر کسی نتواند نماز بخواند یا روزه بگیرد می تواند قضای آن را ادا کند ، اما شرکت نکردن در انتخابات امری است که قضای آن ادا نمی شود .
آیت الله سیستانی

4-انتخابات هم حق شماست ، هم وظیفه ی عمومی و هم تکلیف شرعی است .
آیت الله خامنه ای


پ ن : گویا ضرب المثلی در زبان انگلیسی هست که :

NO VOTE NO VOICE

تو که رأی نمی دهی حق حرف زدن هم نداری!

به این می گویند منطق :))

پ ن : روز اولی که دانشگاه قبول شده بودم و قرار بود بروم، پدرم نشست به توصیه های لازم ، از همان هایی که باید تا آخر راه آویزه ی گوشت بکنی ، از همان هایی که از تجربه بلند شده . بعد من هم گوش دادم تمام قد ..

پدر می گفت دانشگاه می روی برای درس خواندن ، در کنارش کار فرهنگی هم داشته باش اگر دوست داری ، کار هم خواستی بکن ، ولی هر کار می کنی ، دور سیاست را خط بکش ، در جریان امور باش همیشه ، اخبار را پی بگیر ، ولی خودت را توی این باتلاق ننداز. سیاست کثیف است ، جذاب است و اگر بیافتی توش بیرون آمدنت سخت است .

و من قول دادم هر کاری بکنم جز سیاست !

آن روز فکر کردم حرف پدر را فهمیدم . خب پدر آدم سیاست بود ، مویی سفید کرده بود در این عالم سیاست . ما هم به تبع خیلی چیزها را شنیده بودیم از کثیفی این عالم. ولی شنیدن کی بود مانند دیدن ؟

وقتی دامنه ی کار فرهنگی هم به سیاست می کشد ، تو هم ناخودآگاه به سیاست کشیده می شوی !

پدر کجایی که ببینی روح سیاسی درونم دارد نافرمانی میکند با نصیحتت !؟

و من همچنان از سیاست بیزارم و درگیرش ..

به قلم یکی از طلاب

 3 نظر

حاشیه نه! بریم سر اصل مطلب!!

10 اسفند 1390 توسط الزهرا (س) نصر

1: قول داده بوديم اين پست را به حاشيه هاي ديدار رهبري اختصاص بدهيم! از قديم هم گفته اند مرده و قولش!ماهم ديديم شكر خدا نامرديم! لذا داريم رسما نامردي مي كنيم! به جان مبارك خودمان نباشد به جان مبارك شما! چند باري درصدد نوشتن بر آمديم اما قلم ياري نكرد. ديديم رفع تكليفي بنويسيم هم سوژه شهيدمي شود و هم شما مخاطبان فهيم متوجه عدم همراهي قلم مي شويد. لذا تصميم گرفتيم تمام نيش و كنايه هاي شما را به جان بخريم و مثل يك مرد با شهامت اعتراف كنيم: آقا فعلا حاشيه نمي نويسيم! حرفيه؟! … خب. ‌اين از اين! حالا بریم سر اصل مطلب!

2: ‌از طرف ديگر لطف خدا شامل حالمان شد و در اولين روز اين هفته ما هم رسما به جرگه ي مزدوج ها پيوستيم! البته  نكته ي مهم بند 2 مسئله ي ازدواج شخص شخيص خودمان نيست!‌ چرا كه قل هو الله احد! يعني غير خدا كسي احد و واحد نيست! هر كسي روزي زوج خودش را پيدا مي كند.حالا دير يا زود دارد سوخت و ساز ان شالله ندارد!! مسئله مهم بند دو اين است كه با رضایت خاطربه يك سنت نبوي عمل كرديم و با 14 سكه پاي سفره عقد نشستيم و از اين كه عامل يكي از توصیه های اکید رهبری شده ايم بسي مسروريم و تمام مجردات و مجردون! نت را به عمل به توصيه هاي اسلام دعوت مي نماييم!

3:زمان دبيرستان دوست داشتيم برويم ژنتيك بخوانيم و بعد قرص غذا درست كنيم! مثلا قرص قورمه سبزي! قرص املت!! قرص جوجه كباب ! و … حيفمان مي آمد نسوان هر روز چندساعتي از اين چند صباح عمرشان را وقف طباخي نمايند! … آخر كلام! خانوم هاي مجرد نت سعي كنيد آشپزي رو كلا جدي بگيريد و مثل ما چاي سرخ نكنيد! والا مجبور مي شويد مثل ما در ميهماني ها دست به دامن آبجي يانگوم (پراست سابق) شويد و امان از روزي كه يانگوم بيگوم بخواهد نامرديش را اثبات كند!

 


 

 

پ.ن.1: محض اطلاع! همسر محترم هم مثل خودمان طلبه هستند.

حكمت 274:‌ علم خود را ناداني و يقين خود را شك و ترديد مپنداريد.پس هرگاه دانستيد عمل كيد و چون به يقين رسيديد اقدام كنيد.

پروانه رامیان

 4 نظر

سردار عاشورايي..

09 اسفند 1390 توسط الزهرا (س) نصر

از راست: شهید یعقوب آذرآبادی حق، شهید مرتضی یاغچیان، شهید آقا مهدی باکری

داخل بلم نشسته و منتظر بودیم تا دستور حرکت داده شود. ما اولین گروهان بودیم که باید حرکت می‌کردیم و بلم ما اولین بلم گروهان بود. داخل یکی از بلم‌ها «احمد مهدوی» [شهید] ایستاد بود و می‌خواند:

لاله، لاله می‌شویم ما
گل لاله می‌شویم ما
می‌رویم با دشمن قرآن بجنگیم ما
چون مرد جنگیم ما

آقا مهدی در اطراف اسکله در حال تلاش و کوشش بود. نگاهش به یک یک بلم‌ها بود و با بعضی از بچه‌ها صحبت می‌کرد، چیزهای می‌گفت و می‌گذشت. گاه می‌نشست کوله پشتی یکی را محکم می‌کرد و گاهی به فرماندهان توصیه‌های لازم را می‌کرد. به کنار بلم ما که رسید اول چشمش به پاروها افتاد:

- شماها چرا پنج تا پارو برداشته‌اید؟ برای هر بلم دو پارو کافی است؛ بقیه را تحویل دهید!

گفت و گذشت. وقتی بر می‌گشت، پاروها هنوز در دست ما بود و دوباره تذکر داد و ما دوباره چشم گفتیم. بار سوم که به کنار بلم ما رسید ما پیش دستی کردیم:

- آقا مهدی! با اجازه شما ما پنج تا پارو برداشتیم تا تند پارو بزنیم و زودتر به خط دشمن برسیم!

تبسمی بر صورتش گل انداخت.

- مگر به شما بسیجی‌ها می‌شود چیزی گفت؟… خب بردارید اشکال ندارد! (۱)

اولین بلم حرکت کرد و بقیه بدنبال هم ردیف شدند. به ورودی آبراه موته رسیده بودیم.آقا مهدی کنار آبراه، داخل قایق ایستاده بود و بلم‌ها از کنارش می‌گذشتند. هر بلمی که به کنارش می‌رسید آقا مهدی سفارش ذکر خدا و توسل به ائمه اطهار (ع) را می‌کرد و سپس با یک یک رزمندگان خداحافظی می‌کرد.

من به عنوان نیروی اطلاعاتی، وظیفه داشتم گردان سید الشهداء (ع) را به خط دشمن برسانم. آقا مهدی تا مرا دید صدایم کرد و من بلم را بسوی آقا مهدی هدایت کردم. پرچم «الله اکبر» بر شانه قایق می‌وزید. آقا مهدی کلاه کشباف سیاهی به سر گذاشته بود و سر و وضعش نشان می‌داد که حسابی سرما خورده است. بعد از سلام و احوالپرسی، آقا مهدی گفت:

- آقا کریم! این نیروها را باید صحیح و سالم به مواضع دشمن برسانی. خیلی مواظب باشید، باید همه این نیروها به اهدافشان برسند. اگر با هلی کوپترهای دشمن روبرو شدید، حتی اگر آنها هم شلیک کردند شما حق تیراندازی ندارید. به بچه‌ها توصیه کنید «و جعلنا» بخوانند خداوند خودش کمک می‌کند. تنها سر ساعت اعلام شده باید درگیری را آغاز کنید. با توکل به خدا سعی کنید در لحظات اولیه دشمن را تار و مار کنید.

بعد، آقا مهدی از ما خداحافظی کرد و بلم ما رفته رفته از قایق دور شد… همیشه چنین بود. بسوی دشمن می‌رفتیم و می‌دانستیم در وسط راه فرمانده لشکر از همه خداحافظی خواهد کرد. به کنارش می‌رسیدیم، در آغوشش می‌کشیدیم و مطمئن‌تر از قبل بسوی دشمن می‌تاختیم. خط دشمن می‌شکست و بعد از عملیات، فرمانده لشکر برای همه بچه‌ها سخنرانی می‌کرد و ما فریاد می‌زدیم «فرمانده آزاده، آماده‌ایم آماده» و دوباره برای نبردی دیگر آستین‌ها را بالا می‌زدیم. ولی این بار دلشوره عجیبی به دلم افتاده بود. دست خودم نبود. به آقا مهدی که نگاه می‌کردم او را نمی‌دیدم. امام سوار بر اسبی سپید به کناری ایستاده بود و قربانیان عاشورایی خود را بسوی میدان می‌فرستاد. اسب در زیر زین تقلا می‌کرد و امام به دور دست‌ها خیر بود. میدان را گرد و خاک فرا می‌گرفت و امام بسوی میدان می‌رفت و شهید از پی شهید به خیمه می‌آورد.

گناه من نبود اگر وداع سردار عاشورایی لشکر عاشورا را به چشم دیگری می‌دیدم. هزار بار از خود می‌پرسیدم: «این اولین بار که نیست، چرا اینقدر نگرانی؟» و هزار توی ذهنم را می‌جستم ولی جوابی نمی‌یافتم و دوباره به قایقی که لحظه به لحظه از دیدرس دور می‌شد پناه می‌آوردم. سردار عاشورائیان غریبانه ایستاده بود و یارنش یک یک از او اجازه میدان می‌خواستند و به آرامی از کنارش می‌گذشتند و او مکلف بود که برای این همه صبر کند. (۲)

۱. علی اکبر پوزش‌پذیر
۲. کریم حرمتی

(منبع: “خداحافظ سردار” نوشته سید قاسم ناظمی، چاپ چهارم، ص ۱۳۲ - ۱۲۹)

+اين روزها مصادف خواهد بود با سالگرد عمليات بدر و شهادت آقا مهدي باكري/روحش شاد

س.حسینی

 6 نظر
  • 1
  • ...
  • 611
  • 612
  • 613
  • ...
  • 614
  • ...
  • 615
  • 616
  • 617
  • ...
  • 618
  • ...
  • 619
  • 620
  • 621
  • ...
  • 734

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس