شیعیان نیجریه
العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان
باد شدیدی که این چند روز وزیده آنتن را خراب کرده. برای فهمیدن ادامه ی اتفاقات نیجریه دست به دامن اینترنت می شوم. می خواهم سرچ کنم “کشتار شیعیان نیجریه". کشتار را که تایپ می کنم یک منو از انواع کشتار باز می شود. کشتار در میانمار، کشتار داعش، کشتار در سوریه، کشتار در عراق، کشتار در عربستان… بی اختیار روی کشتار داعش کلیک می کنم. یک صفحه ی بلندبالا باز می شود. فقط عکس است و یکی دو جمله کوتاه توضیح بالای آن. انگار عقلم را از دست داده باشم. شروع می کنم به دیدن. به اواسط صفحه که می رسم عکس هایی ست از کشتار کودکان. صفحه را می بندم. زانوهایم را بغل می کنم و اشک می ریزم.
ناهار از گلویم پایین نرفت. به هم ریخته ایم. چه خبر شده توی این کره ی خاکی!؟ از دست من چه کاری ساخته است؟! تنها چیزی که انسان را امیدوار می کند برای نجات، برای نابودی این همه ظلم و جنایت، تصور آمدن منجی ست. همان منجی و موعودی که دعا کردن برای آمدنش صرفا و صرفا یک عادت شده برای همچو منی! چرا باور نداریم که “دعا” موثر است. باید طلب کرد او را. باید عطش مان برای آمدنش آن قدر زیاد باشد که خواب شب را ترجیح ندهیم به رکعتی نماز حاجت و دعا. خواب آلودگی جمعه صبح ها از بی خیالی ست نه کسری خواب و خستگی. از این غفلتی که بدجور عادی شده و ریشه دوانده در زندگی ام خسته ام.
برای نیازی که مختص چهار روزه ی دنیایمان است دعا و نذر و نیاز و عجز و انابه داریم اما برای آمدن آن آقایی که یاور مظلومانی ست که جز او یاوری ندارند، جدی نیستیم. عجیب است. خیلی عجیب است…
انار بانو