شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها حقیقتی انکارناپذیر (مقاله )
تصمیم عمر بر هتک حرمت از معتبرترین کتب مخالفین
با این سفارشهای موکد (که هفته قبل مطرح شد)، متاسفانه عمر و ابابکر، حرمت خانهی آن حضرت را نادیده گرفته و به هتک آن پرداختند و این فاجعهای نیست که بتوان بر آن پرده افکند.
ما، در این مورد، نصوصی را از معتبرترین کتب اهل سنت نقل مینماییم تا روشن شود که مسالهی هتک حرمت خانهی زهرا و رویدادهای بعدی، یک واقعیت مسلم است نه یک افسانه. و با اینکه در عصر خلفا سانسور فوقالعادهای نسبت به نگارش فضایل اهلبیت و مثالب اصحاب اعمال میشد، ولی به حکم اینکه «حقیقت شیء، نگهبان آن است» این حقیقت تاریخی تا حدی به طور زنده در کتابهای تاریخی و حدیثی محفوظ مانده است. ضمنا در نقل مدارک، ترتیب زمانی نگارش آنها را در نظر میگیریم تا به نویسندگان عصر حاضر برسیم.
ابن ابی شیبه و کتاب “المصنف”
ابوبکر بن ابیشیبه (159- 235) مولف کتاب المصنف، به سند صحیح چنین نقل میکند:
«هنگامی که مردم با ابیبکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه با او به گفتگو و رایزنی میپرداختند. زمانی که این مطلب به گوش عمر بن خطاب رسید ، به خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! به خدا قسم محبوبترین فرد نزد ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود شما، ولی به خدا سوگند این محبت، مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شدند دستور دهم خانه را بر سر آنها به آتش بکشند.
این جمله را گفت و بیرون رفت. وقتی علی و زبیر به خانه بازگشتند دخت گرامی علیهاالسلام به علی علیهالسلام و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر تجمع شما در این خانه تکرار شود خانه را بر سر شماها خواهد سوزاند. به خدا سوگند! او آنچه را که قسم خورده انجام میدهد. (۱)
یادآور شدیم که گزارش فوق در کتاب «المصنف» با سندی صحیح نقل شده است، اینک به بررسی سند حدیث از دیدگاه رجالیان اهل سنت میپردازیم تا میزان اعتبار تاریخی آن معلوم گردد:
در اعتبار شخص مولف (یعنی ابن ابیشیبه) همین بس که ذهبی، دانشمند رجالی اهل سنت (متوفای 748) دربارهی او میگوید: «عبدالله بن محمد بن ابیشیبه، حافظ بزرگ و حجت است. احمد بن حنبل و بخاری و ابوالقاسم بغوی از او نقل روایت کرده و گروهی او را توثیق کردهاند… ابن شیبه از کسانی است که از پل عبور کرده و در منتهای وثاقت است» (۲)
بلاذری و کتاب “انساب الاشراف”
احمد بن یحیی جابر بغدادی بلاذری (متوفای 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، رویداد تاریخی فوق را در کتاب «انساب الاشراف» به گونهی زیر نقل میکند:
«ابوبکر به دنبال علی (علیهالسلام) فرستاد تا بیعت کند، ولی علی (علیه السلام) از بیعت با او امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با فاطمه در مقابل در خانه رو به رو شد. فاطمه گفت: ای فرزند خطاب! آیا در صدد سوزاندن خانه من هستی؟ عمر گفت! بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است!». (۳)
دربارهی اعتبار بلاذری از دیدگاه اهل سنت همین بس که ذهبی در کتاب تذکره الحافظ وی را با القاب: حافظ، اخباری و علامه میستاید (۴) و در کتاب سیر اعلام النبلاء او را چنین توصیف میکند: علامه، اذیب، نویسنده.(۵) .
ابن کثیر در کتاب «البدایه و النهایه» از ابن عساکر نقل میکند که: «بلا ذری، نویسنده و دارای کتابهای خوبی است» (۶) بنابراین نباید دربارهی بلا ذری شک و تردید کرد.
تا اینجا بررسی سند به پایان رسید. این دو سند صحیح تاریخی، به وضوح حاکی از آن است که بعد از درگذشت پیامبر گروهی که در راس آنان شیخین قرار داشتهاند تصمیم به هتک حرمت خانهی زهرا علیهاالسلام گرفتهاند، اما این که افراد مزبور، به نیت خود جامهی عمل نیز پوشانیدهاند یا نه؟ این مطلب را باید از بررسی مدارک بخش آینده به دست آورد.
ابن قتیبه و کتاب “الامامه و السیاسه”
مورخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری (212- 276) از پیشوایان ادب و از نویسندگان پر کار حوزه تاریخ و ادب اسلامی است، مولف کتاب تاویل مختلف الحدیث و ادب الکاتب و غیره. (الاعلام 4/ 137) وی در کتاب «الامامه و السیاسه» چنین مینویسد:
«ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر برتافته و در خانه علی گرد آمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد. او به در خانه علی آمد وآنان را صدا زد که بیرون بیایند ولی آنان از خروج از خانه امتناع ورزیدند. در این موقع، عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید والا خانه را بر سرتان آتش میزنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیهی عمر) در این خانه فاطمه دخت پیامبر است، او گفت: باشد!». (۷)
ابن قتیبه دنبال داستان را سوزناکتر و دردناکتر نوشته است:
«عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنها را شنید، با صدای بلند گفت: ای رسول خدا! پس از تو چه مصیبتهایی به ما از فرزند خطاب و ابیقحافه رسید؟! وقتی مردم که همراه عمر بودند صدای زهرا را شنیدند گریهکنان برگشتند، ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرون کشیدند و نزد ابیبکر بردند و به او گفتند، بیعت کن. علی گفت: اگر بیعت نکنم چه میشود؟، گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست گردنت را میزنیم!!…».(۸)
طبری و تاریخ او
محمد بن جریر طبری (متوفای 310)، فقیه و تاریخ نگار برجسته اهل سنت در تاریخ خود، رویداد فجیع هتک حرمت به خانهی ویح را چنین بیان میکند:
«عمر بن خطاب به در خانهی علی آمد، در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند! خانه را به آتش میکشم مگر این که برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیری بر دست داشت، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دست او بر زمین افتاد. در این موقع دیگران بر او هجوم آورده و شمشیر را از دست او گرفتند».
این صحنهی تاریخی، حاکی از آن است که اخذ بیعت برای خلیفهی اول، با تهدید و ارعاب صورت گرفته و آزادی و انتخابی در کار نبوده است حال، آیا این نوع بیعت ارزشی دارد یا نه؟ خواننده باید در آن داوری نماید.
به لحاظ معیارهای مقبول علم رجال اهل سنت، در امانت و صداقت و وثاقت طبری سخنی نیست. ذهبی دربارهی او میگوید:
«پیشوای بزرگ، مفسر قرآن، ابوجعفر نویسنده کتابهای درخشان، ثقه و مورد اعتماد و راستگو». (۹)
ابن عبد ربه و کتاب “العقد الفرید”
شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسی» مولف کتاب «العقد الفرید » (متوفای 463 ه) در کتاب مزبور بحثی مشروح دربارهی تاریخ سقیفه انجام داده و با اشاره به کسانی که از بیعت ابیبکر تخلف جستهاند چنین مینویسد:
«علی و عباس و زبیر در خانهی فاطمه نشسته بودند تا این که ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند با آنان نبرد کن. عمر بن خطاب با مقداری آتش به سوی خانهی فاطمه رهسپار شد تا خانه را به آتش بکشد. در این هنگام فاطمه با او روبهرو شد و گفت: ای فرزند خطاب! آمدهای خانهی ما را بسوزانی؟! او در پاسخ گفت: بلی، مگر این که شما نیز آن کنید که امت کردند (با ابوبکر بیعت کنید)». (۱۰)
ابن عبدالبر و کتاب “الاستیعاب”
یوسف بن عبداللَّه معروف به «ابن عبدالبرّ» (368- 463) مولف کتاب «الاستیعاب»، از بزرگان علم حدیث، فقیه، مورخ و آگاه از انساب است. او در الاستیعاب، بخش مربوط به شرح حال ابوبکر، تحت عنوان «عبداللَّه بن ابیقحافه» حادثهی یورش به خانه زهرا را چنین نقل میکند:
«علی و زبیر هنگامی که با ابوبکر بیعت میشد، به خانه فاطمه رفت و آمد کرده و با او در این زمینه به مشورت میپرداختند. چون خبر رفت و آمد آنان به گوش عمر رسید، نزد فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! کسی محبوبتر از پدر تو برای ما نیست، همچنان که پس از رسول خدا، تو از دیگران نزد ما محبوبتری. به من خبر رسیده که آنان به خانه شما وارد میشوند. اگر بار دیگر چنین خبری به من برسد، چنین و چنان خواهم کرد! سپس خانه را ترک گفت و پس از رفتن او علی و زبیر وارد خانه شدند، فاطمه به آنان گفت: عمر نزد من آمد و قسم خورد که اگر این کار تکرار شود چنین میکنم. به خدا سوگند او به قسم خود عمل میکند». (۱۱)
ابی الفداء و کتاب “المختصر فی اخبار البشر”
اسماعیل بن علی معروف به ابیالفداء (متوفای 732) در کتاب معروف خود به نام «المخصتر فی اخبار البشر»، گزارشی نزدیک به آنچه ابن عبد ربه در «عقد الفرید» آورده است. که ما برای اختصار دیگر آن را تکرار نمی کنیم.
در اعتبار کلامی ابیالفدا همین بس که ذهبی میگوید: او دوستدار فضیلت و اهل آن بود و برای او محاسن زیادی هست. (الدرر الکامنه، نگارش ابن حجر 1/ 372.)
نویری و کتاب “نهایه الارب فی فنون الادب”
احمد بن عبدالوهاب قرشی معروف به نویری (677- 733) شاعر و ادیب معروف مصری مولف کتاب «نهایه الارب فی فنون الادب» است که زرکلی در الاعلام ج۱ ص۱۶۵ آن را ستوده و از قول فازیلیف میگوید: حقایقی در این کتاب از مورخان دیرینه نقل شده است که کتابهای آنان به دست ما نرسیده است، مانند «ابن الرقیق»، «ابن رشیق» و «ابن شداد». نویری در کتاب یاد شده، رویداد خانهی زهرا علیهاالسلام را همانند ابن عبدالبر نقل کرده. که ما برای خلاصه آن را تکرار نمی کنیم.(۱۳)
سیوطی و کتاب “مسند فاطمه”
جلال الدین سیوطی (متوفای سال 911)، دانشمند ذوفنون و سخت کوش قرن نهم، در کتاب «مسند فاطمه» رویداد خانه دخت گرامی پیامبر را از مصنف ابن ابی شیبه نقل کرده است. و گفتار ابن ابی شیبه را قبلا بیان کردیم.
متقی هندی و کتاب “کنزالعمال”
علی بن حسام الدین معروف بن متّقی هندی (متوفای 975) در کتاب ارزشمند خود « کنز العمال» رویداد خانه فاطمه را به نحوی که ابن ابیشیبه در «المصنَّف» نوشته نقل کرده است، بنابراین، نیازی به نقل عبارت نیست. (۱۴)
دهلوی و کتاب “ازاله الخفاء”
ولی اللَّه بن مولوی عبدالرحیم دهلوی هندی حنفی (1114- 1176) در کتاب «ازالة الخفاء» (که به زبان فارسی نوشته) دربارهی حوادث ایام سقیفه چنین مینویسد:
«در همین ایام مشکلی دیگر که فوق جمیع مشکلات توان شمرد پیش آمد و آن این بود که: زبیر و جمعی از بنی هاشم در خانه حضرت فاطمه رضی الله تعالی عنها جمع شده، در باب نقض خلافت، مشورتها به کار میبردند و حضرت شیخین آن را به تدبیری که بایستی بر هم زدند».(۱۵)
سپس نصّ تاریخ را که زید بن اسلم از پدرش نقل کرده و ما قبلا آن را از «مصنَّف» ابن أبیشبیه نقل کردیم، یادآور میشود.
محمد حافظ ابراهیم و قصیده عمریه
محمد حافظ ابراهیم (1287- 1351) شاعر مصری که به «شاعر نیل» شهرت دارد، دیوانی دارد که در ده جلد چاپ شده است. او در قصیده خود تحت عنوان عمر و علی، یکی از افتخارات عمر را این دانسته است که در خانهی علی آمد و گفت: اگر بیرون نیایید و با ابیبکر بیعت نکنید خانه را به آتش میکشم و لو دختر پیامبر در آنجا باشد!
جالب آن است که محمد حافظ ابراهیم، قصیدهی خویش را در یک جلسهی بزرگ قرائت کرد و حضار نه تنها بر او خرده نگرفتند بلکه مدال افتخار نیز به او دادند.
سه بیت این قصیده، مورد نظر و استشهاد ماست:
و قَولةٍ لعَلیٍّ قالَها عُمَرُ
أکرِم بسامِعِها أعظِمْ بمُلقیها
حرقتُ دارَک لا أبقِی علیک بها
إن لم تُبایع و بنتُ المصطفی فیها
ما کان غیرُ أبیحَفْصٍ یَفُوُه بها
أمامَ فارِسِ عدنانٍ و حامِیها .
«و گفتاری که عمر آن را به علی علیهالسلام گفت به چه شنوندهی بزرگواری و چه گویندهی مهمّی؟!».
«به او گفت: اگر بیعت نکنی، خانهات را به آتش میکشم و احدی را در آن باقی نمیگذارم هر چند دختر پیامبر مصطفی در آن باشد».
«جز ابوحفص (عمر) کسی جرأت گفتن چنین سخنی را در برابر شهسوار عدنان و مدافع وی نداشت». (۱۶)
عمر رضا کحاله و کتاب “اعلام النساء”
عمر رضا کحّاله، محقق معاصر و مؤلف کتاب ارزشمند «أعلام النساء»، در شرح زندگی دخت گرامی پیامبر مینویسد:
« ……فقیل له: یا أباحفص إنّ فیها فاطمة، فقال: و إن…
دخت پیامبر در آستانهی خانه ایستاد و گفت: من گروهی بدتر از شما نمیشناسم، جنازه رسول خدا را بر زمین گذاردهاید و کار ریاست را بین خود تقسیم کردهاید، بی آن که با ما مشورت کنید و حق ما را به ما برگردانید». (۱۷)
تا اینجا بخشی از گزارش تاریخ که در آن، به تصمیم شیخین مبنی بر هتک حرمت خانهی فاطمه علیهاالسلام تصریح شده است، پایان پذیرفت. هفته آینده به بخش دیگر از گزارش آن رویداد دردناک تاریخی که حاکی از جامهی عمل پوشاندن افراد مزبور به این نیت جسورانه است، میپردازیم.
—————————————–
اسناد:
۱-مصنف ابن ابیشیبه 8/ 572
۲-میزان الاعتدال 2/ 490، شماره 4549
۳-انساب الأشراف 1/ 586، ط دار معارف، قاهره
۴-تذکره الحفاظ 3- 092، شماره 860.
۵-سیر اعلام النبلاء 13/ 162، شماره 96.
۶-البدایه والنهایه 11/ 65، حوادث سال 279
۷-الامامه و السیاسه، ص 12، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر.
۸-الامامه والسیاسه، ص 13، چاپ المکتبه التجاریه الکبری، مصر. مسلما این بخش از تاریخ ، برای علاقمندان به شیخین بسیار سنگین و ناگوار بوده است، لذا برخی درصدد برآمدند که در نسبت کتاب الإمامه والسیاسه به ابنقتیبه تردید کنند، حال آن که ابن ابیالحدید، استاد فن تاریخ، این کتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و تحریفگران بخشی از مطالب آن را به هنگام چاپ، حذف کردهاند. غافل از آنکه مطالب مزبور در شرح نهج البلاغهی ابن ابیالحدید موجود است. زر کلی در اعلام، کتاب الامامه والسیاسه را از آثار ابن قتبه میداند و سپس میافزاید: «برخی از علما در انتساب این کتاب به ابن قتیبه تأمل دارند». یعنی شک و تردید را به دیگران نسبت میدهد نه به خویش، همچنان که الیاس سرکیس (معجم المطبوعات العربیه 1/ 212) این کتاب را از آثار ابن قتیبه میداند.
۹-میزان الاعتدال 3/ 498، شماره 7306
۱۰-عقد الفرید 4/ 260، چاپ مکتبه هلال.
۱۱-استیعاب 3/ 975، تحقیق علی محمد بجاوی ، چاپ قاهره.
۱۲-المختصر فی اخبار البشر 1/ 156، ط دار المعرفه، بیروت.
۱۳-نهایه الارب فی فنون الأدب 19/ 40، نگارش نویری، چاپ قاهره، 1395 ه.
۱۴-کنزالعمّال 5/ 651، شماره 14138، ط مؤسسه الرساله، بیروت.
۱۵-ازالة الخفاء 2/ 29، ناشر اکیدمی، ط لاهور.
۱۶-دیوان محمد حافظ ابراهیم 1/ 82.
۱۷-اعلام النساء 4/ 114.