رهایی از غار تاریک غیبت
داستان “اصحاب رقیم” را شنیده ای؟[1] آن موقع که سه نفر عابد در غاری به عبادت مشغول بودند. سنگ بسیار بزرگی از بالای غار، از کوه جدا شد و به درگاه غار افتاد و آن را کامل پوشانید. آن سه نفر در ظلمت و تاریکی محض غار محبوس ماندند. آنان خود را در بن بست هولناکی دیدند و برای نجات خود گفتگو کردند. سرانجام یکی از آنها پیشنهادی داد و مورد قبول هر سه قرار گرفت. او گفت: «هیچ راه نجاتی نیست مگر اینکه؛ عمل خالصی که انجام داده ایم را در پیشگاه خدا شفیع قرار دهیم، ما بر اثر گناه در اینجا محبوس شده ایم، باید با عمل خالص، خود را نجات دهیم.»
عبرت اول: راه نجات چیست؟
خداوند در چندین جای قرآن داستان گذشتگان را مطرح می کند؛ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن یَخْشَى؛ تا عبرتی باشد برای بندگان.[2] از این رو گریزی بزنیم از این داستان به وضعیت کنونی. ما نیز همچون مردان داستان، بر اثر گناه در زندان غیبت محبوس شده ایم. ظلمت و تاریکی در اطرافمان پراکنده شده است. جنگ و جنایت و خونریزی همه جا را فرا گرفته است. کودکان بی گناه هر روز در خون خود می غلطند. جاهلیت مدرن سربرافراشته و زنان و مردان را به کام خود کشیده است. انسان در وادی جهل و ظلمت فرو رفته؛ گرد و غبارِ غفلت به رویش کشیده شده است. توانگر به فکر ناتوان نیست. برخی از پرخوری جان می دهند، برخی از اینکه چیزی ندارند بخورند. در یک کلام: جهان در ناعدالتی غرق شده است. راه نجات چیست؟
قصه ای که باید شنید
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رهایی و نجات را در کار مخلصانه می داند و حضرت علی علیه السلام در مورد زمان غیبت این گونه می فرمایند: «در زمان غیبت کبری، کسی بر دینش باقی نمی ماند و هر کس به شکلی دینش را از دست می دهد مگر مخلصان؛ تنها آنان با روح و حقیقت یقین تماس دارند.»(بحارالانوار، ج51، ص110)
اولی گفت: «خدایا! می دانی که من روزی فریفته زن زیبایی شدم، او را دنبال کردم وقتی که بر او مسلط شدم و خواستم با او عمل منافی عفت انجام دهم به یاد آتش دوزخ افتادم و از مقام تو ترسیدم و از آن کار دست برداشتم، خدایا به خاطر این عمل، سنگ را از اینجا بردار.» وقتی که دعای او تمام شد ناگاه آن سنگ تکانی خورد و اندکی عقب رفت به طوری که روزنه ای به داخل غار پیدا شد.
عبرت دوم: گناهانی که مرا حبس کردند
و چه بسیار امور دنیوی که امروزه ما را فریفته خود کرده است. زمانی که به دنیای مجازی می رویم، یا وقتی که به دانشگاه یا تفریح با دوستان یا به مهمانیها یا …می رویم و خوش می گذرانیم، آیا خلوتی با دل خود داریم که به عاقبت کارمان بیندیشیم و از ترس آتش جهنم از کار ناشایست خود دست برداریم؟ آیا تا به حال سرِ بزنگاهِ گناه، به یاد خدا افتاده ایم؟ آیا مقام و جایگاه خداوند، ما را از انجام گناه منصرف کرده است؟ آیا این حدیث را به گوش جان شنیده ایم که «ما را محبوس نکرده است مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان (شیعیان) به ما می رسد و ما آن را ناخوش می داریم و از ایشان نمی پسندیم!»[3] بدانیم که توجه به گناه نکردن وسیله ایست که ما را به نور و روشنایی ظهور نزدیک می گرداند.
قصه ای که باید شنید
دومی گفت: «خدایا! تو می دانی که گروهی کارگر را برای امور کشاورزی اجیر کردم، تا هر روز نیم درهم به هر کدام از آنها بدهم، پس از پایان کار، مزد آنها را دادم. یکی از آنها این مقدار را قبول نکرد و مزد خود را نگرفته و رفت. من با آن نیم درهم کشاورزی کردم و سود فراوانی نصیبم شد، تا روزی آن کارگر آمد و نیم درهم خود را مطالبه نمود. حساب کردم نیم درهم او برای من ده هزار درهم سود داشته، هم مبلغ را به او دادم و او را راضی کردم. این کار را از ترس مقام تو انجام دادم، اگر این کار را از من خالص می دانی به خاطر آن، این سنگ را از اینجا بردار.» در این هنگام آن سنگ تکان شدیدی خورد به قدری عقب رفت که درون غار روشن شد، به طوری که آنها همدیگر را می دیدند، ولی هنوز نمی توانستند از غار خارج شوند.
عبرت دوم: از مردم تا محبوب
رفتار صحیح با بندگان، همانست که می تواند انسان را از چاه ظلمت به سمت نور و روشنایی هدایت کند و می تواند حرکتی به سمت ظهور حضرت صاحب عصر علیه السلام باشد. امام باقر علیه السلام می فرمایند: «وقتی قائم خاندان پیامبر قیام کند (اموال را) به طور مساوی تقسیم می کند و در میان خلق به عدالت رفتار می کند.»[4] بنابر این یکی از درخواستهای امام از شیعیانشان در دوران غیبت این است که حق و حقوق مردم را رعایت کنند، اموال مردم را به ناحق نخورند.
بنابراین اختلاس، رانت خواری، دزدی، کلاهبرداری و… همه از عواملی هستند که ظهور را به تاخیر می اندازند.
در آیات و روایات نمونه های فراوانی در رابطه با رفتار مومنین با یکدیگر هست: یَا أَیّهَا الَّذِینَ آمَنواْ مَن یَرْتَدَّ مِنكمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّه بِقَوْمٍ یحِبّهمْ وَیحِبّونَه أَذِلَّةٍ عَلَى الْمؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ یجَاهِدونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْل اللّهِ یؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللّه وَاسِعٌ عَلِیمٌ: اى كسانى كه ایمان آورده اید، هر كس از شما از دین خود برگردد، به زودى خدا گروهى [دیگر] را مى آورد كه آنان را دوست مى دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند. [اینان ] با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران سرفرازند. در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمى ترسند. این فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد مى دهد، و خدا گشایشگر داناست. [5]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: «از ما نیست کسی که همسایه اش از بدی های او در امان نباشد.»[6] «از ما نیست کسی که با مسلمانی تقلب و دغلی کند.»[7] «از ما نیست کسی که در امانت خیانت کند.»[8] در روایات هست که امام رضا علیه السلام می فرمایند: «به خدا سوگند کارهای شما هر روز و شب به من عرضه می شود.» اعمال ما شیعیان هر روز و شب به امام شیعیان عرضه می شود. پس بَدا به حال آنانی که با اعمال خود دل حضرت را به درد می آورند و خود را در غار تاریکی محبوس نگه می دارند.
قصه ای که باید شنید
سومی گفت: «خدایا! تو می دانی که روزی پدر و مادرم در خواب بودند، ظرفی پر از شیر برای آنها بردم، ترسیدم اگر آنجا بگذارم و بروم حشره ای در آن بیفتد. از طرفی نمی خواستم آنها را بیدار کنم و موجب ناراحتی آنها شوم. از این رو همان جا صبر کردم تا آنها بیدار شدند و از آن شیر نوشیدند، خدایا اگر می دانی که این کار من برای جلب خشنودی تو بوده است، این سنگ را از این جا بردار.» وقتی که دعای او به اینجا رسید، آن سنگ تکان شدیدی خورد و به قدری عقب رفت که آنها به راحتی از میان غار بیرون آمدند و نجات یافتند.
عبرت سوم: حق فراموش شده
آیا تا به حال سرِ بزنگاهِ گناه، به یاد خدا افتاده ایم؟ آیا مقام و جایگاه خداوند، ما را از انجام گناه منصرف کرده است؟ آیا این حدیث را به گوش جان شنیده ایم که «ما را محبوس نکرده است مگر گناهان و خطاهایی که از ایشان (شیعیان) به ما می رسد و ما آن را ناخوش می داریم و از ایشان نمی پسندیم!» (بحارالانوار، ج53، ص176)
حق پدر و مادر بر انسان از بزرگترین حقوق و بعد از حق خداست و از این رو خداوند در چندین جای قرآن بعد از دعوت به توحید، احسان به پدر و مادر را امر کرده است:وَاعْبدواْ اللّهَ وَلاَ تشْرِكواْ بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا …؛ و عبادت کنید خدا را و شریک قرار ندهید به خدا چیزی را و نیکویی کنید به پدر و مادر خود ….»[9]
امام سجاد علیه السلام در دعایی می فرماید: «خدایا مرا موفق کن تا خواست آنان را بر خواست خود و رضای آنان را بر رضای خود مقدم کنم.»[10] نکته اینجاست که جلب خشنودی پدر و مادر یکی از راه های برون رفت از غار تاریکی بیان شده است.
متاسفانه بسیار دیده شده است که امروزه جوانان وقت بسیاری را صرف زندگی شخصی، یا دوستان خود و یا صرف دنیای مجازی می کنند و به ندرت در پی جلب خشنودی والدین خود هستند و چه بسا آنان را به فراموشی سپرده اند. شیعیان حضرت ولی عصر علیه السلام که به دنبال تعجیل در ظهور هستند، باید به امر و فرمان خداوند توجه کنند و چه امری بالاتر از رضایت والدین که خداوند آن را بعد از توحید مطرح می کند.
پایان قصه ای که ادامه دارد
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «کسی که به راستی و از روی خلوص با خدا رابطه برقرار کند و بر همین اساس، رفتار نماید، رهایی و نجات می یابد.»[11] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رهایی و نجات را در کار مخلصانه می داند و این گونه است که حضرت علی علیه السلام در مورد زمان غیبت این گونه می فرمایند: «در زمان غیبت کبری، کسی بر دینش باقی نمی ماند و هر کس به شکلی دینش را از دست می دهد مگر مخلصان؛ تنها آنان با روح و حقیقت یقین تماس دارند.»[12]
تاریخ تکرار می شود
آری، تاریخ تکرار می شود. از گذشتگان پند و اندرز بیاموزیم و آن را سرلوحه کار خود قرار دهیم. داستان اصحاب رقیم داستان مردانی است که در غاری تاریک و ظلمانی گرفتار شده اند. هر کدام از آنها به سبب کار خالصی که در پیشگاه خداوند انجام داده اند، قدمی به سمت نور و رهایی برداشتند تا سرانجام آزاد شدند. و تو ای شیعه ی منتظر که در غار تاریکی غیبت گرفتار شده ای؛ با کارهای مخلصانه ی خود، راهی به سمت نورِ هدایت و ظهور پیدا کن.
پی نوشت:
[1] در اینکه اصحاب رقیم کیانند، بین مفسران و محدثان اختلاف نظر است، ما این داستان را از کتاب قصه های قرآن، محمد محمدی اشتهادردی، ص593 می آوریم.
[2] نازعات 26 ؛ آل عمران 13
[3] بحارالانوار، ج53، ص176
[4] الغیبه نعمانی، باب13، ح26، ص242
[5] مائده 54
[6] عیون اخبار الرضا، ج2، ص29
[7] الکافی، ج5، ص133
[8] المقنعه، ص119
[9] نساء 36
[10] صحیفه سجادیه، ص129
[11] تفسیر نورالثقلین، ج3، ص249و250 ؛ قصه های قرآن، محمد محمدی اشتهاردی، 593و 594
[12] بحارالانوار، ج51، ص110