دیروز.. یعنی دیروز ها..
- دیروز بعد از ۵ سال نشستیم پشت فرمان ماشین مردم! طی سی ثانیه، یک دور دوفرمان جانانه زدیم، شیش دفعه توی همون سی ثانیه ماشین خاموش کردیم!(بعبارت دیگر اشک ماشین را درآوردیم)، دور دوفرمان را تمام کردیم(دور افتخار هم نزدیم خیلی تجملاتی می شد!)، با اقتدار از ماشین پیاده شدیم و در افق محو شدیم.. تاکید می کنم، بعد ۵ ساااااااال بود..
خیلی کیف داد.. آی کیف داد.. یعنی کیف دادها.. تعارف نمی کنم، کیـــــــــــــف داد واقعاً!
الان هم در راستای ورزش هایی که بعد مدتها، دبروز جام جهانی همه اش را یکجا برگزار کردیم، کل سلول هایمان درد می کند..
- چون دیروز ظهر جام جهانی “اسم، فامیل” را هم با عزیزان برگزار کردیم، تا خود ۲ نصفه شبش داشتیم به اسم کشور با حرف “ژ” فکر می کردیم! -مگه مغز ما ول می کند این جور مواقع!-.. خلاصه کم مانده بود شال و کلاه کنیم برویم سازمان ملل پرس و جو که بهتر دیدیم نصفه شبی مزاحم اجانب نشویم و آخرِ سررسیدمان را چک کنیم.. آقا! قیافه مان وقتی اسم کشوره را یافتیم، به طرز دیدنی ای این شکلی بود: |:
پ.ن تبلیغاتی: کلا مغز ما اینجوری است.. وقتی یک چیزی یادش نیاید دیگر ول کن قضیه نیست، یک حال غریبی دارد! چه ما حواسمان باشد چه نباشد، همچنان دارد در پس ذهن ما سرچ می کند تا کلمه هه را یادش بیاید.. یعنی ول نمی کنه ها! شده گاهی اسم شاگردمان یا یکی از دوستان خواهرمان یادمان نیامده، هی فکر کردیم باز یادمان نیامده، دست آخر ما بی خیال شده ایم(ولی ذهنمان نه)، سه روز بعد یکهو به خودمان گفتیم راستی چی بود دنبالش می گشتم؟ بعد همان موقع دهنمان با سربلندی و غرور اسمه را گذاشته کف دستمان.. یا بعد چند روز یکهو انگار که یکی یکهو پروژکتور توی تاریکی مطلق روشن کرده باشد، یکی جیغ می زند: “یافتم یافتم! کلمه هه این بود"!! یعنی افتخار می کنیم به خودمان.. نه فقط ما.. همه افتخار می کنند به خود ما!!
خلاصه این پ.ن را گفتیم که اگر خواستید در یک انتخاباتی به ما رأی بدهید، بدانید کار درستی می کنید.. ما بالاخره مسائل را حل می کنیم.. بالاخره..