عباس...
بسم الله الرحمن الرحیم
گر عشق نبودی و غم عشق نبودی
چندین سخن نغز که گفتی؟که شنودی؟
ور باد نبودی که سر زلف ربودی
رخسارهی معشوق به عاشق نمودی؟
«یک قلم باید خیلی جرٲت و جسات پیدا کند که دربارهء حضرت ابوفاضل بنویسد، ابوفاضلی که در ادب و فصاحت و بلاغت میراثدار امیرالمومنین(ع) است و نسب شهرهترین ادبا و شعرای عرب به او میرسد. طبیعی است که در مقابل چنین عظمتی دست و دل قلم بلرزد و حتی از پرسه زدن در حول و حوش این بیشهی شیرافکن بپرهیزد. مگر که همان اول کار،سپربیندازد و به عجز خود اعتراف کند و دست استمداد بگشاید و جرٲت و شهامت را هم از خودشان طلب کند.» سید مهدی شجاعی، ماهنامه فرهنگی-اجتماعی خیمه، شماره73،بهمن1389
اگر کتاب “سقای آب و ادب” را خوانده باشی حرف سید مهدی شجاعی را خوب میفهمی.
عباس ِعلی،عباس ِام البنین، عباس ِ عباس و… را میخوانی اما به نظرت نویسنده هنوز به مقصودش نرسیده، اگر با قلم سید آشنا باشی وقتی 8 فصل از کتاب را میخوانی میفهمی که نویسنده خودش هم هنوز از آنچه نوشته راضی نشده، تنها از خواندن قلم گیرا و روایتی و تعابیر زیبا در وصف عباس بن علی،که مختص سید مهدی شجاعی است لذت میبری. کم کم به خود میگویی که انگار قرار نیست این اثر سید مهدی شجاعی مثل کشتی پهلو گرفته و پدر،عشق و پسر،غافلگیرت کند. با این افکارت کلنجار میروی که به عباس ِ فرشتگان میرسی….
شکل روایت تغییر میکند. به قول آقای صادق کرمیار: “این چرخش روایی چنان نرم و باورپذیر صورت میگیرد که فکر میکنیم؛ اگر جز این بود رمان شجاعی کامل نمیشد.”
وقتی عباس ِ فاطمه را میخوانی که بُهت زدهایی… دیگر هم حسین را شناختهای هم عباس را. وقتی از زبان فاطمه “پسرم!عباسم!” را میخوانی از بهت در میآیی و آنچه همیشه در روضهها شنیدهای را اینجا حس میکنی که فقط یکجا عباس به حسین گفت “برادر"، اینجاست که اوج ادب را با احساسات درک میکنی.
و باز به قول آقای کرمیار: ” «سقای آب و ادب» هم احساس خواننده را درگیر میکند و هم عقل و درک او را از واقعهی کربلا تعالی میبخشد.”
برای من که اولین و تنهاترین کتاب دربارهی حضرت عباس(ع) را میخواندم،برایم شیرین بود این درگیری احساس و تعالی عقل و درک در دههی اول محرم 1432.
به قلم : سندس بانو