به لطف بارش رحمت بیکران الهی در قامت برف، تعطیلات اجباری دامن ما و دفتر عزیزمان را هم گرفت که این خانه نشینی یک روزه چشممان را به جمال برنامه ای به نام حرف حساب روشن کرد. حرف حسابش هم این بود که ازدواج را سخت نگیرید و با زوج هایی که به قولی ساده ازدواج کرده بودند حرف می زدند و در این بین مثل همه برنامه های این روزها پیامک های مخاطبین را هم مرور می کردند.
نکته مشترک اکثر پیامک های رسیده وجود مشکلات سخت اقتصادی و… بود که به زعم! و باز هم تاکید می کنم زعم دوستان بزرگترین مانع ازدواج جوانان است. سوالی که بعد از دیدن کوتاه برنامه به ذهنم خطور کرد این بود: آیا واقعا مشکلات اقتصادی مانع ازدواج جوانان است؟
به گمان من مشکل اقتصادی مانع ازدواج نیست! بلکه می توان پای مشکل دیگری را این وسط جست و یافت و آن مشکل چیزی نیست مگر مشکل اعتقادی، بله مشکل اعتقادی! در واقع این اعتقادات و اصول و مبانی فکر جوانان امروز است که دچار مشکل شده و به صورت مانعی نه در مسیر ازدواج که در مسیر بسیاری از اعمال آنها قرار گرفته است.
اعتقاداتی که ریشه در تعریف ناصحیح از زندگی، مرگ، مشکلات، مسیر حرکت، خانواده، ازدواج، خرید شب عید، شب یلدا، صحبت با دوست و هم اتاقی و هم کار، صحبت با مغازه دار سرکوچه و بزرگترین و ریزترین مسائل شخصی و جمعی ما دارد. در واقع تصوری که از زندگی و جزئیات و کلیاتش داریم با مشکلی عمیق مواجه است، این است که در تعریف مشکلات و مسائل دچار اشتباه می شویم.
یک اصل کلی: آیا تا به حال با لحظات خوشی که صرفا و صرفا شاد باشند و حتی ذره ای تلخی و سختی آمیخته شان نباشد مواجه شده ایم؟ نشده ایم، چه اینکه در این جهان همه چیز به هم آمیخته است، تلخی با شیرینی؛ راحتی با سختی؛ خنده با گریه! فقط تفاوت اتفاقات زندگی های ما در میزان آمیختگی این دو قطب جذاب زندگی است. یعنی برخی اتفاقات سختی شان پررنگ تر است و برخی راحتی شان، اما در آمیختگی شان هیچ شکی نیست. کمی تامل در زندگی های فردی و جمعی مان می تواند ما را به مثال های روشنی در زندگی هامان برساند.
یک مثل ساده و خیلی کلی: وقتی از خواب که شاید راحت ترین پدیده خلقت است بلند می شویم تا لحظاتی هرچند کوتاه با کرختی بدن و کش و قوس و تلخی خاصی دست و پنجه نرم می کنیم! یعنی حتی خواب هم به نوعی با سختی دست به یقه است! به همین شکل می توان در جزء جزء زندگی مسئله یافت. آیا زندگی پدیده ای راحت، سرراست و آسان است؟ با دقت به همین اصول کلی می توان تعریف از مشکل را در زندگی های امروزی با چالشی جدی مواجه کرد.
در همین زندگی پر از سختی و راحتی با مسیری مواجهیم که باید به یک جای خاص برسد و آن جای خاص و یا هدف خاص و یا مقام خاص به گفته حضرت آیت الله جوادی آملی رسیدن به نورانیت است. وقتی قرار بر رسیدن به این چنین مقصدی است خوشی و ناخوشی، مشکل و مسئله در این مسیر چه جایگاهی می یابد؟ اینها جدی ترین مسائلی است که باید با آنها دست به یقه بود، چه اینکه به نوع رفتار ما شکل می بخشند.
حال در این معادله خاص ازدواج و مسائل اقتصادی چگونه تعریف می شوند؟ نشستن برای رسیدن به شرایط ایده آل برای اردواج کردن منطقی است؟ اصلا تعریف شرایط ایده آل چیست؟ مکنت اقتصادی و یافتن شغل و داشتن خانه و …؟ چرا یک جوان با تحمل سختی های تجرد و خریدن مشکلاتی عمیق برای روح خود حاضر است به آن تعریف خاص از شرایط ایده آل برسد؟ جالب این است که در همین نوع رفتار هم ما سختی را به جان می خریم تا راحتی را به دست بیاوریم! یعنی در این معامله هم سختی و خوشی در هم آمیخته است. سختی روحی و مسائل تجرد طولانی در ازای مکنت مالی برای ازدواج در سن بالا.
سویه مقابل این مدل کاهش سختی های تجرد و به دست آوردن آرامش روحی با ازدواج به هنگام همراه با کمی مشکلات اقتصادی پس از ازدواج! تحمل کدام یک سخت تر است؟ نکته اینکه خداوند در قرآن تضمین می کند که من به شمایانی که نیازمندید، در صورت ازدواج از فضل خودم کمک می کنم و بی نیازتان می کنم و من با گوشت و پوست و استخوانم معتقدم خداوند سبحان در قرآن دروغ نمی گوید. یافتن افرادی که با توکل و اعتقاد عمیق و با داشتن تعریفی صحیح از مشکلات ازدواج کرده اند و هم اکنون در زندگیِ خوب و خوش به سر می برند و البته مشکلاتی هم دارند، چه اینکه زندگی بدون مشکل معنی ندارد به هیچ وجه سخت نیست.
در حقیقت دوگانه آرامش و آسایش مسیری است که باید از میان آنها انتخاب کنیم و همه می دانیم که آرامش قادر به تضمین آسایش هست ولی آسایش متضمن آرامش نیست.
انتظار به دست آوردن شرایط ایده آل برای اقدام به هر کاری در این جهان به توهمی غیرقابل انکار می مانند و ریشه در عدم شناخت انسان و هدف انسان دارد.
با ربط نوشت: حضرت استاد صفایی حائری می فرمایند در این دنیا زیر پای ما اتش روشن کرده اند تا برویم و نمانیم! مشکلات همان آتش اند خب…
یه با ربط نوشت دیگه: زعم یعنی تصور و تفکر غلط و جالب است که همه این اصطلاح را وقتی که می خواهند از اعتقاد صحیح خود سخن بگویند به کار می برند. عجیبه والا…
دوباره باربط نوشت: یکی از بچه ها می گفت نامزد یکی دیگه از بچه ها امتحانای این ترمشو که داد مرخصی تحصیلی گرفت و رفت خونه و گفت تا ازدواج نکردم به اون محیط برنمی گردم و با توکل رفت و زود هم ازدواج کرد. همت و مردانگی به این می گن! مردایی که به خاطر ترس از مشکلات ازدواج نمی کنن به نظرم همه چیز مردی رو دارن جز اینکه یادشون رفته مرد باشن.
به قلم خوب سحر همیشه دانشور