مدرسه علمیه الزهرا (س)  نصر تهران

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

نه دی

رهبر انقلاب: روزهای سال، به طور طبیعی و به خودی خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست که یک روزی را از میان روزهای دیگر برمیکشد و آن را مشخص میکند، متمایز میکند، متفاوت میکند و مثل یک پرچمی نگه میدارد تا راهنمای دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فی نفسه با روزهای دیگر فرقی ندارد؛ این حسین بن علی (علیه السّلام) است که به این روز جان میدهد، معنا میدهد. روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. این مردمند که ناگهان با یک حرکت روز نهم دی را هم متمایز میکنند. ١٣٨٨/١٠/١٩

‌‌

نوایی از ابوحمزه (2)

16 مرداد 1391 توسط الزهرا (س) نصر

الهی و سیدی و عزّتک و جلالک لئن طالبتنی بذنوبی لاطالبنَّک بعفوک و لئن طالبتنی بلؤمی لاطالبنّک بکرمک

به عزت و جلالتت قسم

اگر بگویی چرا گناه کردی می گویم بخششت کو؟

و اگر بخاطر پستی ام مرا مواخذه کنی می گویم من اگر چنینم تو که کریمی

مولای من!

 

****

به دور خانه ی خدا می گشت و با اشک و آه فریاد می کرد: خدایا اگر حاجتم را ندهی رسوایت می کنم…

سد راهش شد و از او پرسید: این چه سخنی است که می گویی؟ چگونه خدا را رسوا خواهی ساخت؟

گفت: دست هایم را قطع می کنم و بر گردنم می آویزم

و به همه می گویم این ها دست هایی ست که از در خانه ی خدا نا امید بازگشته است…

 

و لا اطلب الفرج الا منک…

 

 

 نظر دهید »

سفرنامه ، بخش اول

16 مرداد 1391 توسط الزهرا (س) نصر


از همان اول سفر یک دفتر گرفته بودم دستم و تا آخر سفر مشغولش بودم . گرچه باز هم آن طوری که می خواستم نشد . تقریبا نصف روزها را اصلا فرصت نکردم بنویسم. ولی بالاخره از داخلش یک چیزهایی درآمد که شاید ارزش خواندن داشته باشد . ان شاالله هر روز بخش هایی را می گذارم اینجا .:

قرار بود ساعت چهار صبح فرودگاه باشیم . ساعت پرواز را برای احتیاط نگفته بودند . دیشب در کل یکی دو ساعت خوابیدم . مشغول جمع و جور وسایل و مرتب کردن خانه بودم . خدا را شکر همان طور که دلم می خواست بدون عجله و استرس تمام شد . فقط یک خستگی مفرط همراهم ماند . فرودگاه مهرآباد خیلی شلوغ بود . از ماشین که پیاده شدیم همه جا پر بود از صدای خش خش . کشیده شدن ممتد چرخ چمدان ها روی آسفالت . لبخند زدم : اولین نشانه های سفر !

——————————————————————————–
زهرا و شوهرش ما را تا فرودگاه رساندند. هرچه اصرار کردیم نیایند قبول نکردند . بنده های خدا چهارصبح بیدار شده بودند آمده بودند دنبال ما . زهرا می گفت هیچ وقت به این راحتی بیدار نشده بودم ، امروز ذوق و شوق داشتم! به معنی واقعی"رفیق” است . خودشان پارسال با آژانس رفته بودند فرودگاه . حالا آمده بودند ما را از غریبی دربیاورند .

——————————————————————————–
در بعضی برنامه های تلویزیونی رسم است یک سری کلمه به طرف می گویند و او باید در جواب اولین کلمه ای که به ذهنش می آید را بگوید . مطمئنا اگر زمانی در چنین برنامه ای به من بگویند “فرودگاه” بدون تامل جواب می دهم : “صف” ! در فرودگاه هیچ راهنمایی مشخصی وجود نداشت . حتی کسی به ما نگفت مراحلی که باید تا پرواز طی کنیم چیست .کارمان شده بود اینکه هرجا صفی می بینیم - مخصوصا اگر یکی از اعضای کاروانمان در ان صف بود - برویم پشت سر بقیه بایستیم . همین.

——————————————————————————–
 همسایه طبقه بالا را خیلی نمی بینم . هر یکی دوماه یکبار شاید . آن هم در حد یک سلام و احوال پرسی کوتاه در راه پله ها . دیروز رفتم حلالیت بطلبم . از جارونکردن راه پله ها و اختلاف نظر سر انباری پشت بام اذیت شده بودند. یک بشقاب شله زرد مامان پز هم بردم . یک ربع بعد پایین بود با بشقاب خالی شسته و یک پاکت سرراهی ! در تمام سفر تنها پول ایرانی همراهمان همین پاکت سرراهی بود که چقدر به درد خورد و چقدر یادشان کردیم .

——————————————————————————–
همان چند دقیقه ای که در فرودگاه جده از هواپیما پیاده شدیم تا به سالن ها برسیم کافی بود تا با آب و هوای اینجا آشنا شوم . فوق العاده گرم و شرجی . غیرقابل تحمل بود . از همان جده تا انتهای سفر هم تقریبا همه جا و همیشه همین طور بود . تنها استراحت گاههای ما اتوبوس ها بود و هتل . راه همیشه پر بود از گرما و گرما . و این برای من که حسابی گرمایی ام از بدترین ویژگی های سفر بود که تا انتها خیلی جاها زمین گیرم کرد و نگذاشت درست و حسابی عبادت کنم .

——————————————————————————–
یکی از اتفاقات خنده دار طول سفر چمدانمان بود . به توصیه ی موکد مامان و تجربه ی سفرهای قبلی ساکمان را حسابی روبان پیچی کردم که پیداکردنش وسط ساک هایی که همه شبیه همند آسان باشد . کاری که در عمره های عادی و حج واجب معمول است . اما بیشتر اعضای کاروان این کار را نکرده بودند . هیچ وقت هم تعداد ساک ها آنقدر زیاد نبود که با وجود اسم های بزرگی که رویش نوشته ایم نتوان پیدایش کرد . خلاصه که همه جا وسط این گروه دانشجویی نخبه ساک دهاتی ما بدجوری تو چشم می زد . پر از روبان های سبز سیدی و فیروزه ای !!

——————————————————————————–
تفاوت این سفر با سفر قبلی “همسفر” است . در عمره ی دانش آموزی تنها بودم و خلوت عجیبی درست کرده بودم برای خودم . حالا دونفر هستیم و نگرانم شادی با هم بودن به معنویت سفر لطمه بزند . کسی چه می داند . شاید هم خودش جزوی از معنویت سفر باشد . و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها …


بقلم بانو صاد

 2 نظر

رمضان نوشت 8

16 مرداد 1391 توسط الزهرا (س) نصر

… ماه رمضان دوره‌ای ويژه‌ با امتيازات ويژه است. ويژگی‌های مختصّ اين دوره‌ی آموزشی نسبت به دوره‌های ديگر:

۱- اين دوره هيچ شرط، مدرك و آزمونی برای ورود ندارد. همه‌ی انسان‌ها با هر شرايطی در هر سنّ، جنسيّت و سوادی امكان ورود به اين دوره را دارند. هيچ دوره‌ی آموزشی‌ای در اين عالم اين وي‍ژگی را ندارد. اين از ويژگی‌های استثنايی اين ماه است.

۲- در دوره‌های آموزشی ديگر، معمولاً رفتارهای خارجی افراد كنترل می‌شود، مثل حضور و غياب، انجام تكاليف و… ولی در ماه رمضان درون‌ و نيّت‌ انسان‌ها كنترل می‌شود. مثلاً اگر وقتی در حال نماز خواندن هستيم، تصميم بگيريم نماز را قطع كنيم ولی اين كار را نكنيم، اين نماز درست است چون عمل مبطل نماز انجام نداده‌ايم. امّا در روزه‌ی ماه رمضان اگر حتّی يك دقيقه قبل از افطار نيّت كنيم روزه را بخوريم، اين روزه باطل است. يعنی قائم به نيّت است. يعنی كنترل بر روی نيّت است. برخلاف دوره‌های آموزشی ديگر كه كنترل‌های ظاهری و خارجی اعمال می‌شود، است.

۳- ماه رمضان انسانی می‌سازد كه خودش را از تمام محدوده‌ها بيرون می‌آورد و رسالتی نسبت به كلّ بشريت به روی دوش خود احساس می‌كند. انسانی برون از مرز همه‌ی محدوديّت‌ها می‌سازد.


* بخشی از سخنرانی استاد مهدی طيّب در جلسه‌ی اهل ولاء
به کوشش مهتاب ابیان

 

 2 نظر

الهی برحمتک فخلصنی

16 مرداد 1391 توسط الزهرا (س) نصر

کاش ما هم یکی از آن هزاران نفری باشیم که خداوند هر شب

موقع افطار از ته جهنم طبیعت و نفس نجاتشان می دهد

و خلاصشان می کند از این همه قید و بند و غل و زنجیر

خلاصشان می کند از من ، از غیر خودش …

بقلم بانو حبیب

 1 نظر

بنده اي بي مقدار...

16 مرداد 1391 توسط الزهرا (س) نصر

الهی؛
عَبیدُک ببابک!
این عذر تقصیر آورده، بنده‌ایست بی‌مقدار که آویزان رحم توست…
الهی؛
مِسکینُک ببابک!
این بی‌چیز، بی‌هیچ چیز، فقیر ِ کاسه‌ی گدائی گرفته به سوی توست!
الهی؛
این عاصی ِ فراموش‌کار
بیش از هر متاع دیگر
بار گناه و غصه و بی‌طاقتی آورده.
الهی؛
گناه را خود گفته‌ای که خواهی بخشید و عصیان و فراموشی را نیز.
حالا این وسط، با این‌همه غصه‌ی ریز و درشتی که برای دنیاست
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد!!

س.حسینی

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 548
  • 549
  • 550
  • ...
  • 551
  • ...
  • 552
  • 553
  • 554
  • ...
  • 555
  • ...
  • 556
  • 557
  • 558
  • ...
  • 734

.

ذکر روزهای هفته

مدرسه علمیه الزهرا (س) نصر تهران

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • اهل بيت عليهم السلام
    • امام اولمان را بشناسیم
  • توصيه هاي تربيتي
    • در محضر استاد
    • نکات تفسیری
  • اسماء الله الحسنی
  • فاطمیه
  • نکته های قرآنی
  • دعا و نیایش
  • سبک زندگی
    • شهدا
    • امام خمینی (ره)
    • شناخت پیامبران
      • سفرنامه مکه
    • زندگی به سبک شهدا
    • فرهنگی
  • در محضر استاد
    • بیانات امام خامنه ای
      • اخبار مدرسه
    • در محضر رهبری
    • سلسله مباحث حیا در بُعد تربیتی
  • نکات خانه داری
  • نکته های ناب
  • در محضر اهل بیت
  • کلام امام
  • احکام
  • سلامتی
  • ماه خدا
  • اخبار
    • معرفی امامزاده های ایران
      • محرم نوشت ها
        • دلنوشت های طلاب
          • آموزش آشپزی
          • ویژه نوشته های دهه فجر
          • خوش نوشته
        • توصیه های سلامتی
      • نکته های جالب
  • محرم
  • پژوهش
    • مستوره آفرینش ( بیانات رهبری در باره زن و خانواده )
    • فناوری اطلاعات
    • پژوهش ها و تحقیقات پایانی طلاب
    • مقاله نویسی
    • مقالات مفید
  • مسابقات پژوهشی

جستجو

  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس