ناز و نیاز
واگویه هایی با امام عصر (عج)
خواهش، با سرشت و سرنوشت آدمی، آمیخته است و خواستن در همه جای هستی، سَریان دارد. «نیاز اندر نهادِ هست و بود است». (1) کیست که داراست ولی هیچ نخواهد و وجودش، تداعی گر یک نیاز نیست؟ بودنِ هر چیز، تپش یک نیازمندی است که راهها و صورت های اجابت آن در گذر زمان با نگرش ها و گرِوش های گوناگونِ بشری، متفاوت شده است. از این رو خردورزانه است که نیازهایمان را از دریچهی عمل های بایسته و زمزمه های شایسته، سازمان داده، از خزانهی دارندهی بخشنده، سامان دهیم؛ چه آشفته خواهی و خواستن از دست و دل تهی، نیاز انسانِ درمانده را بیشتر ساخته و خوشهی سردرگمی اش را پُربارتر می سازد. از این رو، در این نوشتار به مددجویی و دادخواهی و درخواست از واسطهی فیض در این عالم، اختصاص پرداخته ایم.
بندهی پیر خراباتم که لطفش دائم است *** ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست (2)
مهدیا، ای سّر مکتوم، رخ بنما و تنگناهای زندگی بیمار گونهی اجتماعی بشر را سامان ده و فراز و نشیب بدفرجام این ریزشگاه و راه پُرلغزش را هموار ساز و نگذار جانی به هرز بگذرانَد.
ماه کنعانی من مسند مصر آنِ تو شد ***وقت آن است که بدرود کنی زندان را (3)
مهدیا، مرا از آنانی قرار ده که چون صدای شان می کنی، خاطرخواهانه و فروتنانه اجابت می کنند.
ز امّ القری می رسد کی به گوشم *** صدای رسایی که من می شناسم؟ (4)
مهدیا، جفاست اگر خودخواهانه بر گشایش گِرهگاه امور خویش، بر دامن نماز، همداستان « اَمَّن یُّجیب» (5) بخوانیم و از دعای فرج بمانیم و ظهور و پیدایش رخ مجیب را همدلانه از دل و زبان آرزو نکنیم!
«اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن العَسکَری صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلاً». (6)
مهدیا، مبادا با دَم فرو بستن یا سخن و یا مداخله و منش و کنش ناپسند و وارونه، زندگی سختِ شخصی و اجتماعی کسی را دشوارتر سازم.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ». (7) به خدا پناه می برم این که از گروه نادان باشم.
مهدیا، «مَتی نَنتَفعُ مِن عَذبِ مائِکَ فَقَد طالَ الصَّدی». (8) کی از فَیَضان آب گوارای ظهور و حضور تو، سودمند می شویم؟ تشنگی به درازا کشید.
مهدیا، اگر آنچه را می گویم و می نویسم، نپسندی، همه بارِ تازه و افزونه ای بر دوش من خواهند شد.
مهدیا، مگذار عمر را تنها به سنگ و گِل و قال بگذرانیم و از حال بمانیم.
افسوس که عمرم همه در قال گذشت *** عمرم همه افسوس که بی حال گذشت (9)
صفحات: 1· 2