[شنبه 20 خرداد 1391 - 5:45 عصر - سه ساعت به مغرب]
[بزرگراه شهید صیاد شیرازی - مسیر شمال به جنوب - پشت چراغ قرمز میدان سپاه]
پیچ بعد از خروجی به سمت شریعتی را که گذراندم
وارد سرپایینی عریض و طویل انتهای بزرگراه شدم.
با یک گاز رسیدم به ماشین هایی که پشت چراغ ایستاده بودند.
در لاین یک، پشت ماشین جلویی ایستادم.
ترمز دستی را کشیدم.
یک نفس گرفتم: از این تخت گاز آمدن از ابتدا تا انتهای صیاد.
خواستم به آینه وسط یک دستی بزنم
چشمم به پرشیای سفید پشت سر افتاد
که در کنار آقا پسرِ رانندهاش
یک خانم جوانی نشسته بود: بدون روسری.
روانم آشفته شد. به هم ریختم.
ای کاش ندیده بودم.
آدم تا وقتی ندیده، تکلیفی هم ندارد.
وقتی که دید، حسابش جداست. تکلیف بار می شود.
نمیشود سکوت کرد.
ظلم و جور و فساد اقتصادی هم همین است.
نباید سکوت کرد. سکوت، عین ظلم است.
بسم الله را گفتم و آرام از ماشین پیاده شدم.
با قدمهای کوتاه رفتم به سمت راننده: آقا پسر 23-24 ساله
با تی شرت آبی نفتی.
چهرهی آرامی داشت. از این پرخاشگرها نبود.
کنار در راننده ایستادم: به فاصله یک متر.
شیشه اش بالا بود و کولر روشن.
نگاهش کردم و نگاهم کرد.
مثل دانش آموزی که از معلم اجازه می گیرد انگشت بالا گرفتم.
یعنی بی زحمت شیشه را بده پایین.
سلام کردم.
سلام زیر لبی داد که نشنیدم.
حیرت در چهره اش هویدا شده بود.
گفتم «لطف کنید به خانم بگید حجابشون رو درست کنند»
هیچ نگفت.
سریع و بدون فاصله رو به خانم جوان کرد و حرفم را تکرار کرد.
من خانم جوان را نمی دیدم.
از مرد تشکر کردم و رفتم.
باز هم هیچ نگفت.
خیره به من نگاه میکرد.
رفتم و آرام سوار ماشین شدم.
یک لحظه خواستم در آینه نگاه کنم ببینم چه اتفاقی افتاده است.
بی خیال شدم.
آینه وسط را دادم به هوا.
که حتی چشمم نیفتد.
به من چه ربطی دارد!؟
حق تفتیش و تفحص که ندارم.
آنچه که دیدم، برایم تکلیف ایجاد کرد.
من هم انجام وظیفه کردم.
با رعایت شرایط وجوب نهی از منکر.
حتی اگر در همان لحظه، نتیجه تذکر ظاهر نشود (شرط تاثیر)
اما مطمئنم که در دراز مدت اثر خواهد گذاشت.
قبول ندارم حرف کسانی را که می گویند «دیگر این تذکرها اثر ندارد»
اگر چند نفر با زبان خوش تذکر بدهند، اثر می گذارد.
اگر بعد از تذکر من، نفر بعد هم با زبان خوش تذکر بدهد، اثر میگذارد.
وقتی همه فکر کنند که «یک تذکر» اثر ندارد، هیچ تذکری داده نمیشود.
باید همیشه آغازگر بود…
تا بعد از چراغ راهنمایی هم آینه وسط بالا بود.
خارج از دسترس!
دیگر احساس خوبی داشتم.
آن آشفتگیِ بعد از رویت، دیگر آرام شده بود…
آرامشِ انجام تکلیف…
كُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ
تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ
﴿آل عمران: ١١٠﴾
بقلم ابوزینب