یه قدم جلو
19 آذر 1390 توسط الزهرا (س) نصر
روزی ابوسعید ابوالخیر در مسجدی قرار بود صحبت کند،مردم از همه روستاهای اطراف برای شنیدن سخنان او هجوم آورده بودند. در مسجد جایی برای نشستن نبود و عده ای هم در بیرون ایستاده بودند. شاگرد ابوسعید روی به مردم کرد و گفت : « تو را به خدا از آنجا که هستید یک قدم پیش بگذارید!» مردم قدمی پیش گذاشتند. سپس نوبت سخنرانی ابوسعید شد. ابوسعید از سخنرانی خود داری کرد و گفت:« من صحبتی ندارم!»
اطرافیان حیرت زده علت راپرسیدند و گفتند:« مگرمیشود، این همه مردم برای شنیدن سخنان شما آمده اند!» ولی باز هم ابوسعید بر سر حرف خود ایستاده بود، وقتی با اصرار مستمر اطرافیان مواجه شد گفت:
« همه حرفی که من میخواستم بگویم، شاگردم زد.او گفت:از جایی که ایستاده اید یک قدم پیش بیایید و من نیز این سخن را می خواستم ظرف مدت یک ساعت در لابه لای سخنانم به مردم بفهمانم!»