کوته نتوان کرد که این قصه دراز است*
شنیده ام که می گویند علاج ” واقعه ” را پیش از وقوع می کنند،اما ندیده بودم !
البت همین اول بگذار بگویم که همه ی “واقعه” خوانی ها پر از منت بود ! حالا هم که حسابی نمک گیرش شدم باز هم واقعه ی بامنت میخوانم ! خواستم بدانی که ذاتم اینطور است هرچند که تو مهربان باشی بدون نیاز به واقعه .
توی ایستگاه بی آرتی ایستاده بودم و عجله هم که بعله ! خبری از اتوبوس نبود و رفتم که منت دیگری بر پیشانی ات بچسبانم . هنوز به ” و کنتم ازواجا ثلاثه ” نرسیده بودم که اتوبوس آمد . باقی سوره را نخواندم به جایش به قاعده هفتاد سال عبادت کردم !
که چه شد بعد این همه معطلی یک هو به سرم زد واقعه منت کِش ت کنم !؟ که چطور تا علاج “واقعه” شد اتوبوس آمد !؟
جماعت سوار و پیاده می شدند و من خیره به پنجره بی آنکه چیزی از منظره ببینم به تو فکر میکردم. به ” و کنتم ازواجا ثلاثه ” !
هی مثل backspace باقی سوره را که در ذهنم رژه می رفت پاک میکردم . اما انگار “واقعه” قصد جاری شدن داشت . انگار میخواستی که منت کِش بشوی !
ثمره ی آن هفتاد سال عبادتم این شد که قبل از علاج ” واقعه ” در هر آنچه صعب است تو خود قدم برداشته ای! حالیا نمیدانم چرا ما بندگان را علم غیب نیاموختی که به حسب این خرده گرفتاری های دنیایی ” اذا وقعت الواقعه ” را تا ” فسبح باسم ربک العظیم ” به پیوست ِ بار منت؛ حواله تان نکنیم !؟
یحتمل حکمتش گرفتن نخ است و پیمودن مسیر تا رسیدن به حضرتتان . اما عارضم خدمتتان هر چند که کل بیانات عظیم الشان شما نور باشد و راه گشا ولیکن ما به “واقعه ” اش بیش از سایرین ارادت پیدا کردیم . علیهذا استدعا داریم تا آخر سوره را که میخوانیم گوشتان به ما باشد هرچند نگاهتان به خلق الله است .
المنت لله که در میکده باز است / زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
* مصرع تیتر و بیت پایانی از حضرت حافظ علیه الرحمه
به قلم: طهورا