هو الهادی الی المهدی
فطرت بر تمجید و تبلیغ محبوب و معشوق سرشته است و عاشق همه چیز را پنهان میكند جز محبت را و صد البته كه محبت میوه معرفت است و البته تعریف و تمجید و تحبیب به اندازة معرفت است و بیش از این انتظاری نیست.
لیکن، جوشش درون بسیار بیش از ریزش برون است اما صد حیف كه توان بیانش نیست. به نظر تو اگر این همه عاشقانه سرودنها و جمعه به جمعه سوختنها شناخت نیست پس چیست؟!
هزار و صد سال انتظار و شناخت نیست (یا دیوانگی است یا اوج عقل است)
نسل به نسل، شهر به شهر، سلسله به سلسله همه او را میخوانند.
آیا دوستی كه با پیكهای بزرگ و كوچك دور و نزدیك برای تو پیغام میفرستد دوست نداری! نواب اربعه، شیخ مفید، ابن مهزیار، سید بن طاوس، مقدس اردبیلی، علامه مجلسی، سید بحرالعلوم چه خصوصیتی داشتهاند جز اینكه با غایب از نظر احساس حضور داشته اند و چه بسیار كه گمنامند آیا من و تو چه گمان میكنیم؟ در رهگذر تاریخ، دین خدا را چه كسی حفظ كرده است؟ از شر مغولان، از شر كتاب سوزان، از شر بنیعثمان (امپراطوری عثمانی) آن زمان كه فقهای شیعه را در حبس میكشتند، آن زمان كه گروهی را به جان گروهی دیگر میانداختند، به طمع قدرت و ثروت دین را میفروختند و جهل میافروختند. در سیطره مدرنیته كه فرهنگهای بشری یكی از پس دیگری له میشدند چه كسی این تار مو را نگاه داشت و سلسله ایمان را پیوسته كرد.
فطرت بر تمجید و تبلیغ محبوب و معشوق سرشته است و عاشق همه چیز را پنهان میكند جز محبت را و صد البته كه محبت میوه معرفت است و البته تعریف و تمجید و تحبیب به اندازة معرفت است و بیش از این انتظاری نیست
به نظر تو شناخت چگونه حاصل میشود، به نظر تو خورشید پشت ابر را نمیتوان دید؟
بلی. میپذیرم قلم ناتوان است و زبان بیچاره، ولی آیا باید دست روی دست گذاشت و به یأس امید داشت! قلب میسوزد و میگدازد چرا آتش نیفشاند.
سخن این نیست كه من هستم پس او هست، سخن این است كه او تنفس میكند پس من هستم خدای متعال علم سرشار و قدرت سرشار را به انسان ندهد به كه بدهد! و انسان جز او كیست!