صفر نوشت ۳
…اخلاص بسیار بزرگ است، رمز جاودانگی عاشورا در اخلاصی است که در این حرکت وجود دارد. هیچی نمیخواهند، آمدند که خودشان را فقط در راه رضایت حق قربانی کنند، نه پست، نه مقام میخواهند. در سخنرانی امام حسین علیهالسّلام در منا که در اواخر حکومت معاویه قبل از به درک واصل شدن او بود. امام حسین علیهالسّلام آخوندها و روشنفکران و تحصیلكردهها را در منا جمع کردند، حضرت در آنجا تأکید کرد:
اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یكُنِ الَّذِی كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِی سُلْطَانٍ: خدایا میدانی ما در این حرکتی که در پیش داریم، هدفمان رقابت بر سر قدرت و منصب نیست، تنافس یعنی مسابقه دادن، چون موقع مسابقه دادن آدم نفس نفس میزند، به این حالتی که آدم دارد میدود تا از رقیبش جلو بزند میگویند تنافس، حضرت فرمود: ما رقابت بر سر پست و مقام نداریم که من بخواهم از دست رقیبم در بیاورم، وَ لا الْتِمَاسَ شَیءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَام:[1] و نه در طلب به دست آوردن حطام دنیوی هستیم (امکانات مادّی و دنیوی)، این اخلاصی که در حرکت ابیعبدالله است این رمز جاودانگی است، این همان اخلاصی است که از پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین عليهالسّلام به ارث برده است.
مولانا آن داستان رویارویی امیرالمؤمنین علیهالسّلام با عمروبن عبدود در جنگ احزاب نقل کرده است:
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزّه از دغل
حالا داستان را بیان میکند:
در قضا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
میدانید كه در جنگ احزاب، بزرگترین و نامدارترین پهلوان جاهلیّت از طرف کفّار به میدان آمد (عمرو بن عبدود) و هل من مبارز طلبید، از اصحاب پیامبر صلّیاللهعليهوآله هیچ کسی جرأت نکرد که به میدان رود، پیامبر فرمودند: چه كسی جواب این مرد را میدهد؟ احدی جرأت نکرد جواب او را دهد، چون آدم بسیار قدرتمندی بود.
در آن زمان امیرالمؤمنین علیهالسّلام كه در سنین نوجوانی (اوایل جوانی) بودند، قدم جلو گذاشتند. و از پیامبر اجازهی رفتن به میدان گرفتند بعد که به میدان آمدند، خوب اصلاً ظاهر این دو با هم تناسبی نداشت امّا در نبرد و مبارزهی عجیبی که بین این دو در گرفت، امیرالمؤمنین علیهالسّلام با ترفندی، ضربهای زدند و پای عمرو را قطع کردند، حضرت نشستند روی سینهاش که سرش را جدا کنند، سر عمرو اگر جدا میشد و روی نیزهها میرفت، روحیهی سپاه شرک و سپاه احزاب در هم میشکست و پیروزی مسلمانان قطعی میشد، داستان را یادتان است:
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو انداخت بر رویی كه ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه
او جسارت كرد و آب دهان انداخت. از دور کسی این ماجرا را نمیدید، امّا همه دیدند که امیرالمؤمنین علیهالسّلام از روی سینهی عمرو بلند شدند و کناری رفتند و دور از میدان دقایقی را قدم زدند، بعد دوباره روی سینهی عمر نشستند و سر او را جدا کردند و بر نیزهها كردند. بعد از جنگ از امیرالمؤمنین علیهالسّلام سؤال کردند، در حالی كه میدانستی که هر لحظه سر عمرو زودتر بر سر نیزهها رود، پیروزی سپاه اسلام تحقّق پیدا میکند، این چه بود که از روی سینهی عمرو بلند شدی و قدم زدی؟ چرا به تأخیر انداختی؟ امیرالمؤمنین علیهالسّلام چه فرمود؟ گفت:
من تیغ از پی حق میزنم
بندهی حقّم نه مأمور تنم
اینکه محرّک انسان در فعّالیتهایش فقط رضای الهی باشد، چیزی جز رضایت محبوب نخواهد. نه اینكه دنیا را بخواهد چون روی آوردن به دین هم میتواند انگیزههای دنیوی داشته باشد، یک وقت من نماز شب میخوانم چون میگویند هر کس نماز شب بخواند خدا طول عمر و وسعت رزق میدهد. یعنی عبادت میکنم برای همین دنیا. یک وقت نماز شب میخوانم چون میگویند هر کس نماز شب بخواند، خدا سختی جان دادن را از او بر میدارد، قبرش وسعت پیدا میكند و نورانی میكند. سختی حساب پس دادن عالم برزخ را از او بر میدارد، در بهشت برین او را جا میدهد و نعمتها و جایگاههای عظیم بهشتی را روزی او میکند.
با این انگیزهها نماز شب میخواند، خوب این هم انگیزههایش نفسانی است، نه نفر سومی میآید او هم نماز شب میخواند چون نماز شب کلید باز شدن درهای مکاشفات است، اگر کسی نماز شب بخواند چشم باطنش باز میشود، اگر کسی نماز شب بخواند به سرّ ضمیر دیگران آگاه میشود، اگر کسی نماز شب بخواند چشم باطنش باز میشود، اگر كسی نماز شب بخواند از گذشته و آینده خبردار میشود، اگر كسی نماز شب بخواند میتواند تصرّفاتی در این عالم بکند، میتواند طیّ الارض کند، میتواند خوارق عاداتی بکند، نماز شب میخواند برای کرامات، برای مکاشفات. این هم انگیزهاش نفسانی است…
[1]- سید رضی، نهج البلاغه، ص 189.
* بخشی از سخنرانی استاد مهدی طيّب در جلسهی اهل ولاء
به کوشش مهتاب ابیان