نکتههای کوچک، آسیبهای جدی
اختلاف در هر خانوادهای و بین هر زوجی ممکن است وجود داشته باشد. اصل وجود اختلاف موضوع خاص و ویژهای نیست. اما غیر از نوع اختلافهایی که ممکن است وجود داشته باشد، نحوهٔ برخورد زوجین در مسئلهٔ مورد اختلاف میتواند تعیین کننده باشد.
این که یک همسر چه برخوردی در موقع بروز مشکل داشته باشد و چه راه حلی برای آن بیندیشد، اغلب از خود مسئلهٔ حادث شده اهمیت بیشتری دارد. چرا که معمولاً زوجین -خصوصاً در ابتدای زندگی مشترک- در لحظهٔ بروز مشکلات حساستر شده و آستانهٔ تحمل پایینتری پیدا میکنند و در این زمان، کوچکترین مسائل میتواند موجب سوء تفاهم شده و مسئله را بغرنج کند.
نکتهای که اخیراً توجهم را بیش از پیش جلب کرده است، افرادی هستند که همسران در مواقع بروز مشکل، آنها را طرف مشورت خود قرار میدهند. پیش از اینها -آن طور که ما شنیدهایم- طرف مشورت، همواره ریشسفیدان و بزرگانی بودهاند که مشکلات زندگی را تجربه کرده بودند.
در زمان ما معتبرترین مشاوران -به عقیدهٔ من- روانشناسانِ متبحر و کار بلدند. با این وجود، راهنمایی گرفتن از دوستان و درد دل با همسنوسالان بسیار رایج است و این مسئله، خصوصاً در سنین نوجوانی و ابتدای جوانی، به دلیل کمتجربگی و دانش محدود و غلبهٔ احساسات، میتواند منشأ اشتباهات بزرگی شود.
اما بیش از اینها چیزی که دارد به رسم و عادت تبدیل میشود، درددل کردن و یا مشورت گرفتن از همکار، همدانشگاهی، یا دوستانی از جنس مخالف است.
زنی را تصور کنید که در ابتدای زندگی مشترکش، با همسرش دچار اختلافاتی شده، رفتارهای او برایش عجیب است و درک کاملی از رفتارها یا بعضی واکنشهای او ندارد. زن برای حل مسئله، همکار خود را که مردی به نظر فهیم و آگاه است، طرف مشورت خود قرار میدهد و با این دلیل که مردها همدیگر را بهتر میشناسند، از او دربارهٔ موضوع، طلب راهنمایی میکند و انتظار تحلیل دارد.
همکار او که از رجوع زن به خود در حل مسئله، احساس تأمینکنندگی و به تَبَع آن، احساس شخصیت میکند، هر آنچه که به تجربه دریافته و یا حدس میزند با او در میان میگذارد. زن به حرفهای او خوب گوش میدهد و به نظرش حرفهای او منطقی میآید. زن بعد از پیاده کردن دستور العملهای پیشنهادی همکارش، یا نتیجهٔ مطلوبی میگیرد و یا دچار مشکلات دیگری میشود و در هر دو حالت مجدداً به همکارش رجوع میکند و برای ادامهٔ حل مسئله چارهجویی میکند. (حالت اول: نتیجهٔ مطلوب گرفته، پس همکارش کاربلد است. حالت دوم: مشکلات بیشتر شده، پس احتمالاً به راهنمایی بیشتری نیاز دارد.)
این مسئله در کوتاهزمان، نارضایتی زن نسبت به همسرش را میتواند افزایش دهد و موجب بروز اختلافات بیشتر گردد. زن در جریان صحبت با همکارش، راهحلها و تحلیلهای او را که خارج از گودِ مشکلات نشسته میشنود، هوش و فراستِ او را در دل تحسین میکند و به طور ناخواسته همکارش را با همسرِ پراشکالش مقایسه میکند.
این قیاس که در نتیجهٔ آن، همکار زن، مردی پخته، جا افتاده و دانا جلوه میکند، و همسر زن، مردی خام و ناتوان و بیاطلاع به نظر میرسد، خصوصیات منفی همسر را در نظر زن بیش از پیش بزرگ کرده و زن را در قیاس همیشگی و ناخودآگاه قرار میدهد.
زن در ضمیر خود از همسرش، مردی فهمیده و به فراستِ همکارش را انتظار دارد و همواره از خودش سؤال میکند با وجود مردانی به مردانگی همکارش، چرا با چنین مردی ازدواج کرده است و چرا باید زندگی با چنین مردی را ادامه دهد.
این صورت بسیار ساده شدهٔ این مشکل است و البته اگر جای زن و مرد را در این مسئله با هم عوض کنیم، قاعدهٔ سادهشده به قوت خود باقی است… اما بسیاری از مشاورین و روانشناسان هم، مرد یا زنهایی هستند که به مردان و زنان دیگر مشاوره میدهند؛ چرا این مشکل را در مشورت با مشاوری از جنس مخالف مطرح نمیکنیم؟
جوابْ به نوع رابطهٔ افراد با یکدیگر برمیگردد. مشاور، حکمِ مشاور را دارد و بس. او کسی است که ما از او فقط در جریان بروز مشکلات مشورت میخواهیم و مشورت و کمک او را وظیفهٔ او تلقی میکنیم و بعد از راهنماییهایش، از او خداحافظی میکنیم و میرویم.
اما یک دوست، یک همکار، یک آشنا، پیش از هر چیز، دوست، همکار و آشنای ماست. نحوهٔ ارتباط ما و به دنبال آن، انتظار ما از او با انتظار و نوع رابطهمان با یک روانشناس یا مشاور بسیار متفاوت است. به همین دلیل است که کمتر پیش میآید بین مشاور و همسرمان قیاسی بکنیم؛ در حالی که صحبتها و راهنماییهایی خوبِ دوستانمان را ناخواسته به شخصیت خودشان نسبت میدهیم و آنان را فردی با همین خصوصیاتی که در کلامشان میشنویم تصور میکنیم.
اینها نکتههای به ظاهر کوچکیاند که در جامعه در حال گسترش بوده و در مواردی ریشههای بعضی زندگیها را خشکانده است.
بقلم بانو خسروی