ديده ها در طلب لعل يماني خون شد يا سخن اين است كه ما بي تو نخواهيم حيات!
همسر ميگه انسان در تعارضه كه خود واقعيش جلوه گر ميشه و بعد هم شروع ميكنه به يافتن كه ذاتي ماست و بعدتر هم از شك به يقين مي رسه.مي گه اين تعارض ها خوب هستند.تعالي همينطوري اتفاق مي افته. اما من نگرانم. نگران پيش رو…
اين قانونيه كه خداگذاشته او حتمن مبتلات مي كنه وامكان نداره كه رهات كنه. اما انسان دلش ميخواد جلوش باز باشه كه ليفجر امامه…
احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون؟ لحن اين آيه خيلي برام جالبه اصولن دلم مي خواد آدم ها اين لحني با من حرف بزنند.غير از اينكه معناي اون هم خاص و فوق العاده است و حاكي از خيلي چيزها. كه قالوا بلي اول عشقه تازه كجاشو ديدي؟ بگذريم از اين حرف هاي شبه عرفاني ذوقي شخصي…
به قول بزرگي خدا خداي رندهاست مي دونه كجا دست بزاره!
نمي دونم اين برگ هاي چسبك رو ديدين كه چطوري به ديوار مي چسبه و ديوارو پر مي كنه؟ دلم ميخواد حالا كه به ديوارعقايد اشتباهم در مورد خداوند اونطوري چسبيدم جدا بشم مث كسي كه مي برن معدشو شست و شو ميدهند مثل كسي كه طهاره لانفسنا تزكيه لنا كفاره لذنوبنا…