عالم نـ رسیدن ها و جهان رسیدن ها
تقدیم به واله و دلداده شکیبا و خوش سودای امام شهید،
ناطق فقید، سید شهید، مرتضی آوینی
برای هر موجود عوالمی از وجود را می توان بر شمرد. از نگاه نافذ حکیم صمدانی ملاصدرای شیرازی، سه عالم كلي وجود تحقق دارد:
1) عالم محسوسات كه همان عالم دنياست و حادث، فسادپذیر و قابل رویت است.
2) عالم تخيلات، که سرشار از صور و نظیر عالم محسوسات اما عاری از ماده است.
3) عالم معقولات كه عاري از ماده و خواص مادي است.
انسان نیز از منظر او حقيقتي است كه بالقوه اين عوالم در او به همدیگر رسیده اند و او در میان این عوالم قرار گرفته است. از این رو سه نوع ادراك را که مقدمه مهمی برای شناخت است برای انسان می توان احصاء نمود:
اول) ادراك حسي: در اين مرتبه، صورت مدرَك در ماده وجود دارد و مدرك صورت را با هيئات مخصوص محسوسات در مييابد.
دوم) ادراك خيالي: و آن ادراك شيء است با همان خصوصيات و كيفيات ادراك حسي، با اين تفاوت كه در خيال، مادة شيء براي حواس ظاهري حضور ندارد.
سوم) ادراك عقلي: و آن ادراك شيء است از حيث ماهيت آن به نحو كلي.
با این معنا شناسی می توان سه واژه را باز شناسی کرد. آنچه به عنوان واقعیت نام می بریم و می شناسیم به گروه اول متعلق است. مجاز که پایی در واقعیت دارد را عالم خیال راهبری می کند و حتی فضای مجازی امتدادی است از این ساحت وجودی انسان. حقایق و حقیقت عالم وجود هم در مرتبه سوم تعریف می گردد و توسط آدمی با ادراک عقلی، فهم می شود.
سوال اینجاست که با این تعاریف در نظام فلسفی جامعوی صدرایی فصل و وصل، نزدیکی و جدایی و عشق و نفرت چه جایگاهی دارد و او چگونه به این واژه ها معنا و مفهوم می بخشد؟ او بر عشق تاکید می کند و معتقد است:
«و نحن نشاهد ترتب هذه الغایات الی ذکرناها فلا محاله یکون وجود هذا العشق فی الانسان معدودا من جمله الفضایل و المحسنات لا من جمله الرذایل و السیئات.»
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه ای کرد رخت، دید ملک، عشق نداشت / عین آتش شد ازین غیرت و بر آدم زد
(حافظ شیرازی)
او از عشق دانی آغاز می کند و معتقد است عشق مجازی با فارغ کردن دل از حزن و غم غیر محبوب، جان را برای رویت جمال و جلال جل و اعلی مهیا می سازد.
سیه چشمی به کار عشق استاد / مرا درس محبت یاد می داد
مرا از یاد برد آخر ولی من / به جز او عالمی را بردم از یاد
(فریدون مشیری)
بررسی تفصیلی و تاکیدی او بر این مسأله عشق انسانی را به دو قسم حقیقی و مجازی تقسیم می کند؛ که عشق حقیقی را محبت به مبدا خلقت و دارای ابدیت و محبت به صفات و افعال او تفسیر می کند. این عشق مکان و زمان را در می نوردد و ظرفیت آدمی را وسعت می بخشد می کند دریایی. چرا ندارد و از ندارد و تا هم؛ و دل تنگی صفت بارز آن است که با متر و متراژ و فرسخ و هکتار نمی توان سنجیدش.
دلم رمیده لولی وشی است شورانگیز / دروغ وعده و قتـّال وضع و رنگ آمیز
فدای پیراهن چاک ماهرویان باد / هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز
(حافظ شیرازی)
عشق مجازی نیز در منظومه فکری حکمت صدرایی به دو دسته نفسانی و حیوانی منقسم می دانند. عشق مجازی نفسانی حاکی است از همگن شدن نفس عاشق و معشوق در جوهر که بیشتر اعجاب عاشق به شمایل معشوق، که از نفس صادر است. در حقیقت توجه عاشق به لطافت و صفات نفس است. اما عشق مجازی حیوانی ریشه اش شهوت بدنی و طلب لذت حیوانی است. در این صورت بیشتر اعجاب و مفتون شدن عاشق به ظاهر، رنگ و شکل اعضای معشوق است که همگی جزو امور و مقتضیات جسمی به شمار می روند.
عشق مجازی نفسانی جزو فضایل متوسط است که صاحب آن بین عقل مفارق محض و نفس حیوانی قرار دارد و در میانه راه سلوک عرفانی قرار داشته و برای پاکسازی و صفا بخشی به دل و بیدار ساختن جان از خواب طبیعت و دریای شهوات به آن نیازمند است. در این جاست که گفته شده «المجاز قنطره الحقیقه» اما نفسی که به مرحله کمال و عقل بالفعل رسید و به عالم قدس متصل شده دیگر معنا ندارد که به عقب برگردد و به این عشق متوسط متوسل شود؛ زیرا پس از وصول به حقیقت برگشت به مجاز معنا ندارد. البته این در زمانی است که چهره ای برتر از چهره معشوق برای عاشق پدیدار افتد و با این ترتیب منطقی باید شهودی واقع گردد یا رشحاتی از عالم عقل بر روح عاشق فرو بریزد؛ که خود مرحله ای دشوار و محتاج به عنایت حق تعالی است.
عشق مجازی نه آنچنان ستودنی است و نه آنچنان تاکید شده و توصیه کردنی. یعنی اینگونه نیست که هر که در این کوچه معشوقه پای لنگ نهاد به انتهای عالی اعلی رسید. چه بسیار که در این مسیر از حق و حقیقت وامانده و از شریعت و طریقت جامانده اند. مجازی است که در عالم واقع رخ می دهد و برای ما که در عالم نـ رسیدنها زیست می نماییم «امر واقع»، اما می توان گفت اگر کسی را عارض شد راه نجاتی برای او هست.
سخن عشق نه آن است که آید به زبان / ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت / چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت
(حافظ شیرازی)
نکته پایانی را در آیات نورانی قرآن برگیریم که فرمود: «کل شیء احصیناه و کتابا» و در کتاب دوست سخنی از «عین، شین، قافـ » نیامده و تمام از «حـ ب ب» سخن به میان آمده. آیا این پیامی در بطن خود ندارد. جناب عارف خبیر عین القضات همدانی شهیر در «عین القضات» اش در بخش «کاشکی همه جهانیان عاشق بودندی» چنین بیان نموده:
«ای عزیز! این حدیث را گوش دار که مصطفی علیه السلام فرمود
من عشق و عف ثم کتم فمات مات شهیدا»
گویی عشق عفت می خواهد و یعنی جسمانی است و این محبت است که روحانی است؛ و شاید ادیبان و عارفان چاره ای نداشتند از استعمال عشق برای «اشد حب» اما در لسان قرآنی و روایی و ولایی تفاوتی ریشه ای و اساسی است میان «عاشق» و «محب».
پس خوشا به سعادت آن که محب مولا شد.
از افاضات میم . آقاسی