مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نه دی

رهبر انقلاب: روزهای سال، به طور طبیعی و به خودی خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزی را از میان روزهای دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمی نگه میدارد تا راهنمای دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فی نفسه با روزهای دیگر فرقی ندارد؛ این حسین بن علی (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد. روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. این مردمند که ناگهان با یک حرکت روز نهم دی را هم متمایز میکنند. ١٣٨٨/١٠/١٩

‌‌

دعوایمان بر سر یک باغستان نبوده و نیست

27 خرداد 1391 توسط الزهرا (س) نصر

 

اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم

“…یکی از حرف هایی که [هارون الرّشید] آنجا با موسی بن جعفر علیهما سلام می زند این است که می گوید شما بنی هاشم از «فدک» محروم شدید آل علی ، فدک را از شما گرفتند ، حالا من می خواهم فدک را به شما برگردانم، بگو فدک کجاست ، حدود فدک چیست تا من فدک را به شما برگردانم :

* خذ فدکاً حتّی اردّها الیک … محدودش کن ، مشخصش کن ، تا فدک را به تو برگردانم.

حضرت اول امتناع می کنند ، بعد می گویند که :

- لا آخذها الّا بحدودها … حدود اصلیش را اگر بدهی می گیرم.

* بسیار خب ، حدودش را مشخص کن.

آن وقت خیلی جالب است ، حضرت حدود برایش معین می کنند ، حدودش این است :

- امّا الحدّ الاوّل فعَدَن … یک حدّ فدک ، عدن است.

حالا اینها نشسته اند مثلاً در مدینه یا در بغداد دارند با هم صحبت می کنند.یکی اش عدن ، منتهی الیه جزیرة العرب.فتغیّر وجه الرّشید و قال ایهاً … رنگش متغیّر شد ؛ عجب!

- والحدّ الثّانی سمرقند … حدّ دوم فدک ، سمرقند است.

فاربدّ وجهه … رنگ [هارون الرّشید] تیره شد !

- و الحدّ الثّالث افریقیة … حد سوم تونس است.

فاسود وجهه و قال هِیه… صورت هارون الرّشید سیاه شد ، هه هه ، عجب! چه حرفی!

- و الرّابع سیف البحر مما یَلِی الجُزُر و ارمینیة … [و حد چهارم] حاشیه دریاها و آن جزیره ها و مثلاً ارمینیه ، (حالا ارمنستان یا فلان یا هر جا ، آن منتهی الیه مثلآً دریای مدیترانه و آنجاها.)

* فلم یبق لنا شیء … پس برای ما چه ماند ؟!…فتحوّل الی مجلسی… پس بلند شو بیا سر جای من بشین!

- قد اعلمتک انّنی ان حدّدتها ام تردّها … گفتم که اگر محدودش بکنم ، تو آن را بر نمی گردانی.

فعِندَ ذلک عزم علی قتله … اینجا که شد ، عازم شد که موسی بن جعفر را بکشد.

آن حدودی که امام موسی بن جعفر علیهما سلام برای فدک معین می کنند تمام کشورهای اسلامی آن روز را در بر می گرفت ؛ فدک یعنی این . یعنی اینکه تو خیال کنی ما دعوایمان در آن روز بر سر یک باغستان بود ، چند تا درخت خرما بود ، این ساده لوحانه است . مسئله ما آن روز هم مسئله چند نخلستان و باغستان فدک نبود ؛ مسئله خلافت پیغمبر بود ، مسئله حکومت اسلامی بود . منتها آن روز چیزی که فکر می شد ما را از این حق به کلی محروم خواهد کرد ،گرفتن فدک بود. لذا ما در مقابل این مسئله پافشاری می کردیم. امروز آن چیزی که در مقابل ما تو غصب کردی،جامعه اسلامی است ،کشور اسلامی است .حدود چهارگانه ای را ذکر می کند موسی بن جعفر علیهما الصلاة و السّلام می گوید این فدک است ،یا الله حالا اگر می خواهی بدهی این را بده .یعنی صریحاً مسئله داعیه ی حاکمیت و خلافت را آنجا امام موسی بن جعفر علیهما السلام مطرح می کند. “

از کتاب انسان 250 ساله ، بیانات حضرت آقا درباره زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمه معصومین علیهم السّلام ، صص 301- 300 (با کمی تصرّف)

موسي شدي كه معجزه اي دست وپا كني ، راهي براي رد شدن قوم، وا كني /زنجير هاي زير گلويت مزاحم اند ، فرصت نمي دهند خودت را دعا كني / در يك بدن بجاي همه درد مي كشي ، مي خواستي تمام خودت را فدا كني / وقت اذان مغرب اين تازيانه هاست ،وقتش رسيده است كه افطار وا كني / مثل علي عروج نمازت امان نداد ، فكري به حال فاصله ي ساق پا كني /عيسي مسيح من به صليبت كشيده‌اند ، اينگونه بهتر است خدا را صدا كني /حالا ميان قحطي تابوت هاي شهر ، بايد به تخته هاي دري اكتفا كني…(جناب علی اکبر لطیفیان)

اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم و اهلک اعدائهم

بقلم اسکالپل تیز و برنده

 2 نظر

تبیین موضع ایران در اغتشاشات سوریه

25 خرداد 1391 توسط الزهرا (س) نصر






نظر به اینکه در این مدت در محافل مختلف با این سوال مواجه شدم که چرا ایران از سوریه حمایت نمی کند و اینکه برخی انسانهایی که ادعای بودن در خط ولایت فقیه را دارند بدون توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری ٬ مدام ایراد می گیرند که چرا ایران از مردم سوریه مثل بحرین و مصر حمایت نمی کند٬ تصمیم گرفتم این کلیپ را روی وبم بگذارم تا دلیل روشنی باشد برای آنها.

صد البته که حجت را فرمایشات آقا بر ما تمام می کند.

تشکر نوشت : در مدت این یکی دو هفته اخیر یک کلاس کامپیوتری رفتم که باعث شد کمی از کارهای رسمی ام عقب بیفتم . اما مدیریت محترم مدرسه مان همواره پشتیبان خوبی بودند برایم .
قرار دادن این فیلم روی وبلاگ اولین قدم  یکی از آموزشهای کلاس مذکور است . تقدیمش میکنم به مدیر دوست داشتنی و عزیزمان سر کار خانم صادقی


تذکر : برای اجرا شدن فیلم دکمه مثلثی را که در گوشه پایین سمت چپ فیلم است را بزنید.

 5 نظر

مهمانی تمام شد

25 خرداد 1391 توسط الزهرا (س) نصر

پیش نوشت:

دلتنگی های من برای اعتکاف …

 

گاهی نوشتن می شود سخت ترین کار دنیا … همان جا که قرار است دلتنگی ات را به اسارت واژه ها دربیاوری و از احساسی که تجربه کرده ای روایت کنی … از احساس ناب اعتکاف که طعم شیرین احرام را برایت تداعی گر است حتی اگر قرار باشد تو خادم معتکفین باشی نه جزو معتکفان …

وقتی خدا سه روز پنجره های بهشت را باز می کند تا دریچه ای از عرش برای فرشیان باز شود تا طعم شیرین عبودیت بر جان ها بنشیند …

یک سال انتظار برای نفس کشیدن در این هوا کافی نیست؟ … ثانیه به ثانیه اش از زمان ثبت نام معتکفین می شود خاطره های ناب آسمانی … که آدم در می ماند راوی کدام گوشه اش باشد … از دختری که از آنسوی مرزها ، از سوئیس عازم تهران شده تا در گوشه ای از مسجد دانشگاه تهران با خدایش خلوت کند بگوید … یا پیامکی که به اشتباه برای دختری در همدان می رود و او را عازم تهران می کند تا اعتکاف را تجربه کند تا من یقین پیدا کنم که خدا خودش میهمانان بزمش را انتخاب و دعوت می کند … یا دختری که در آخرین لحظات ثبت نام مجوز پذیرشش را می گیرد و آن چنان گریه امانش نمی دهد که محل ثبت نام را بدون اینکه کارت ورودی را بگیرد ترک می کند …

و این دعوت شدگان دارند می روند تا آماده شوند برای زمزمه کردن لبیک … اللهم لبیک … لبیک لاشریک لک لبیک … و قرار است تو شاهد این عاشقی ها باشی

روز پذیرش که می رسد چنان شوقی وجود مدعوین را فرا گرفته که از ساعت ها قبل و زیر آفتاب میانه خرداد دستشان را به میله های سبز دانشگاه تهران گره کرده اند و ثانیه های سبز انتظار را تجربه می کنند … الله اکبر از این همه دلدادگی … قطره هایی در طلب دریا … خادمین این بزم از قبل از ظهر آمده اند تا بساط مهمانی را برای معتکفین آماده کنند … اشتیاقشان اگر بیشتر از آنها نباشد کمتر نیست …

مهمانان می آیند … ساکن می شوند در خانه امن الهی تا تسویه کنند حساب یکساله شان را با خود … با خدا … شاید دارند زمزمه می کنند … اللهم … البیت بیتک و العبد عبدک، و هذا مقامُ العائذ بک من النار … هر کسی گوشه ای اختیار کرده … بعضی ها زودتر به استقبال عبادت می روند … چون تشگانی تازه به آب رسیده … مثل هر سال … ساعت حدود دو شب 13رجب … حاج سعید و مناجات اولین شب … و چشمانی که آماده ی دریا شدن هستند … و دل هایی که حرف ها دارد که با صاحبخانه و دستانی پر از نیاز …

اذان انتظار و … مهمانی آغاز می شود … از درب انتهای مسجد که وارد می شوم … حس خوبی بر قلبم مستولی می شود … دختران معتکف مسجد دانشگاه تهران آراسته به چادر سپید چون فرشتگانی تمرین عبودیت می کنند … و تورا تا عرش با خود می کشانند … حس آسمانی شدن …

چه سحرهای شیرینی که بعد از نماز صبح با جمعی از خدام کنار مزار شهدای گمنام دعای عهد را نجوا می کردیم … مناجات های دلنشینی که با صدای میثم مطیعی و حاج سعید و حاج قربون عمق جان را آتش می زد و سخنرانی های بصیرت بخش حاج آقا پناهیان و حاج آقا قمی و آیت الله حائری و غم ثانیه های آخر اعتکاف در محضر شهید گمنام و فریادها و گریه های که نزد این شهید شاهد به امانت گذاشتیم تا قیامت گواهمان باشد که خدایا ! اینان گریه کنان حسین تو بودند … رهایی شان ببخش از نار …

و عاقبت تمام شد … سفره ی اعتکاف 91 هم برچیده شد و ما در این سه روز اگر به مناجات و دعا نرسیدیم و توشه ی عبادت برنگرفتیم اما چون عطاری که در کنار عطرها بوی خوش می گیرد … آرامش گرفتیم در کنار جوانان پاک دعوت شده ی خود خدا …


 

+ شکراًلله که افتخار خدمت به مهمانان خدا را یافتیم … کاش که خدایمان پذیرفته باشد …

ز.هدایتی

 2 نظر

کشف جدید من

24 خرداد 1391 توسط الزهرا (س) نصر

کلا من از کشف تمام چیزهایی که به کتاب مربوط می شود بی نهایت خوشحال می شوم . حالا می خواهد این کشف ، یک کتاب خوب باشد ، می خواهد یک راه برای رسیدن به کتاب خوب .

یکبار همین طوری در پیوندهای سایت انتشارات نیستان این عبارت را دیدم : سام کتاب(ارسال رایگان)

آن روز تازه فهمیده بودم “هدیه ی ولنتاین” سارا عرفانی چاپ شده و مانده بودم از کجا گیرش بیاورم . گفتم ضرری که ندارد امتحان میکنم . زنگ زدم و کتاب را سفارش دادم . چون هنوز هم باورم نمی شد در تهران به این بزرگی جایی رایگان برای آدم کتاب بیاورد سوال دیگری نکردم . آنها هم فقط نام و آدرس را پرسیدند و یک شماره تلفن . دو سه ساعت بعد جلوی چشمان از تعجب گرد شده ی من کتاب در دستم بود بدون اینکه ذره ای از قیمت پشت جلد بیشتر پرداخت کنم . فکر کن یک کتاب سه هزار تومانی را مجانی و در کمترین زمان بیاورند دم در خانه ات!!

امروز دوباره امتحانش کردم . هفت جلد شرح مثنوی می خواستم که عزا گرفته بودم چطور از انقلاب بکشانمش تا خانه . قیمتش را از اینترنت دراوردم . زنگ زدم سام کتاب همان قیمت را می گفت . یک جلد مفاتیح الحیات آقای جوادی آملی هم سفارش دادم که حسابی کمیاب شده و نمی دانستم باید از کجا تهیه اش کنم . چون دیر زنگ زده بودم گفت به امروز نمی رسد . فردا می آورند . با خوشحالی آدرس را دادم و تلفن را قطع کردم . از ظهر تابه حال همین طور برای خودم خوشحالم . یک کشف شیرین که قرار است خیلی کار من را راحت کند . دلم نیامد شما را بی نصیب بگذارم .

شماره اش این است :   ۰۲۱۸۸۵۵۷۰۱۶(الی۲۰)

فکر میکنم برای شهرهای دیگر هم بفرستند . البته خودم نپرسیدم .  

بقلم دوست عزیزم صاد

 8 نظر

به رنگ پدر

23 خرداد 1391 توسط الزهرا (س) نصر
کنار در ورودی صحن انقلاب درست روبروی گنبد سایه ای پیدا میکند و مینشیند. گنبد طلایی زیر نور خورشید درخشش بیشتری یافته است.

زانوانش را در آغوش میگیرد، سرش خم میشود به سمت سینه اش، نمیداند سنگینی بغض گلویش سرش را خم کرده است و یا سیل اشک پشت چشمهایش. چفیه را روی سرش می اندازد.

چشم هایش را میبندد… کعبه سینه میشکافد و فاطمه بنت اسد با نوزادی در آغوش قدم بیرون میگذارد و  لبخندی روی لبانش مینشیند و با صاحبخانه وداع میکند…

چشمهایش را باز میکند… کبوتری از روی لامپهای رنگی متصل به گلدسته ها میپرد به سمت گنبد. انگار که دلتنگ آغوش امام رئوف باشد…

چشمهایش را میبندد…پسرک هفت ساله کنار در مدرسه منتظر مادرش ایستاده است. از دور مادرش را میبیند؛ دوان دوان خود را به او میرساند و دست های کوچکش را به دستان پر مهر مادر میسپارد. این اولین باری است که همراه مارد میرود تا هدیه ای برای روز پدر بگیرد. به مغازه ای میرسند انگشت کوچکش را به سمتی نشانه میرود مادر ادامه انگشت را میگیرد و میرسد به یک چفیه. همان را میگیرند برای روز پدر…

چشمهایش را باز میکند… پسر بچه ای دست در دستان پرد به سمت سقاخانه میرود. پدر در آغوشش میگیرد و لیوانی آب به او میدهد. پسر بچه میخندد و پدر بوسه ای روی پیشانیش میزند…

چشمهایش را میبندد… صداها فریاد میشود. دستانش را روی شقیقه اش میفشارد… احمد، احمد، یاسر… احمد، احمد، یاسر… یاسر به گوشم… حاجی اینجا زنبورا بوی گل به مشامشون رسیده… رو گُلا سَم بپاشین حاجی… حاجی سَم پاشا رو سوراخ کردن…نذار گُلا پَرپَر بشن حاجی… صدا نزدیک تر میشود… احمد داری چکار میکنی؟ من میرم سمت عراقیا، اینطوری حواسشون پرت میشه. شما بچه ها رو بکش عقب… خودت چی احمد؟ هیچی فقط این چفیه رو بده پسرم…

چشمهایش را باز میکند… صورتش خیسِ خیس… چفیفه را روی صورتش میگیرد… شانه هایش میلرزد…

دست نوازش امام مهربانی را حس میکند و بوسه ی روی سرش را… بلند میشود… اشکهایش را پاک میکند… چفیه ی دور گردنش را مرتب میکند. راه می افتد به سمتی نا معلوم. خودش را در بهش ثامن میبیند… خانواده ها گِرد مزار پدرها حلقه زده اند و روز پدر را کنار روح آنان…

زیر لب میخواند… پدری مهربان… پدری دلسوز … پدری … آه… امروز دلتنگ تر از هر زمانی گشته است… چفیه را میبوید و میگوید… پدرم روزت مبارک!


 

+ناهید کارساز

 3 نظر
  • 1
  • ...
  • 584
  • 585
  • 586
  • ...
  • 587
  • ...
  • 588
  • 589
  • 590
  • ...
  • 591
  • ...
  • 592
  • 593
  • 594
  • ...
  • 734

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس