اسلام آوردن ایرانیان 2
ارائه شده توسط استاد مختار ثقفی
ارائه شده در کانال رسمی استاد مختار ثقفی و بصورت همزمان در بسیاری از ابرگروههای شیعی
سلام و شب بخیر عرض میکنم خدمت همگی همراهان عزیز در ابر گروههای شیعی.
بار دیگر توفیق حاصل شد تا در خدمت شما همراهان باشیم با یک کنفرانس دیگر.
امشب به امید خدا با هم
موضوع دلایل اسلام آوردن ایرانیان
}قسمت دوم { را بررسی می کنیم.
روش کار در این تحقیق بدین گون می باشد که ابتدا نظریات دکتر عبدالحسین زرین کوب در کتابهای
دو قرن سکوت و کارنامه اسلام را مورد بررسی قرار داده و سپس با در نظر گرفتن نظریات دانشمندان و مورخان
خارجی و ایرانی دیگر در این زمینه، بررسی مسئله را پی می گیریم.
پیشاپیش بابت حجم بالای مطالب عذرخواهی میکنم
هدف ما در این تحقیق)مانند دیگر تحقیقاتمان(، جامع و شامل بودن محتوای تحقیق می باشد.
زمینه های فتح ایران:
توماس آرنولد در کتاب تاریخ گسترش اسلام ص 143 میگوید: آزار و پیگرد دینی چنان مردم را از “دین بهی” و
دستگاه ساسانی بیزار کرده بود که فتح اعراب را آزادیبخش می دانستند
طبری می نویسد که ربعی در پاسخ به پرسش رستم که “چرا آمده اید"⁉
میگوید: “خدا ما را برانگیخته تا هر که را خواهد از پرستش بندگان به پرستش او ببریم؛ و از سختی و تنگنای
این جهان به بهروزی و گشایش آن بریم؛ و از ستم قدرتها و ادیان به عدالت اسلام برسانیم"؛ چون رستم خواست
در این باره اندیشه کند، ربعی سه روز به او مهلت داد که اگر روز چهارم پاسخی نیامد بمعنی جنگ است؛ و آنروز
هم مسلمانان جنگ را آغاز نخواهند کرد مگر آنکه رستم آغاز کند )جلد پنجم،ص ۱۶۳۲ .)
2
بنا بر روایات موجود، همیشه پارسیان آغازگر جنگ با مسلمانان بودند؛ مسلمانان در مقام دفاع بر می آمدند
)طبری، جلد پنجم، ۱۶۳۸ )
گروهی مسلمان نزد رستم آمده و گفتند: همزیستی مایه بقای فرمانروایان است. دعوت خدا را بپذیر و ما سوی
سرزمین خویش می رویم و تو به سرزمین خودت و کار بدست خودت باشد نه ما. اگر کسی قصد شما کند یا بر
شما چیره شود، ما یاران شما خواهیم بود. مبادا هلاک قومت بدست تو باشد حال آنکه میان تو و بهره وری از
اسلام پرده ای نیست جز آنکه بدان بگروی )تاریخ طبری، جلد پنجم، ص ۱۷۰۰ )
“ما برای جستن زر و کالای این گیتی به نزد شما نیامده ایم” )الکامل ابن اثیر، جلد سوم، ص ۱۳۶۷ )
نقش ایرانیان در فتح ایران:
طبری از یک سوار پارسی که پس از اسارت مسلمان شده و در کنار مسلمانان جای گرفت، سخن می گوید )جلد
پنجم، ص ۱۶۸۵ ؛)
رشید شهمردان، نویسنده زرتشتی، از دو ایرانی مسلمان شده که برای اعراب “جاسوسی” می کردند یاد کرده
است )تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، ص ۳۸ (؛ و مدائنی از چهار هزار سرباز دیلمی می گوید که زیر فرمان
رستم بودند و در خلال جنگ به مسلمانان پیوستند و پس از قادسیه هم در فتح مدائن و جنگ جلولا شرکت
جستند.
“بی گمان در جنگهای نخستین اسلامی، گروهی بسیار از ایرانیان تازه مسلمان شرکت داشته اند و در همه جا
ستون پنجم بوده که زمینه را برای چیره شدن هواخواهان حکومت جدید آماده می کرده اند"؛ “بی شک
حکومت طبقاتی و صورت مالکیت زمینهای زراعتی یکی از عوامل پیشرفت اسلام بوده که می گفت الزرع للزارع
ولوکان غاصبا” )شهمردان، تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، ص ۵۵ .)
نقش حضرت سلمان فارسی در فتح ایران:
بگفته ابن اثیر، مسلمانان به اعماق کوچه ها رفتند بی آنکه کسی را رو در روی خود ببینند، مردم آنها را در میان
گرفتند؛ سلمان فارسی پیشاپیش مسلمانان مردم را به اسلام فرا می خواند )الکامل، جلد چهارم، ص ۱۴۳۰ .)
دعوت سلمان اینگونه بود: “شما را به سه چیز می خوانم که به صلاح شماست. اینکه مسلمان شوید و برادران ما
باشید و حقوق و تکلیف شما همانند ما باشد، و گرنه جزیه دهید، و گرنه منصفانه با شما می جنگیم که خدا
جنایتکاران را دوست ندارد” )تاریخ طبری، جلد پنجم، ص ۱۸۱۶ )
مشاهده میکنیم ک حضرت سلمان فارسی که پیامبر درباره وی گفته بود سلمان از ما اهل بیت است در فتح
ایران حضور داشته که این نشان دهنده تایید فتوحات مسلمین است.
مسلمانان! ایرانی که از فتح ایران می نالند بهتر است دراینباره موضعشان را مشخص کنند…!
3
رفتار سپاه اسلام با مردم پس از فتح ایران :
“از باختر دجله تا سرزمینهای عربی هیچ کس از مردم سواد نماند جز اینکه امان یافت و همگی از حکومت اسلام
شاد و سربلند و بهره مند گشتند” )الکامل ابن اثیر، جلد چهارم، ص ۱۴۲۵ (؛ طبری نیز سخنی به همین
مضمون دارد، )جلد پنجم، ص ۱۸۰۷ )
در پیمان نامه ها، حفاظت و تأمین امنیت بر عهده مسلمین است و جزیه بر گردن طرف دیگر؛ عدم همکاری با
دشمن شرط است؛ هم پیمانان بر دین و رسوم و مال و دیار خویش اختیار دارند. جزیه هم در حد توان است و
بر کودکان و سالخوردگان و زنان و بیماران جزیه نیست. آن کس هم که سربازی کند جزیه از او برداشته می
شود )طبری(
“سعد در کاخ سفید فرود آمد و ایوان آنجا را مسجد کرد و هیچ یک از تصاویر و تندیسها را تغییر نداد” )تاریخ
ابن خلدون، ص ۵۰ )
مسلمانان از شوش راهی جندی شاپور شدند و به مردم شهر امان دادند و پیمان صلح بستند )طبری، جلد پنجم؛
الکامل، جلد چهارم(
آذربایجان به شیوه آشتی جویانه بدست مسلمانان افتاد” )الکامل ابن اثیر، ص ۱۵۳۳ )
بگفته طبری، در کاخ تصاویر گچی بود از مرد و اسب که سعد و مسلمانان آنها را بر جای گذاشتند)جلد پنجم(
مسلمین، اهواز و مهرگان را با صلح گشودند ولی هرمزان که پیمان صلح بسته بود، خیانت کرد و قلمرو خود را
بروی آنها بست.هرمزان پس از شکست در اهواز به رامهرمز گریخت؛ پیک فرستاد و باز خواستار صلح شد. عمر
هم پذیرفت و چون کردان آهنگ نبرد بااو کردند، مسلمانان از هرمزان پاس داشتند)ابن اثیر، الکامل، ص ۱۴۶۳ )
ولی هرمزان پیمان شکن به تحریک یزدگرد به شوشتر رفت تا باز با مسلمین بجنگد؛ چون جنگ به درازا کشید
و مردم شهر به ستوه آمدند، یکی از مردم شهر)نسیبه پسر دادویه( مسلمانان را از راه کاریز به درون شهر برد و
درها گشوده گشت )الکامل ابن اثیر، ص ۱۴۷۲ ؛ تاریخ طبری، جلدپنجم ص 1837 )
هرمزان را که بارها پیمان شکنی کرده بود، اسیر و نزد عمر بردند؛ در آنجا اسلام آورد و عمر هم خانه ای در
مدینه و ماهیانه ای به مبلغ دو هزار درهم برایش برید تا زندگی کند! سپس به فرماندهان گفت شاید مسلمانان
با اهل ذمه بدرفتاری می کنند که ایشان پیوسته پیمان شکنی می کنند. گفتند: از ما جز وفا و نیکوکاری بر
نیاید؛ ولی تو ما را از پیشروی در دیار پارسیان باز داشته ای و خواسته ای به آنچه داریم بسنده کنیم؛ و تا پادشاه
آنها در کشور است که فتنه می کند ایشان پیوسته پیمان شکنی می کنند– مگر آنکه او را از سرزمین پارس
بیرون کنیم )الکامل ابن اثیر، ص ۱۴۷۵ - ۱۴۷ ؛ تاریخ طبری،
بزرگان ایرانی که با مسلمانان پیمان صلح می بستند، با پیامهای تحریک آمیز یزدگرد فراری پیوسته پیمان
شکنی کرده و با مسلمانان می جنگیدند )الکامل، ص ۱۵۳۳ )
4
مسلمانان بسوی شوشتر روان بودند که لشکریان سپاه چون کار حکومت ساسانی را پایان یافته دیدند، به اسلام
گرویدند و خواهان نبرد با ساسانیان شدند؛ عمر این پیمان را پذیرفت و آنها در فتح شوشتر شرکت کردند )تاریخ
ابن خلدون، ص ۵۲۴ )
و در نتیجه:
بگفته آدام متز، محلات فقیر و غنی در شهرها از میان رفت و نحوه شهر سازی تغییر کرد؛ و از آنجا که اسلام کار
و پیشه را برای گذران زندگی ضروری می دانست، دودمان پرشمار و مفت خوار ساسانی که قرنها به مصرف
دسترنج دیگران خو کرده بودند از تأمین زندگی خود بازماندند )تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، جلد اول(
اینها رعایا و برزگران و بارکشان ایران هستند . تو نسبت بخود ایرانیان کارى نکردى )که به آنها آسیب و زیان
برسد( این عده را به من واگذار کن که من آنها را نگهدارى کنم تا کار شما بسامان برسد.
سعد در این کار با عمر مشورت کرد عمر پیغام داد اگر آن برزگران اهل محل و در آن سامان مقیم باشند و
دشمن را ضد شما یارى نخواهند کرد آنها را آزاد کن که در امان باشند هر که از آنها بگریزد شما می توانید او را
در همان سال در ماه صفر مسلمین وارد شهر بهرسیر شدند. مدتى بود که « بکیفر فتح مدائن غربی یا بهرسیر
سعد آن شهر را محاصره کرده بود. سعد دستهاى سواران را باطراف فرستاده که مردم غیر معاهد )خارج از عهد و
ذمه اسلام( را غارت کند. هر یکى از سواران با یک برزگر اسیر برگشتند که عده اسراء صد هزار گرفتار شده بود
زیرا عده سواران اسلام صد هزار بود. سعد دستور داد که خندق گرداگرد حفر شود. شیرازاد دهقان ساباط
)حاکم( باو گفت: ابرسانید. سعد هم همه را آزاد کرد سپس نزد دهقانان )بزرگان محل( فرستاد و آنها را بیکى از
دو کار دعوت نمود: یا اسلام یا پرداخت جزیه که پس از تأدیه آن داخل در حمایت اسلام شده از آنها دفاع و
نگهدارى خواهد شد.
آنها با یک دیگر مشورت کرده پرداخت جزیه و استفاده از حمایت اسلام را ترجیح دادند ولى فلاحین املاک
خسرو )پادشاه- خالصه دولت( با آنها هم آهنگ نشدند. در سراسر بلاد مفتوحه از اهل سواد )بین النهرین( کسى
نماند که از تسلط اسلام و مسلمین رخ بتابد بنابر این همه بآسایش و امان تمتع نموده خوشبخت و آسوده
شدنفرا رسید. ن.ک . الکامل فی التاریخ 2 / 529
وضعیت ایرانیان باقی مانده بر ادیان قبل از اسلام در ایران بعد اسلام:
استقلال سیاسی ایران از اوائل قرن سوم هجری شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیاری از مردم ایران به کیش ها و
آیین های قدیم از قبیل زرتشتی و مسیحی و صابی و حتی بودایی باقی بودند. سفرنامه هایی که در قرون سوم و
چهارم نوشته شده حکایت می کند که تا آن زمانها در ایران آتشکده ها و کلیساهای فراوان وجود داشته است،
بعدها کم کم از عدد آنها کاسته شده و جای آنها را مساجد گرفته است.
5
تاریخ نویسان اسلامی خاندان های چندی را از ایرانیان نام می برند که تا قرنهای دوم و سوم، بلکه تا قرن چهارم
هجری همچنان به دین زرتشت باقی بوده اند و در اجتماع مسلمانان محترم می زیسته اند و سپس آن دین را
ترک کرده اند.
می گویند: سامان، جد اعلای سامانیان که از احفاد سلاطین ساسانی است و خود از بزرگان بلخ بوده است در
حدود قرن دوم، و جد اعلای خاندان قابوس که آنها نیز حکومت و فرمانروایی یافتند در قرن سوم، و مهیار دیلمی
شاعر زبر دست و معروف ایرانی در اواخر قرن چهارم هجری به دین اسلام گرویدند.
استقلال سیاسی ایران از اوائل قرن سوم هجری شروع شد و تا آن وقت هنوز بسیاری از مردم ایران به کیش ها و
آیین های قدیم از قبیل زرتشتی و مسیحی و صابی و حتی بودایی باقی بودند. سفرنامه هایی که در قرون سوم و
چهارم نوشته شده حکایت می کند که تا آن زمانها در ایران آتشکده ها و کلیساهای فراوان وجود داشته است،
بعدها کم کم از عدد آنها کاسته شده و جای آنها را مساجد گرفته است.
تاریخ نویسان اسلامی خاندان های چندی را از ایرانیان نام می برند که تا قرنهای دوم و سوم، بلکه تا قرن چهارم
هجری همچنان به دین زرتشت باقی بوده اند و در اجتماع مسلمانان محترم می زیسته اند و سپس آن دین را
ترک کرده اند.
می گویند: سامان، جد اعلای سامانیان که از احفاد سلاطین ساسانی است و خود از بزرگان بلخ بوده است در
حدود قرن دوم، و جد اعلای خاندان قابوس که آنها نیز حکومت و فرمانروایی یافتند در قرن سوم، و مهیار دیلمی
شاعر زبر دست و معروف ایرانی در اواخر قرن چهارم هجری به دین اسلام گرویدند.
مردم طبرستان و قسمتهای شمالی ایران تا سیصد سال پس از هجرت هنوز دین جدید را نشناخته بودند و با
دولت خلفا به دشمنی بر می خاستند.
بیشتر مردم کرمان در تمام مدت خلافت اموی ها زردشتی ماندند و در روزگار استخری )صاحب کتاب، المسالک
و الممالک( زردشتیان فارس اکثریت را تشکیل می داده اند.
مقدسی صاحب کتاب احسن التقاسیم نیز که از مورخان و جغرافی نویسان بزرگ جهان اسلام است و خود به
ایران مسافرت کرده است در صفحه 39 و 420 و 429 کتاب خود از زردشتیان فارس و نفوذ بسیار آنها و احترام
آنها نزد مسلمانان که از سایر اهل ذمه محترم تر بوده اند یاد کرده است. بنا به گفته این مورخ در جشن های
زردشتیان در آن وقت همه بازارهای شهر را آئین می بسته اند و در عیدهای نوروز و مهرگان مردم شهر در سرور
و شادی با ایشان هماهنگ می شده اند.
مقدسی در صفحه 323 احسن التقاسیم راجع به مذهب اهل خراسان می گوید: در آنجا یهودی بسیار است و
مسیحی کم و اصنافی از مجوس در آنجا هستند.
مسعودی مورخ اسلامی متوفی در نیمه اول قرن چهارم که او نیز به ایران مسافرت کرده است و با اینکه ایرانی
نیست به تاریخ ایران و آثار ایران علاقه خاصی نشان می دهد، در کتاب “التنبیه و الاشراف” صفحه 91 و 92 از
خاندان محترمی از مردم اصطخر نام می برد که کتاب تاریخ جامعی از دوره ساسانیان در دست داشته اند و
مسعودی از آن کتاب استفاده کرده است
6
مسعودی حتی نام موبد زمان خود را می برد، معلوم می شود موبد زردشتیان به اعتبار عده فراوان زردشتی
شخصیت ممتازی به شمار می آمده است.
مسعودی در جلد اول مروج الذهب، صفحه 382 ، تحت عنوان “فی ذکر الاخبار عن بیوت النیران و غیرها” از
آتشکده های زرتشت یاد می کند از آنجمله از آتشکده ای در “دارابجرد” نام می برد.
می گوید در این تاریخ که سال 332 هجری است آن آتشکده موجود است و مجوس آن اندازه که به آتش آن
آتشکده احترام می گذارند و آن را تعظیم و تقدیس می کنند آتش هیچ آتشکده دیگر را چنین تعظیم نمی
کنند.
اینها همه می رساند که چنانکه گفتیم ایرانیان تدریجا اسلام را پذیرفته اند و اسلام تدریجا و مخصوصا در
دورهای استقلال سیاسی ایران بر کیش زرتشتی غلبه کرده است.
عجیب این ست که زرتشتیان در صدر اسلام که دوره سیادت سیاسی عرب است آزادی و احترام بیشتری داشته
اند از دوره های متأخرتر که خود ایرانیان حکومت را بدست گرفته اند هر اندازه که ایرانیان مسلمان می شدند
اقلیت زردشتی وضع نامناسبتری پیدا می کرد و ایرانیان مسلمان از اعراب مسلمان تعصب بیشتری علیه
زردشتی گری ابراز می داشتند و ظاهرا همین تعصبات ایرانیان تازه مسلمان سبب شد که عده ای از زرتشتیان از
ایران به هند مهاجرت کردند و اقلیت پارسیان هند را تشکیل دادند.
در اینجا بد نیست سخن مستر فرای نویسنده کتاب “میراث باستانی ایران” را از صفحه 396 آن کتاب نقل
کنیم، او می گوید: از منابع اسلامی چنین بر می آید که استخر در فارس که یکی از دو کانون آئین زرتشتی در
ایران ساسانی )کانون دیگرش در شیز آذربایجان( بود در روزگار اسلام نیز همچنان شکوفا ماند.
اندک اندک شبکه آتشگاهها با کم شدن زرتشتیان رو به کاستی نهاد. با این همه بیشتر مردم فارس تا قرن دهم
میلادی همچنان به آیین زرتشت وفادار ماندند و پس از آن تا روزگار کشورگشایی سلجوقیان در سده یازدهم باز
گروه انبوهی زرتشتی در فارس می زیستند.
شرح جالبی از پیکار میان مسلمانان و زرتشتیان در شهر کازرون در زمان ابواسحاق ابراهیم بن شهریار الکازرونی
که بنیانگذار یکی از فرقه های متصوفان است و در سال 1034 میلادی در گذشته است در دست داریم.
بسیاری از زرتشتیان به راهنمایی این شیخ به اسلام گرویدند ولی از این کتاب )کتاب معجم البلدان یاقوت( و
نیز از کتابهای دیگر اسلامی چنین بر می آید که موقعیت زرتشتیان همچنان استوار بوده است. عامل کازرون در
روزگار آل بویه که از آنجا بر سراسر فارس فرمان می راند زرتشتی بود و خورشید نام داشت.
وی در دیده فرمانروایی بویهی شیراز چنان پایگاه بلندی داشت که این شاهزاده بویهی فرمان داد تا شیخ
کازرونی نزد او برود و سرزنش های او را به سبب آشوبی که برای مسلمان کردن مردم بر پا کرده بود بشنود )ص
117 - 121 ( مسلمانان و زرتشتیان دو گروه عمده فارسی بودند و مسیحیان و یهود بسیار اندک بودند.
7
در صفحه 399 می نویسد: هر چه بر دامنه اندیشه های اسلامی افزوده می شد جنبش های گوناگون مانند
صوفی گری و شیعی گری رونق می یافت و در نتیجه پناهگاهی برای ایرانیان که نمی توانستند از اندیشه های
کوتاه و توسعه نیافته زرتشتی پیروی کنند پدید می آمد.
هنگامی که فرمانروایان دیلمی ایران، به تشیع گرویدند و بخشهای غربی ایران را از دست خلیفه به در بردند و
سرانجام در سال 945 میلادی ) 334 هجری( بر بغداد دست یافتند، آیین زرتشت رو به زوال نهاد.
دیگر آل بویه اسلام و زبان عربی را برگزیدند، زیرا که این هر دو جنبه بین المللی گرفته بود و حال آنکه
زرتشتیان به محلات مخصوص زرتشتی نشین رانده شده بودند.
چنین می نماید که روی هم رفته آل بویه شیعی مذهب در برابر پیروان مذهبهای دیگر مسامحه و بردباری پیشه
کرده بودند، زیرا خلفای سنی و بسیاری از گماشتگان رسمی سنی مذهب را بر سر کارها بر جای می گذاشتند،
عامل زرتشتی کازرون نیز از جمله اینگونه کسان بود.
اما آل بویه بیشتر دلبستگی به سنت های عربی خاندان علی علیه السلام و فرهنگ اسلامی داشتند تا به
سربلندی های گذشته ایران، مثلا عضدالدوله یکی از پادشاهان آل بویه در سال 955 م / 344 ه. دستور داد تا
کتیبه ای در تخت جمشید به عربی بکنند.
چه عاملی سبب شد که قرن ها بعد از زوال سیادت سیاسی عرب، مردم ایران گرایش بیشتری نسبت به اسلام
نشان بدهند؟
❔ آیا جز جاذبه اسلام و سازگاری آن با روح ایرانی چیز دیگری در کار بوده است
خود حکومت های مستقل ایرانی که از لحاظ سیاسی دشمن حکومت های عربی بودند بیش از حکومت های
عربی پاسدار اسلام و مؤید و مروج علمای اسلام و مشوق خدمتگزاران اسلام بودند،
دانشمندان را در تألیف و تصنیف کتابهای اسلام و در تعلیم علوم اسلامی کمک می کردند.
شور و هیجانی که ایرانیان نسبت به اسلام و علوم اسلامی در طول چهارده قرن اسلام حتی در دو قرن اول که
سرجان ملکم انگلیسی نام آنها را “دو قرن سکوت” گذاشته است نشان دادند، هم از نظر اسلام بی سابقه بود و
هم از نظر ایران، یعنی نه ملت دیگری غیر از ایرانی، آنقدر شور و هیجان و عشق و خدمت نسبت به اسلام نشان
داده است و نه ایرانیان در دوره دیگری برای هدف دیگری، چه ملی و چه مذهبی، این قدر شور و هیجان نشان
داده اند.
ایرانیان پس از استقلال بدون هیچ مزاحمتی می توانستند آیین و رسوم کهن خود را احیاء کنند ولی نکردند،
بلکه بیشتر به آن پشت کردند و به اسلام رو آوردند، چرا چون آنها اسلام را با عقل و اندیشه و خواسته های
فطری خود سازگار می دیدند. هیچگاه خیال تجدید آیین و رسومی را که سالها موجب عذاب روحی آنان بود در
سر نمی پروراندند و این سنتی است که طبق شهادت تاریخ در طول این چهارده قرنی که اسلام به ایران آمده
است همچنان باقی و پا برجاست.
8
اگر ملاحظه می کنید که افراد معدود معلوم الهویه ای در این روزگار و احیانا زمانهای گذشته سخن از تجدید
آیین و رسوم قدیم به میان آورده اند، نباید آنها را به حساب ملت ایران آورد. چه ایرانیان بارها نشان داده اند که
از خود اعراب، اسلام را با روحیات خود سازگارتر دانسته اند و دلیل آن، این همه خدمات صادقانه ای است که
آنان در طول این چهارده قرن به اسلام و قرآن نموده اند خدماتی که با اخلاص و ایمان عجیبی همراه بوده است.
نقش اجبار در اسلام آوردن ایرانیان:
این احتمال که ایرانیان با زور و از سر اجبار اسلام را پذیرفته اند سخنی نا معقول است. مگر می توان عقیده
ملّتی را برای همیشه دچار تحوّل قلبی کرد، آن هم با زور شمشیر و اجبار؟! شاید بتوان انسان را با اجبار، تا
مدّتی وادار بر انجام اعمال یا اظهار عقیده ای کرد، امّا در صورتی که جبر برداشته شود، دیگر معنا ندارد شخص
به آن رفتار ادامه دهد.
در صورتی که ما می بینیم ایرانیان حتّی پس از پیروزی بر بنی امیه که با قیام ابومسلم خراسانی و جمعی از
را به » اسلام « ایرانیان انجام شد دست از اسلام بر نداشتند، بلکه مبارزه آنها بخاطر این بود که بنی امیّه
فراموشی سپرده است.
در تاریخ معاصر وضعیّت مسلمانان روسیّه بسیار عبرت انگیز است. آیا پس از انقلاب روسیّه که در سراسر کشور
مدارس دینی تعطیل و هزاران مسجد بسته شدند، این اجبار و فشار از سوی کمونیست ها سبب شد مسلمانان از
آئین خود دست بردارند؟ خیر. این اجبار سبب نشد تا دست از اعتقادات خود بردارند، و پس از 73 سال که
مسلمانان در سال قدرت و آزادی یافتند، مساجد رونق گرفت و مردم آزادانه مراسم مذهبیشان را اجرا می
کردند.
1 - حال اگر مردم ایران در زمان فتح ایران به زور مسلمان شدند، چرا پس از رفع اجبار به آئین زرتشتی باز
نگشتند؟!
علاوه بر این، چگونه اسکندر مقدونی، علی رغم سعی و تلاشش نتوانست پس از حمله به ایران آئین یونانیان و
فرهنگ هلنیسم را در این کشور حاکم کند،
2 - امّا مسلمانان توانستند ایرانیان را مجبور به پذیرش اسلام کنند؟! یا چگونه می توان باور کرد که ایرانیان در
حمله مغولان به ایران تسلیم عقایدشان نشدند
3 - امّا در حمله اعراب به ایرانیان با اجبار اسلام را پذیرفتند و بر این اجبار باقی ماندند!؟
مسلّم است که قسمت اعظم کسانى که )در ایران( تغییر « : مورّخ انگلیسى » ادوارد براون « آری، به قول پروفسور
فى المثل » قادسیه « مذهب دادند، به طیب خاطر و به اختیار و اراده خود آنها بود. و پس از شکست ایران در
چهار هزار سرباز دیلمى پس از مشاوره، تصمیم گرفتند به میل خود اسلام آورند، و به قوم عرب ملحق شوند. این
به تازیان کمک کردند، و اشخاص دیگر نیز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام » جلولاء « عدّه در تسخیر
.» گرویدند
9
نیز درست می گوید که: تقریبا تمام ایرانیان بدون اعمال زور و فشار خارجی قابل توجّهی از طرف » اشپولر « - 4
فاتحان در مدّت قرون اندکی به اسلام گرویدند.
5 مستشرق معروف هلندی نیز سخن او را تایید کرده می گوید: مهمترین قومی که تغییر مذهب داد » دوز « - و
ایرانیان اند زیرا آنها بودند که اسلام را نیرومند و استوار نمودند، نه عرب.
6 در پایان سخنش می گوید بیانگر نکته ای قابل تامّل است. هر چند نقش اعراب مسلمان » دوز « - آنچه جناب
در شکل گیری تمدّن اسلامی ایرانی را نباید فراموش کرد، امّا نقش برجسته ایرانیان در توسعه تمدّن و علوم
اسلامی و تدوین هزاران کتاب در این زمینه، گویای عشق و علاقه مضاعف این قوم به مکتب اسلام است. این
بیشتر « : عشق و ارادت ایرانیان سبب شد تا این سرزمین مهد اندیشمندان اسلامی شود. ابن خلدون مینویسد
». دانشوران اسلام ایرانیاند
7 » صحاح ستّة « - مؤلفین
8 » کتب اربعة « - اهل سنت، و صاحبان
9 - شیعه، همگی ایرانی هستند.
10 از » صحیح مسلم « از بخارا؛ مسلم بن حجاج، مولف » صحیح بخاری « - محمد بن اسماعیل بخاری، مولف
از سیستان؛ محمد بن عیسی » سنن ابو داود « نیشابور؛ سلیمان بن اشعث معروف به ابو داود سجستانی، مولف
و محمد » سنن نسائی « از ترمذ خراسان؛ احمد بن علی بن شعیب نسائی، مولف » جامع ترمذی « ترمذی، مولف
از قزوین می باشند. » سنن ابن ماجه « بن یزید بن ماجه، مولف
11 - علاه بر این، جای انکار نیست که ابو علی سینا، خوارزمی، ابوریحان بیرونی، محمد بن زکریای رازی، عمر
خیام، از اندیشمندان ایرانی اند. برخواستن تعداد زیادی از محقّقان ایرانی مسلمان، نشان از تحوّل درونی، و نه
زور و فشار اجتماعی است، زیرا با فشار نمی توان شاهد تحوّل و پیشرفت بود.
در نتیجه می توان گفت ایرانیان مکتب اسلام را با اختیار و با اشتیاق پذیرفتند، و طبق شواهد تاریخی، اکثر
ایرانیان پس از گذشت مدّتی از فتح ایران، به اسلام گرویدند.
به عبارتی ایرانیان کم کم و در طی چند قرن، پس از آشنایی با مکتب اسلام، به این آئین معتقد شدند. چنانکه
نیز به این نکته اشاره داشت. البته نباید فراموش کرد که اشتیاق ایرانیان به اسلام در طول چند » اشپولر « سخن
قرن، منافاتی با اجبار در پذیرش بعضی از اصول اسلامی از سوی فاتحان ندارد و آن را نفی نمی کند.
و حتّی چه بسا در مواردی، اِعمال خشونت از سوی فاتحین بر خلاف دستورات اسلام سبب می شده عدّه ای
اظهار اسلام کنند. امّا سخن ما این است که همین گروه با گذشت زمان و آشنایی با معارف اسلام به این آئین
علاقه مند شده و ایمان آوردند.
امّا اینکه چگونه و چه عواملی سبب علاقه ایرانیان به مسلمانی شده است ؟
و همچنین چه عواملی سبب شد تا ایرانیان با معارف اسلامی آشنا شده و ایمان حقیقی بیاورند؟
سوال دیگری است که به آن خواهیم پرداخت.
10
پی نوشت:
( 1). دانشنامه آزاد ویکی پدیا.
( 2). فروپاشی دولت ساسانی و گروش ایرانیان به اسلام، علوی مجتبی، نشریه هفت آسمان، بهار 80 .
( 3). با اینکه جنایات و وحشیگری و خونریزی مغولان بر کسی پوشیده نیست بلکه پس از مدّتی ایرانیان، این
قوم را با اسلام آشنا کردند.
( 4). خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 1 ، ص 80 ، تاریخ ادبیات ایران، ج 1 ، ص 299 .
( 5). تاریخ ایران، جلد 1 ، صفحه 239 و 240 .
( 6). - تاریخ ادبیات مستر براون، جلد اول، صفحه 303 .
( 7). العبر، ابن خلدون، جلد 2 ، صفحه 1148 .
( 8). صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ترمذی، سنن ابن ماجه، سنن نسائی، سنن ابی داوود.
( 9). اصول کافی، من لا یحضره الفقیه، استبصار، تهذیب.
( 10). خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، صفحه 413 .
( 11). مراجعه کنید به: صحاح ستّه، سیّد محمد شفیعی مازندرانی، پیام حوزه، تابستان 1377 ، شماره 18 . و
خدمات متقابل ایران و اسلام، صفحه 419 - 417 .
11
جنایات اعراب و کند شدن پذیرش اسلام:
عدم دغدغه گسترش فرهنگ اسلامی از سوی فاتحان سببِ کند شدن گرایش ایرانیان به اسلام شده است.
جنایات و روش حکومتی حاکمان اهل سنّت :
از عوامل دیگری که سبب شد تا ایرانیان در ابتدا تظاهر به اسلام کنند و ایمان قلبی نیاورند، جنایاتی بود که
ایرانیان در هنگام فتح ایران نظاره گر آن بودند.
کشتار بی رحمانه:
بنابر آنچه نقل شده، در برخی از قسمتها مهاجمین با رفتارهایی ناشایسته و به دور از آداب جهاد اسلامی به فتح
سرزمین ساسانی پرداختند، که این خود از عواملی بود که ایرانیان را از اعراب ناراضی می کرد و سبب تاخیر در
ایمان حقیقی شان شد.
در کتب تاریخ واقدی، تاریخ کامل ابن اثیر، فتوح البلدان بلاذری، تاریخ یعقوبی و تاریخ ابن عساکر و طبری به
گوشه ای از این جنایات اشاره شده است.
جنایاتی که هیچ سازگاری با دستورات اسلام ندارد و بر خلاف سیره پیامبر گرامی اسلام)صل الله علیه وآله(
است. برای مثال کشتن رستم، یکی از فرماندهان ایرانی که تمایل خود را به اسلام نشان داد طبق کدام دستور
اسلام بود؟ آیا این دستور اسلام است که اسیران را بکشید آن هم با شمشیر و سلاح خودشان؟! آیا وادار کردن
اسیری به کشتن اسیری دیگر، مورد تایید اسلام است؟
و « آیا رفتار فاتحان بر طبق سیره پیامبر)صل الله علیه وآله( و امیر المومنین)علیه السلام( و هماهنگ با پیام آیه
(» یُطعِمونَ الطّعامَ علی حُبّ هِ مِسکیناً وَ یَتیماً وَ اَسیراً 38 ( بود؟ چه تفاوت آشکاری است بین رفتار امیر
المومنین)علیه السلام( با اسیران، که سبب نزول آیات قرآن می شود و بین رفتار دیگران که سبب دوری از قرآن
و اسلام می شود!
عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمَرْزبَانِ، عَنْ رَجُلٍ مِ نْ بَنِی عَبْسٍ، قَالَ: أَصَابَ أَهْلَ فَارِسَ یَوْمَئِ ذٍ « : به این نقل تاریخی توجه کنید
بَعْدَ مَا انْهَزَمُوا مَا أَصَابَ النَّاسَ قَبْلِهِمْ، قُتِلُوا، حَتَّى إِنْ کَانَ الرَّجُلُ مِنَ الْمُسْلِمِینَ لَیَدْعُو الرَّجُلُ مِنْهُمْ، فَیَأْتِی هِ حَتَّى
» یَقُو مَ بَیْنَ یَدَیْهِ فَیَضْرِ بَ عُنُقَهُ، وَ حَتَّى إِنَّ هُ لَیَأْخُذُ سِلَاحَهُ فَیَقْتُلَهُ بِهِ، وَ حَتَّى إِنَّهُ لْیَأْمُ رْ الرِّجْلَیْنِ أَحَدِهِمَا بِصَاحِبِهِ
39 - )سعید بن مرزبان از شخصی که از قبیله عبس است نقل می کند که وقایع دردناکی از فتح ایران را بخاطر
دارد. او می گوید: بلا و مصیبتی بر ایرانیان وارد شد که تا کنون هیچ قوم و ملّتی به آن مصیبت گرفتار نشده اند.
بعد از اینکه لشکر ایران شکست خورد و به دست سپاه عمر گرفتار شدند کارشان به آنجا رسید که یکی از
سپاهیان عمر یک ایرانی را به جانب خود می طلبید، وقتی پیش می آمد و جلوی او می ایستاد گردنش را می
زد!
12
یا یکی از سپاهیان عمر یک ایرانی را نزد خود می طلبید، وقتی پیش می آمد اسلحه او را می گرفت و با همان
اسلحه او را می کشت. بالاتر از این مصیبت اینکه سپاهیان عمر دو نفر را فرا می خواندند و به یکی دستور می
دادند رفیقش را بکشد(!
هر چند فاتحان ایران، جنایات را در مواردی از حدّ گذرانده بودند، امّا افرادی از مسلمانان هنوز هم سنّت پیامبر
اکرم)صل الله علیه وآله( را در میدان نبرد از یاد نبرده بودند و با اخلاص و اهداف الهی پا به میدان جنگ گذاشته
و تا ح دّ توان از خونریزی اجتناب می کردند و طرف مقابل را دعوت به اسلام و صلح و آشتی می نمودند.
گفتگوهایی که بین فرماندهان دو سپاه قبل از نبرد قادسیّه ردّ و بدل شده گویای این مطلب است.
ای سردار ایرانی، بدان که ما برای جهانگشایی و به «: در گفتگویش با رستم فرخّزاد به او گفت » زهره « چنانکه
منظور دنیاطلبی و زیاده خواهی به سوی شما نیامده ایم. بلکه تنها انگیزه ما برای حرکت و تلاش و جنب و
و هنگامی که در میان گفتگوها، زهره آئین اسلام و برخی .» جوش و مبارزه و جهاد، توجّه به آخرت است
.» چه نیکو است این آئین «: معارفش را برای رستم بیان می کند؛ رستم می گوید
آری، رستم آنقدر مجذوب آئین اسلام می شود که به میان بزرگان سپاه ایران رفته و به دفاع از موازین آیین
اسلام پرداخته و آنها را به پذیرش این آئین فرا می خواند.
هر چند سران سپاه که بر کثرت نفرات و تجهیزات خود مغرور شده بودند پیشنهاد رستم را نمی پذیرند.
پس از این نیز گفتگویی دیگر میان رستم و ربعی بن عامر انجام می شود که رستم را بیش از پیش در اندیشه و
تامّل فرو می برد. هنگامی که رستم از ربعی فرصتی طلب می کند تا بیشتر بیندیشد، با تقاضایش موافقت شده و
سه روز به آنها مهلت داده می شود.
رستم بار دیگر با بزرگان لشگرش به خلوت رفته و با آنان سخن می گوید امّا آنها حاضر به پذیرش و تسلیم در
برابر اسلام نمی شوند. روز دیگر حذیفه ابن محض از سوی سپاه اسلام فرستاده شده تا مذاکراتی برای سوّمین
مرتبه با رستم فرخ زاد داشته باشد.
این آخرین مذاکره نبود. یکبار دیگر مغیرة بن شعبه به سوی ایرانیان می آید تا با آنها مذاکراتی داشته باشد امّا
نتیجه ای حاصل نمی شود، و مهلت سه روزه نیز به اتمام می رسد، و سرانجام بین سپاه ساسانی و مسلمانان
جنگی دامنه دار آغاز می شود …
40 - آنچه باید مورد توجّه قرار گیرد عبارتست از: مهلت سه روزه به ایرانیان، و مذاکرات متعدّدی که بین
بزرگان و نمایندگان دو لشگر انجام شد؛ که حاکی از وجود روحیّه صلح و آشتی میان برخی از فرماندهان و
سپاهیان دو طرف بود و سعی بر این بود تا کار بدون خونریزی و جنگ به پایان پذیرد.
امّا این نحوه رفتار که برگرفته از تعلیمات رسول اکرم)صل الله علیه وآله( بود به تدریج در سپاه اسلام رنگ باخت
و با انحرافی که امّت اسلامی از تبعیّت جانشین به حقّ پیامبر)صل الله علیه وآله(، علی)علیه السلام( پیدا کرد.
دنیاپرستی و توحّش عربی در قالبی جدید نمایان شد و اسلام را همچون پوستین وارونه به تن کردند که شرح
آن مفصّل است و این مقاله جای بیان آن نیست.
13
قابل توجّه اینکه برخی از رفتارهای خشن و جنایات لشگریان خلفا، منحصر به فتح ایران نمی شود بلکه در موارد
دیگری نیز نقل شده است. در اواخر حکومت عثمان که مردم از او ناراضی شدند، عدّه ای از مصر به عنوان
اعتراض به مدینه آمده بودند. عدد آنها بالغ بر دو هزار نفر بود، و به خاطر اطاعت از فرمان امام على)علیه السلام(،
و اعلام پشیمانی و توبه عثمان، راه بازگشت به مصر را پیمودند.
بعد از سه روز، به مدینه بازگشتند و نامه اى را که از غلام عثمان در بین راه گرفته بودند، ارائه دادند. در آن
نامه عثمان به فرماندارش در مصر دستور داده بود که بعضى از سران معترضان را به دار آویزد! و برخى را شدیداً
مجازات کند!
41 کتب عثمان الى عبد الله بن سعد بن ابى سرح عامله على « : - تاریخ طبری این ماجرا را اینگونه نقل می کند
مصر- حین تراجع الناس عنه، و زعم انه تائب- بکتاب فی الذین شخصوا من مصر، و کانوا أشد اهل الأمصار علیه:
اما بعد، فانظر فلانا و فلانا فاضرب أعناقهم إذا قدموا علیک، فانظر فلانا و فلانا فعاقبهم بکذا و کذا- منهم نفر من
اصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم، و منهم قوم من التابعین- فکان رسوله فی ذلک ابو الأعور بن سفیان
السلمى، حمله عثمان على جمل له، ثم امره ان یقبل حتى یدخل مصر قبل ان یدخلها القوم، فلحقهم ابو الأعور
ببعض الطریق، فسألوه: این یرید؟
قال: ارید مصر، و معه رجل من اهل الشام من خولان، فلما راوه على جمل عثمان، قالوا له: هل معک کتاب؟ قال:
لا، قالوا: فیم أرسلت؟ قال: لا علم لی، قالوا: لیس معک کتاب و لا علم لک بما أرسلت! ان امرک لمریب! ففتشوه،
فوجدوا معه کتابا فی اداوه یابسه، فنظروا فی الکتاب، فإذا فیه قتل بعضهم و عقوبة بعضهم فی انفسهم و أموالهم
؛» فلما رأوا ذلک رجعوا الى المدینة
42 اما بعد وقتى فلان و فلان « : - )عثمان به عبد الله بن سعد بن ابى سرح که عامل مصر بود نامه نوشت که
پیش تو آمدند گردنشان را بزن! و فلان و فلان را چنان و چنان مجازات کن! تنى چند از اینان یاران پیغمبر خدا
گوید: فرستاده عثمان که نامه را مىبرد ابو الاعور بن .» صلى الله علیه و سلم بودند و جمعى از آنها از تابعان بودند
سفیان سلمى بود که عثمان وى را بر شتر خویش نشانده بود و گفته بود پیش از آنکه مصریان برسند وارد مصر
شود.
یکى از مردم شام از » آهنگ مصر دارم « : گفت »؟ کجا میرود « ابو الاعور در راه به مصریان رسید که از او پرسیدند
گفت: »؟ ترا بچه کار فرستاده اند « : گفتند » نه « : گفت »؟ نامهاى همراه دارى « : طایفه خولان نیز با وى بود. گفتند
پس او را » نامه همراه ندارى و نمى دانى تو را به چه کار فرستادهاند! کار تو مشکوک است « : گفتند » نمیدانم «
بکاویدند و با وى نامهاى یافتند که در قمقمه چرمین خشک بود و چون در نامه نگریستند، دستور کشتن
بعضیشان و مجازات بعضى دیگر بود بجان یا مال، و چون چنین دیدند سوى مدینه باز آمدند.
14
43 - )این رفتار خلیفه مسلمین بود! به راستی آیا حاکمان اسلامی باید با مسلمین چنین رفتاری داشته باشند؟
آیا در حکومت اسلامی با معترضان چنین برخورد می شود؟ آن هم معترضانی که خلیفه به آنها وعده ح لّ
مشکلات را داده است و آنها نیز راهی دیارشان می شوند
حال اگر این حاکم اسلامی با غیر مسلمانان رو برو شود چه خواهد کرد؟!
ایرانیان پس از فتح ایران نیز شاهد اختناق و جنایات هولناکی از سوی خلفای بنی امیّه و بنی عبّاس در سرزمین
های اسلامی بوده اند. نمونه بارز این اختناق را می توان در حکومت عبدالملک و جنایات عمّالش مثل حجّاج
دانست. حجّاج هنگامی که از طرف عبدالملک به کوفه آمد، همچون حاکمى که از سوى خلیفه آمده باشد رفتار
نکرد، بلکه سر و صورت خود را پوشاند و به طور ناشناس به مسجد وارد شد، صف مردم را شکافت و بر فراز منبر
نشست و مدّتى دراز خاموش ماند. زمزمه در گرفت که این کیست؟ یکى گفت: او را سنگسار کنیم. گفتند: نه،
صبر کن ببینیم چه مىگوید؟
مردم کوفه! سرهایى « : همین که سکوت همه جا را فراگرفت، حجاج روى خود را گشود و چنین آغاز سخن کرد
را میبینم که چون میوه رسیده، موقع چیدن آنها فرارسیده است و باید از تن جداگردد، و این کاربه دست من
آنگاه سخنان تهدیدآمیز خود را .»… انجام میگیرد، و خوانهایى را میبینم که میان عمّامه ها و ریشها می درخشد
ادامه داد و چنان مردم را ترساند که بى اختیار سنگ ریزه از دست مردى که می خواست او را سنگسار کند، بر
زمین ریخت.
44 » بصره « ورود او را به » ابن قتیبه دینورى « . نیز همچون ورود وى به کوفه بود » بصره « - ورود حجاج به
چنین توصیف مىکند:
حجاج همراه دو هزار نفر از سپاهیان شام و طرفداران آنان، و چهارهزار نفر از نیروهاى متفرقه، رهسپار بصره شد.
هنگام ورود به بصره، دو هزار نفر از آنان را همراه برد و تصمیم گرفت روز جمعه هنگام نماز وارد شهر شود. او به
همراهانش دستور داد مسجد را محاصره کنند و در کنار هر یک از درهاى مسجد که بالغ بر هیجده در بود، صد
نفر بایستند و شمشیرهایشان را زیر لباس پنهان سازند. آنگاه به آنان گفت: به محض آنکه در داخل مسجد
سروصدا بلند شد، هر کس خواست از مسجد بیرون برود، کارى کنید که سر بریدهاش جلوتر از تنش بیرون رود!
ماموران در کنار درها مستقر شدند و به انتظار ایستادند. حجاج همراه دویست نفر مسلح که صد نفرشان
پیشاپیش وى، و صد نفر دیگر پشت سر او حرکت میکردند و شمشیرها را زیر لباس مخفى ساخته بود.
حجاج به آنان گفت: وقتى وارد مسجد شدیم، من براى مردم سخنرانى خواهم کرد و آنها مرا سنگباران خواهند
ساخت، وقتى که دیدید من عمامه را از سرم برداشتم و بر زانو هایم گذاشتم، شمشیر را از نیام بکشید و آنها را از
دم تیغ بگذرانید !
امیر المومنین …« : با این نقشه، وقتى که موقع نماز رسید، او بر فراز منبر نشست و طى سخنانى گفت
)عبدالملک( مرا به حکمرانى شهر شما و تقسیم بیت المال در میان شما منصوب کرده است، و به من دستور
داده است که به داد مظلومان برسم و ظالمان را کیفر دهم، نیکوکاران را تقدیر و بدکاران را مجازات کنم… خلیفه
15
وقتى مرا به این سمت منصوب کرد، دو شمشیر به من داد: یکى شمشیر رحمت، و دیگرى شمشیر عذاب و
»…! کیفر. شمشیر رحمت در راه از دستم افتاد، امام شمشیر عذاب اینک در دست من است
مردم حجّاج را از پاى منبر سنگباران کردند. در این هنگام عمّامه را از سرش برداشت و روى زانو گذاشت.
ماموران وى بیدرنگ به جان مردم افتادند. مردم که وضع را چنین دیدند، به بیرون مسجد هجوم بردند، اما هر
کس گام از در مسجد بیرون گذاشت، سر از بدنش جدا شد بدین ترتیب فراریها را مجبور به بازگشت به درون
مسجد کردند و در آنجا آنها را کشتند به طورى که جوى خون تا در مسجد و بازار سرازیر گردید.
45 - بدین ترتیب حجاج در سراسر عراق حکومت وحشت برقرار ساخت، و بسیارى از بزرگان و مردمان پارسا و
بی گناه را کشت. او چنان ترسى در دلها افکند که نه تنها عراق، بلکه سراسر خوزستان و شرق را فراگرفت.
مورّخ مشهور مىنویسد: حجّاج بیست سال فرمانروایى کرد و تعداد کسانى که در این مدت با ،» مسعودى «
شمشیر دژخیمان وى یا زیر شکنجه جان سپردند، صد و بیست هزار نفر بود و تازه غیر از کسانى بودند که ضمن
جنگ با حجاج به دست نیروهاى او کشته شدند.
هنگام مرگ حجاج، در زندان مشهور وى )که از شنیدن نام آن لرزه بر اندامها می افتاد( پنجاه هزار مرد، و سى
هزار زن زندانى بودند که شانزده هزار نفر آنها عریان و بى لباس بودند!
46 - حجاج زنان و مردان را یک جا زندانى میکرد و زندانهاى وى بدون سقف بود از اینرو زندانیان از گرما
تابستان و سرما و باران زمستان در امان نبودند.
47 - این وحشی گری و درندگی بعضی حکّام عرب کجا و احکام و دستورات اسلام کجا؟! بدیهی است که این
جنایات هولناک از فرهنگ و دستورات اسلامی به دور است و باید به پای اشخاص و حاکمان جور نوشته شود. در
هر صورت، سلسله و تباری که، امام حسین)علیه السلام( یعنی فرزند پیامبرشان را با قساوت تمام و جنایات
دردناک به شهادت می رسانند، هیچ بعید نیست با مردم دیگر اینگونه رفتاری داشته باشند. اگر در طول تاریخ
نسبت به علویان و سادات ظلم هایی شده است که شنیدن آن غم انگیز است.
چگونگی رفتار با مخالفینی که از علویان نبوده اند و از آن بالاتر با ایرانیانی که به اعتقاد آنها انگ عجم بودن را
هم بر خود داشتند، روشن است. در هر صورت، حاکمان جور برای رسیدن به اهداف خود از هیچ جنایتی فرو
گذار نمی کنند هر چند به نام اسلام حکومت کنند ولی نسلها باید بدانند عمل حاکمان و جنایاتشان نه بر
طبق دستورات اسلام بوده و نه به پای اسلام نوشته می شود.
ایرانیان نیز این مطلب را به وضوح درک کردند و مسیرشان را از حاکمان جور جدا کرده و روز به روز خود را
بیشتر محتاج محبّت و معارف اهل بیت)علیه السلام( می دیدند.
16
(38) . سوره انسان، آیه 8 .
( 39 ) . تاریخ الامم و الملوک، طبری، جلد 4 ، صفحه 135 .
( 40 ) جهاد، آیت الله حسین نوری، صفحات 213 تا 230 . تفصیل ماجرا )که با استفاده از مطالب یکی از
معتبرترین متون تاریخی، الکامل فی التاریخ، جلد 2 ، صفحه 319 – 322 تنظیم و نگاشته شده(
( 41 ). پیام امام، آیت الله مکارم شیرازی، جلد 2 ، صفحه 240 و تاریخ ابن خلدون ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج
1 ، ص 564 . و تاریخ المدینه عمر بن شبّه نمیری، ج 4 ، ص 1205 .
( 42 ) . تاریخ الطبری، جلد 4 ، صفحه 367 .
( 43 ) . ترجمه تاریخ طبری، جلد 6 ، صفحه 2251 و 2252 .
( 44 ). مبرد، الکامل فى اللغة والادب، الطبعه الاولى، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1407 ه.ق، ج 1 ، ص 311 - ابن
اثیر، همان کتاب، ج 4 ، ص 375 -مسعودى، همان کتاب، ج 3 ، ص 127 و ر.ک به: ابن واضح، همان کتاب، ج
3 ، ص 19 - دکتر شهیدى، همان کتاب، ص 184 - اعثم کوفى، الفتوح، الطبعه الاولى، بیروت، دارالکتب
العلمیة، 1406 ه.ق، ج 7 ، ص 6 .
( 45 ) . الامامة والسیاسة، الطبعه الثالثه، قاهره، مطبعة مصطفى البابى الحلبى، 1382 ه.ق، ج 2 ، ص 32 .
( 46 ) . مروج الذهب، و معادن الجواهر، بیروت، دارالاندلس، ج 3 ، ص 166 و 167 .
( 47 ) . سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، صفحه 244 به بعد.
( 48 ) . خدمات متقابل اسلام و ایران، صفحه 270 .
دوستان کنفرانس امشب دراینجا به اتمام رسید.ازهمه شما تقاضا دارم بادقت این مطالب را بخوانید.فرصت برای
سوال پرسیدن زیاد هست..
ازصبروحوصله شما عزیزان ممنونم.
همچنین ازتمام مدیران گروههای شیعی بابت همکاری برای پخش این مطالب.
?. الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآ لِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ ?
★ پایان ★