فرهنگ سازی به رنگ مادر
نمی دانم چطور می شود این قصه را گفت. موضوع خیلی قدیمی ِ نو! دو ساعت هر چه کردم خواب به چشمم ننشست از بس فکر کردم چطور بنویسم؛ پاک یادم رفت شنبه هر دو استاد راهنما منتظر گزارشم خواهند بود. تهش گمان کردم یکی نمی شود؛ شاید دوتا پست!
1. قصه از کجا شروع شد؟
نمی دانم چندنفر با این خاطرات مرز مشترک دارید. روزهایی که کرم ِ دست نبود!سالی یک بار روی دفترچه بسیج اقتصادی یک قوطی کرم نیوا اعلام می کردند. یک جفت جوراب پشت درز دار مشکی ِ ضخیم از آن ها که روی پایین انگشتان سوراخ های خیلی ریز داشت. مردم می رفتند توی صف برای این دو قلم! پودر ماشین شوما گیر نمی آمد، کالای خاص بود. پارچه چادری به سختی گیر می آمد و …
2. من ِ دبستانی چطور حواسم به این چیزها بود؟
به برکت یک خانواده مادری ِ مرفه ِ شاه دوست ِ ضدِ رژیم ِ طاغوتی (فحش آن زمانی انقلابی ها) که حسب ِ علاقه ویژه شان، غیرت داشتند مرا هم ببرند توی تیم خودشان! هر مهمانی ِ خانه پدربزرگ، همه ی تلاششان را می کردند ثابت کنند گوشت را می خریدند دوزار کیلو کیلو کباب می کردند! حالا شده فلان قدر. کره گیر نمیاد. نفت نیست … برای دفاع استدلال می کردم : بابابزرگ سکه بوده فلان قدر، حقوق فلان قدر! حالا شده بهمان قدر خوب به هم میاد دیگه! کل دنیا طلا مهم بوده. بعد ایشون بحث می کرد که نخیر فلان جنس عالیِ ِ آمریکایی بود فراووون حالا نیست! … من می ماندم و چالش جدید تا مهمانی بعدی.
همین؟ نه قطعا! به برکت مادرم.
تکه کلام مهم آن سالها و اکنون مادرم، رگ ِ غیرتش، دو جمله بود:
“پول نفت مملکتو بریزیم تو جیب اونا!! “ “ارز مملکتو هدر بدیم!! ”
غیرت که می نویسم یعنی غیرت ِ مردانه؛ یعنی رگِ گردن! نه ازین شعارهای بیلبوردی ایرانی، ایرانی بخر!
عدل وسط خانواده ای که همان وقت ها همه ی پزشان این بود که از روی بوردا برای بچه هایشان لباس آمریکایی سفارش بدهند و از آن طرف بفرستند و هنوز هم بحث نوروزهایشان برندهای تندیس و میرداماد و … است.
توی خانه ی ما چند گناه ِ زشتِ کبیره ی غیرقابل بخشش وجود داشت: دوست داشتن و دنبال جنس خارجی بودن چون امام گفته بود “ما آنها را تحریم می کنیم". بی توجهی به نگهداری وسیله/ جنسی ضروری که فقط خارجیش وجود داشت. بخصوص درباره خوراکی ها، مادرم معتقد بود /هست “معلوم نیست اینها برای ما چه برنامه ای دارند چی توی ترکیب ها باشد، حتا داروهای شیمیایی"
3. خب، منِ مادر چه می کنم؟
* ما برای پیدا کردن جنسِ خوب ایرانی مضحکه ی فروشنده هاییم! دورِ شهر گردیم! ما خواهرانِ غریب ِ بی زار از خرید! بر خلاف عموم خانم ها، اولین سوالی که از فروشنده می کنیم این است: ایرانیست؟ به هم مغازه معرفی می کنیم؛ مارک ایرانی خوب و … کفش ایرانی فلان جا، ملحفه بهمان جا، مانتو، جوراب، …
اقوام مادری چه خبر؟
* * نمی دانم چند سال نوروزها،خانواده ی مادری ِ چای فلان مارک عطر خارجی بخر، که جنس ایرانی برایشان افت دارد و فحش ناموسیست، چای لاهیجان ِ با آب و تاب تعریف کردن درباره ی روش دم و … و شوخی و خنده ی مادر نوشیدند تا شده اند مشتری چای لاهیجان. هر کدامشان الان یک پا مبلغند! مهمانشان بشوید مغزتان را با شنیده هاشان از محبوب خانم شستشو می دهند تا همان آن بیفتید دنبال ِ چای لاهیجان.
یعنی شاید 20 سال! 20 سال مادرم از چای ایرانی گفت و نوشید و خوراند و خندید و خسته نشد! خندید و از همه طرف دلیل آورد به سلامت ِ چای ایرانی با یقینِ “محبوب خانمی"!
فقط چای؟ نه هر آن چه بشود. پارسال با خواهرم دو روز مولوی را دهنه به دهنه گشتند برای خرید لیوان و کاسه بلور ِایرانی.
و برای هر آن چه نشود؛ مثل سوزن و سنجاق قفلی و چادر، سیاست؛ نگهداری در حداکثر ِ ممکن است!
قصه ی غیرت مادر و ماحصل ِ فرهنگساز که با یقینش به ثمر می نشیند، مفصل است و قلندر ِ شب بیدار نگران ِ شنبه.
این همه نوشتم که چه؟
شب عید است، زنان به خرید.
ماییم که “پول نفت مملکتو بریزیم تو جیب اونا!! “ “ارز مملکتو هدر بدیم!! “
ماییم که فرهنگ سازیم؛ ما همه ی امثال محبوب خانم ها، وسط خانواده ای که جنس ِ غیر برند برایشان فحش است!
به قلم: مسیر