زن امروز و زن دیروز
مانده ام بین زنانگی های امروز و دیروز. زن های امروزی که در جنگ هستند برای اثبات مردانگیشان تا اثبات حقوق از دست رفته یشان. زن هایی که نباید به آن ها اخم کرد نباید از آن ها گله داشت نباید انتظار داشت که مادر شوند و مادری کنند و نباید های بسیار دیگر. زن هایی که به ظاهر سخت هستند و در باطن با کوچک ترین چیزی می شکنند. زن هایی که فراموش کردن هویت خودشان را . فراموش کرده اند زنان دیروز خود را، یا بهتر بگویم به فراموشی سپرده اند چون که معتقد هستند آن ها مظلومانی بودند در پس پرده هایی از حجاب و خانه. زنان دیروز با اینکه پشت حجاب بودند اما پشت همین حجاب ها پر بودند از احساس پر بودند از محبت. محبتشان را خرج تنها تکیه گاه زندگیشان می کردند. زن دیروز مفهوم مادری را زنده میکرد. مادری که با خندیدن فرزندش بخندد و با گریه کردنش بگرید. خوب بلد بود برای که اخم کند و برای که خنده.برای که زیبایش را به رخ بکشد و برای که پشت حجاب برود. برای خودش شان و منزلتی قائل بود که به هر کس و ناکسی روی خوش نشان نمیداد. زن دیروز به ظاهر ضعیف بود اما درونی سخت داشت.با تمام ابهت و مردانگی به مردان خود لباس رزم می پوشاند. دل از پسری می کند که حاضر بود سرخود بشکند ولی سر او نه. با کمال میل او را راهی جایی میکرد که ممکن بود برایش اصلا سری نماند نه اینکه مادر بودن خود را فراموش کرده بود برای اینکه میدانست باید محکم باشد تا فردا کسی نتواند دست درازی کند به هم جنس های خودش. فرق بسیار بین زن امروز و دیروزهست .زن امروز آمد ظلم هایی که به زن دیروز شده است را جبران کند که خودش دچار ظلمی بزرگ تر شد. چه ظلمی بزرگ تر از اینکه خود را فراموش کند. شاید هم زن امروز گول کسانی را خورده است که به اسم برقرار کردن حقوق مساوی زن و مرد آمدند، ولی به نیت از بین بردن تمام زنانگی های زنان دنیا ماندند. زن امروز شده است ماشین افراد سود جو، شده است محل در آمد کاسبان. دنیای امروز کاری به روح زن ندارند. کلاه بزرگی سر زنان گذاشته اند برای رسیدن به جسمشان. آمدند اول سراغ ذهن زن امروز برایش ار عقب ماندنش گفتن. از اینکه ماندن در خانه و حجاب برایش چقدر دست و پاگیر است.خامش کردن باحرف های قشنگ فمنیستی شان. وارد صحنه اش کردند نه برای پیشرفتش بلکه برای عرضه ی خودش. میدانستند قدرت زن در جایی است به نام خانه. جایی که مدیر است جایی که مدبر است و کانون محبتش. اگر در خانه بماند همه ی حساب کتابشان بهم میخورد. حساب شده کار کردند. میدانستند که اگر زن بیرون از خانه هم باشد میتواند هنوز بهترین همسر و مادر باشد می تواند به هرکسی لبخند نزد. میتواند با یک اخم به سو استفاده گرها نشان بدهد که مثل کوه محکم هست. اول زن را بیرون از خانه کشیدند و بعد حیا را از او گرفتند. زن را خوب شناخته بودند. میدانستند اگر حیا زن حتی اگر ذره ای کم شود.جامعه ای بی حیا می شود. از طرف یک زن امروز می نویسم.کسی که میبیند .از نزدیک میبیند چگونه هم جنس هایش را به امید آزادی و رهایی به بند کشیده اند. میبیند همه ی ظلم هایی که زن امروز به خودش میکند. میبیند چگونه در گرداب فراموشی دست و پا میزنند. میبیند مادر هایی که آدم آهنی شده اند. مادر هایی که دیگر وفت محبت کردن به بچه هایشان را ندارند. چقدر سخت است دیدن نابود شدن زن توسط خودش.
به قلم: م.ع