مادر و همسرت به فدایت؛ ای فدایی حسین!
تاریخ گواه است که آوای هدایت حسین بن علی علیه السلام تا ابد جریان دارد. هر آنکه از سال 61 هجری حسین را میشناخت این آوای هدایت را شنیده و این ندا چنان استقامت دارد که تا هماکنون در دلهای شیعان در جریان است. آوایی شبیه حرارتی که در دل شیعیان است و هرگز سردی نمیپذیرید؛
إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةٌ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَنْ تَبْرُدَ أَبَداً * واین را پیامبر فرموده بود، آنگاه که هنوز هیچکسی در شبهجزیره عربستان خبری از کربلا و شهادت حسین نیافته بود….
***
امام حسین و یارانش به سوی کربلا میرفتند. آنها به منزل ثعلبیه رسیده بودند که خیمه سیاه و معمولیای را در میان بیابان دیدند. امام به خیمه نزدیک شد و اذن ورود خواست. پیرزنی فقیر در آنجا زندگی میکرد. امام حسین حال و روزگار او را جویا شد، پیرزن عرض کرد که مسیحی هستند و به همراه پسرش وهب و عروسش هانیه در ثعلبیه زندگی میکنند.
اموهب گویی قبل از عاشورا تشنگی را چشیده بود… او از قحط آب در بیابان ثعلبیه گفت و نگاههای حسین بن علی بیشتر و بیشتر او را شیفته اسلام کرد… شیفته راه امامی که راهی کربلا بود…
امام حسین بیرون از خیمه رفت و سنگی را از روی زمین با نیزه خود جدا کرد. آب گوارایی از زیر سنگ جوشیدن گرفت؛ اموهب شادمان گشت و از امام تشکر کرد؛ ولی منش هدایتگر حسین بن علی، اموهب و پسر و عروسش را نیز در بر گرفته بود و امام جریان قیامش را به او گفت و خواست که پسرش را برای یاری پسر پیامبر آماده سازد.
وهب و هانیه آمدند و اموهب جریان لطف امام در برکت چشمه و جنگی را که در پیش دارند برای آنها گفت. آن سه نفر شیفته اسلام و شخصیت حیسن بن علی شدند و به سوی کاروان امام حرکت کردند.
آنها در چند منزل آنطرفتر به امام رسیدند و همانجا با نوای شهادتین حسین بن علی به اسلام مشرف شده و همراه کاروان امام حسین روانه شدند تا نینوا…؛ تا همانجایی که وعده پیامبر بود در شهادت حسین…
روز عاشورا اموهب و فرزند و عروسش در نزدیکی میدان کارزار بودند و مبارزات یاران امام را میدیدند. اموهب که بیش از پیش شیفته خاندان پیامبر شده بود به پسرش وهب گفت: برخیز و امامت را یاری کن. هانیه که تازه عروس بود و نگران جان شوهرش، اندکی درنگ کرد و دلش راضی نمیشد؛ موعظههای مادر وهب دلش را نرم کرد تا او خود همسرش را راهی میدان کند.
وهب به میدان رفت و پس از اینکه چندین نفر را کشت، نزد مادر و همسرش برگشت و به مادرش گفت: مادر راضی شدی؟ مادرش گفت: از تو راضی نمیشوم تا در پیشگاه امام حسین(ع) کشته شوی. وهب هم به میدان بازگشت و پس ازجنگی نمایان به دست دشمن اسیر شد و سرش را از تنش جدا کردند و به سوی لشکر امام انداختند.
مادر وهب، این دلاور زن، سر را گرفت و خون از صورتش پاک کرد و آن را به سمت دشمن پرتاب نمود وگفت: ما چیزی را که در راه خدا میدهیم پس نمیگیریم. آنگاه عمود خیمه را از جا کند و به میدان رفت و دو نفر از دشمنان را کشت.
هانیه همسر وهب خود را به جنازه خونین همسرش رسانید و خونها را از پیکر او پاک میکرد و میگفت: «هنیئاً لک الجنه» بهشت برتوگوارا باد. شمر که این صحنه را دید به غلامش رستم دستور داد او را بکش. غلام هم با عمود بر سر آن نوعروس زد و او را کشت. و این نخستین زن و یگانه زنی بود که در کربلا به شهادت رسید. البته در برخی ازمنابع آمده که مادر وهب به دستور شمر به شهادت رسید و اولین زن از میان یاران امام حسین(ع) بود که به شهادت رسید. در تاریخ آمده است که آن حضرت به مادر وهب بشارت بهشت را داد و به وی فرمود: «أنت و ولدک مع رسول الله وذریّته فی الجنّه.»
***
آهنگ کاروان تو مسیحیان را به میعادگاه بهشتی یاران پیامبر کشانده است. به آنجایی که مسلمانان و شیعیان غبطهاش را میخورند. به جایی که حسین باشد و حسینیان گرداگردش طواف کنند… اموهب نه بهرهای از اسلام داشت و نه نام دلربای تو را شنیده بود. او فقط مجذوب نگاه تو شد. مگر نه اینکه هر که را به نگاهی بخری دل و دین و عقل و هوشش برود… حالا نام وهب در پایین پای آستان تو، جایی که نام تمام یارانت تا ابد میدرخشد، حک شده است و اموهب چه مباهاتی کند به این قربانی که به در گاه تو پیشکش فرستاد… و همسر وهب چه خوش بخت و اقبالی داشت که قبالهاش به خون همسری در رکاب حسین مزین شد..
دل و دین و عقل و هوشم همه را به آب دادی ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
پینوشت
*مستدرك الوسائل، ج 10ص 318
* با اندکی اقتباس از لهوف
طهورا ابیان