بسم الله الرحمن الرحیم
و پدر … پدر ……………….
به نام پدر … به نام عشق …به نام صلابت کوه …به نام …..هیچ ! …به نام وسیع ترین پناه درد های کودکی ……………………….به نام خریدار بی منت نازهای دخترانه ….
مگر غیر از این است که رابطه دختر با بابا چیزه دیگریست ؟
این روزها طهورای عزیز ما ، در غم هجر پدرش ، زیر سایه آیه انا لله و انا الیه راجعون ، اشک می ریزد ..
این روزها طهورای عزیز ِ ما ، دلش تنگ است ..
برای تسلی دل ِ ظریف خواهر عزیزم ، در قنوت هایتان صبر را برایش بخواهید …
…… …………
انشالله روح ِ این پدر عزیز و بزرگوار ، قرین رحمت و مغفرت واسعه خداوند قرار بگیرد ..
حمد را واج به واج نثار میکنیم به امید رحمت ……
- طهورا ی عزیز ، خواهر بی نظیرم … از درگاه خودش برایت صبر و آرامشی ناب مسئلت میکنم . …. انشالله خداوند روح پدر رو با صالحین و نیکان محشور کنه … قلبت آروم خواهری !
- برای شرکت در ختم قرآن ، نثار آن مرحوم کلیک کنید ( رفقا ، فاتحه فراموشتون نشه ! )
.
.
.
- خدایا! اگر محرومم سازی، کیست که روزیم دهد؟ و اگر خوارم کنی کیست که یاریم کند؟ از خشم تو به خودت پناه میبرم . اگر من شایسته رحمتت نیستم، تو سزاوار جود و بخششی… ( مناجات شعبانیه….عاشق فراز های این مناجاتم ! )
- خدایا! اگر میخواستی خوارم کنی، هدایتم نمیکردی، اگر میخواستی رسوایم کنی از عقوبت دنیا معافم نمیکردی . . . ( مناجات شعبانیه )
.
.
- نمیدانم تا حالا تنهایی را به معنای واقع چشیده ای یا نه ؟ همان وقتی که ناخواسته ، ضربان قلبت دست پاشکسته میگوید : الهی و ربی من لی غیرک ؟
الهی و ربی من لی غیرک
الهی و ربی من لی غیرک
الهی و ربی من لی غیرک
.
.
- گاه گاهی هجوم این احساس ِ تنهایی های بی امان در انبوه دوستان و اطرافیان ، مرا یاد شب اول بی کسی ام در ابعاد ناچیز خاک میاندازد …. به شبی فکر میکنم که پیکره ی بی جانم ، در آغوش یک مشت خاک سرد ، افتاده است !… خدا کند … خدا کند …باز قلب ِ ناشی م آن شب های سرد ِ تنهایی هم باز جانی برای چند تپش کشدار داشته باشد تا بگوید ” الهی و ربی من لی غیرک …. ” خدا کند قلبم سواد یادش نرود …. خدا کند رخساره ی سنگ های لحد ، قلبم را به لکنت نندازد …. آخ …
- حروفم را ریخته ام همین وسط … مرگ … رفتن ! فنا … کلمه ها سردند .. خیلی سرد !
همین حالا بعد این همه خیره شدن ، از اینکه نمیتوانم حس هایم را بنویسم به عمق ناتوانی ام پی بردم …آخ ! چقدر انسان ضعیف است … چقدررر …..
چقدر دلم میخواهد آن فراز کمیل باز و باز بیصداتر خوانده شود … با فریادی خاموشی که در سکوتی عجیب گم میشود …با هق هق های بی امان باز و باز خوانده شود : ” انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین ……………….. “
- هر کسی از من بپرسد چه چیز تمام قواعد زندگی ات را برد زیر سوال ؟… میگویم ک ف ن !
یک شبی را یادم می آید .. که تازه فهمیدم حس ِ مرگ یعنی چی … آن شب ، سوگند کسی صور حی را در رگ هایم دمید ….
- آخر روزی دلم آب میشود عزیزدلم …آقای من … دلم آب میشود در حسرت دیدن لبخند تو … میترسم از روزی که آن سرا هم ، آنقدر بها نداشته باشم تا حتی لمحه ای لبخندت را به جان بخرم ….. وچه بد مشتری ای هستم من ، برای لبخندهای دلبرانه ی تو … عزیز دلم … دلم تنگ است … اگر مرگم نزدیک باشد و عملم به تو نزدیک نباشه .. چی ؟…………………………..آخ ………………….
- میدانم بعضی وقتا پیش می آید آنقدر جانت درد میگیرد که دلت میخواهد عصاره نفس هایت کش دار شود و آخرین نفست هم بر رخساره ی دنیا تف کنی …. میدانم ! گاهی اوقات آنقدر پستیِ دنیا ، روی قلبت سنگینی میکند که دلت میخواهد ، زودتر بروی به ملاآقاتش … خسته میشوی … میدانم !
دلت میخواهد دنیا را بگذاری برای اهلش … اما تا میایی تصور کنی رفتن را ……. آنقدر کم میاوری که از شرم ، زانوهایت میچسبد روی خاک ها … دستانت را تکیه گاه پیکرت میکنی … و شروع میکنی هق هق هایت را بی ملاحظه پهن کردن …..
.
.
.
- حواسم پرت نفس هایم شده … نفس ..نفس …بلندتر نفس میکشم … همه جا سیاه میشود …
صدای ” لااله الا الله “ها بلند شده … انگار دارند می گویند ” هیچ دلبری جز الله نیست “… چقدر قلبم آرام است ..
آخرین زاویه ی نوری است که می بینم … آخرین سنگ را هم میگذارند … تاریک میشود همه جا ..دیگر چیزی نمی بینم ! شاید چند نفری دارند گریه می کنند ..صداها آشناست …. گریه چند نفرشان شبیه دوستان ِ نزدیکم هست .. حواسم پرت است …صدای نفس های خیالیَ م خیلی بلند شده …
و تو چه میدانی شاید این لحظه نزدیک باشد … ! … حواست به خودت باشه ریحان.. فقط همین !
اللهم الجعل محیای محیا محمد ( ص ) و آل محمد ( ص ) و مماتی ممات محمد ( ص ) و آل محمد ( ص )
برای شادی روح این پدر مرحوم شده قاتحه مع الصلوات
بقلم ریحانه بانو