چهلمین روز
صداي پا مي آيد ،صداي گام هاي بلند و پيوسته، صداي پاي يك نفر و دو نفرنيست ، گو اينكه لشكري يا فوجي از آدم ها به حركت در آمده اند . صداي پا مي آيد ،صداي گام هاي يكريز و هما هنگ ،صداي پاي رود خانه اي است ،رود خانه اي جوشان و پر خروش ،از دل كدام كوه جوشيده ؟، بي خبرم ،از ميان كدام دشت سيراب جاري شده نمي دانم ، اما مي دانم كه به سوي در يا مي رود..
. كاروان ها به راه افتاده اند و چند روز ديگر اربعين است .چهل روز از واقعه ي عاشورا در سرزمين كربلا مي گذرد، چهل روز از نبا عظيم . ديگر، پيكرهاي چهل پاره ي شهدا در خاك آرام گرفته اند…. حسين (ع) به ظن پليد سياه دلان تمام شد اما ندانستند و هنوز هم نمي دانند كه او نقطه ي عطف ايمان ، پيش از خود و پس از خود است .پس از حسين (ع) بود كه غيبت آغاز گشت و به تدريج امامان در در پرده ي پنهاني نشستند و بر گستره ي امامت وولايتشان ،سر سپردگي خونين حسين(ع) است كه مي درخشد و پيش از حسين (ع) نيز در ظلم هاي هماره اي كه بر اين خاندان رفت ، هيهات من الذله حسين است كه به خونخواهي تمامي آن ها بر خاسته …چنين است كه تا به امروز ، هر كه از مظلوم سخن رانده ، بي نام حسين نبوده و همين نيروي محركه ي عظيم سيل عاشقان را در اربعين حسيني (ع) روان ساخته است….
چهل روز است كه بار امانت از دوش حسين (ع) برداشته شده و برشانه هاي ستبر و مردانه ي شير زن عالم ، زينب كبري (س) نهاده شده است.براي همه ي آدم ها در همه ي زمان ها برخي ارزش ها ثابت اند،خوبي ها خوبند و بدي ها بد، از همين دست،هيچ عقل سليمي ظلم بر زن را بر نمي تابد چه رسد كه اين زن ، دختر بهترين مخلوقات عالم باشد و وا عجبا كه كه مردمان سده ي شصت هجري اين ظلم را ديدند و دم بر نياوردند! اين خواست خدا بود كه امانت روز عاشورا بر دوش يك زن قرار گيرد و رسالت رساندن اين پيام با زينب باشد،زن وجه آفرينش زندگي است و چون ريشه ي اين كلمه نيز به زند گي و زنده بودن باز مي گردد ، طنين جاودانگي و آفرينش را از اين رو با خود انعكاس مي دهد و از آنجا كه پيام عاشورا ، راز حيات و زندگي براي بشر است پيامبر آن نيز بايد از همين جنس باشد (1)اين گونه بود كه زينب پرچم دار اين قافله شد و تقدير بر آن شد كه او كاروان عاشورا را تا به امروز كاروان سالاري كند!
اگر نبود خون حسين ، خور شيد سرد مي شد و ديگر در آسمان جاودانه ي شب نشاني از نور باقي نمي ماند ، حسين سر چشمه ي نور است (2) اربعين در پيش …چله ي چله نشينان عالم از ازل تا ابد مي رسد و ممستحب است در اين روز عاشقانش به زيارتش بشتابند، استحباب آن از چه روست؟…..آنان كه وراي سنت ها و عادات خفته به شريعت روي مي آورند خوب مي دانند كه تفاوت وجوب و استحباب چيست ؟درك كرده اند كه انجام واجبات وظيفه است و تكليف. تكليف را بايد انجام داد ،گاه با اشتياق و گاه از سر عادت اما مستحب، فرق دارد ،همان طور كه در دل حروف اين كلمه حب نهفته است (3) در كنه عملش نيز حبي خاص خفته!…شاگردان خوب هميشه براي معلمان خود كارهاي مستحبي انجام مي دهند و به قول خودمان ، شيرين عسل مي شوند . تكاليف را كه همه شاگردان خوب وبد و متوسط انجام مي دهند، اما آنها هستند كه درس را جلو جلو مي خوانند و اضافه هم انجام مي دهند ، براي اين خود شيريني ها يك دليل دارند آن عشق است .لذتي كه در انجام مستحبات است از همين سنخ است ودر هيچ كار واجبي پيدا نميشود.
در اربعين ، مشتاقان را به كربلا دعوت مي كنند ،آنها كه حسرت ياري حسين(ع) را در اعصار و قرون پس از آن به دوش مي كشند و شعله ي اين عشق بي تابشان مي كند . آنها كه پرچم حسين را يافته اند و نمي خواهند بر زمين بماند، هروله كنان و مويه كشان ، پاي برهنه و سراسيمه به كربلا مي شتابندو فقط خودشان مي دانند كه معجزه ي عشق با آنان چه كرده ؟
حسين عاشورا را آفريد تا نقطه عطف عالم در تشخيص حق و باطل باشدو اين گونه است كه هر صبح ، از طلوع خورشيد تا وقتي كه سايه ها به اندازه ي صاحبان خود مي شوند- نه كمتر و نه بيشتر-يعني ظهر،مردم ،فرصت دارند تا ببينند كه امروز در لشگر حسين(ع) خواهند بود يا در لشگر يزيد؟! و از همين جاست كه سخن كل يوم عاشورا و كل يوم كرب و بلا تجلي مي يابد.(4)……
در فكر سوال كودكي از معلم خود هستم كه پرسيد ” آيا متضاد زندگي كردن مرگ است؟” و معلمش پاسخ داد كه متضاد زندگي كردن زندگي نكردن است و مرگ همراه هميشگي زندگي است…! و اين همراه هميشگي وقتي نمايان مي شود كه همراه اولش ديگر نيست اما او جلوه ي ديگر هموست كه نمايان شده و براستي مرگ هر كس نمايانگر زندگي اوست و از جنس هر مرگ مي توان به جنس آن زندگي پي برد و ما كه ادعاي زندگي حسيني داريم بايد ديد كه آيا مرگمان بر اين ادعا صحه مي گذارد يا نه؟……..
بهاره بهنام نيا 10/10/91
(1)برگرفته از مجموعه سخنراني هاي دهه ي محرم 1390 ، استاد علي معلم دامغاني ،مهديه رسالت تهران
(2)سيد مرتضي آويني ، فتح خون،صفحه ي 27
(3) مستحب از ريشه ي حبب در باب استفعال
(4) از منبع شماره ي (1)