عبدالکریم یا عبدالشیطان؟
پیش نوشت:
به بهانه نامه موهوم عبدالکریم سروش به مقام عظمای ولایت
در آستانه نه دی طرفداران جنبش معدوم سبز (اعم از زن و مرد) تمرین انشا می کنند و به هر بهانه ای توهمات و خزعبلات ذهنی خود را به روی کاغذ می آورند تا به اصطلاح بگویند جنبشی که برای ما مدت هاست مرده هنوز نفس می کشد … و همین حرف های بی پایه و اساسشان مصداق ” لیطمئن قلبی” مان می شود که مطمئن تر شویم تا جنبش معدوم سبز بادکنکی بیش نبود که در پشت القاب دروغین برخی دکتر ها و حتی آیت الله ها جا خوش کرده بود.
وقتی تئورسین این جنبش که به دکتر سروش معروف است و ما نمی دانیم دکترای خود را در کدام مکتب شیطان اخذ کرده است ، خودکاری با جوهر اسرائیلی بدست می گیرد و در حالی که خود تندیس بی ادبی ست در اوج گستاخی و بی ادبی به زعم خودش میخواهد درس ادب بدهد ، آدم باید “اعوذبالله من شر الشیطان الرجیم عبدالکریم” ، سر دهد …
آدمی که بوی تعفن از پس ِ نوشته هایش که نماد تفکرات فاسدش است بلند است و آن را به کلام انوری و حافظ می آراید تا با آن خوراک تهی مغزان را فراهم کند … کسی که نوریزاد را حر میخواند و همسر شهید حمید باکری هم که شاگرد مکتب اوست آن را تکرار میکند …!
همین آدم می آید و در نامه به مقام عظمای ولایت امام خامنه ای مدظله العالی می نویسد : “ولايت فقيه البته نه شرعاً اعتبار دارد نه عقلاً وکثيری از فقها وعقلا با آن مخالفند” و البته قبل تر از آن منتظری را اعظم و افقه فقیهان می خواند !!
برای چنین کسی که خانه اش از پای بست ویران است (وقتی افقه فقها را منتظری می داند) چطور میتوان توضیح داد نظر مرحوم بحرالعلوم را که درباره ولایت فقیه می گوید : تمام اختيارات حكومتى معصومين(عليهم السلام)، در عصر غيبت، به فقيه جامع الشرائط تفويض شده است . یا سخن شیخ انصاری که در این باره می گوید : اطلاِ ادله حكومت فقيه، به ويژه روايت نصب فقيه كه از امام عصر ـ روحى له الفداء ـ وارد شده است، فقيه را در زمره اولى الامر قرار داده است كه اطاعت از آنان را خداوند، بر ما واجب نموده است.
برای چنین کسی چگونه می توان روایت کرد داستان "عتاب بن اسيد” حاکم بیست و یک ساله شهر مکه را که پس از فتح مکه ، حضرت رسول صلی الله علیه و آله وی را حاکم آنجا قرار داد و تمامی تصمیم گیری ها را به ایشان سپرد و در نامه ای خطاب به مردم و بزرگان مکه نوشت: او (عتاب بن اسيد) در دوستي ما و دوستي دوستان و دشمني دشمنان ما بزرگتر است. از اين رو، او را امير شما قرار داديم. هر كس او را پيروي كند، خوشا به حالش و كسي كه با او مخالفت كند، خدا او را از رحمتش دور ميكند…
برای چنین کسی که قبلا پيامبر اسلام را همانند شاعري دانسته بود كه الهامات الهي را با دانش محدود به عصر خود به صورت قرآن درآورده نه می توان از پیامبر گفت و نه از حدیث استعانت جست … برای وی حتی نمی توان برای داشتن این اظهارات متاسف بود … اینجا تنها جای تاسف برای کسانی ست که سروش را دکتر می خوانند و همین طور کسانی که رد پای تفکرات فاسد سروش در پشت نامه هایشان مشهود است .
ز.هدایتی